DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> گــُـــــوبـاره <$BlogRSDUrl$>

گــُـــــوبـاره
 

Tuesday, November 24, 2009


خاستگاه گــونه‏ها 


يکصد و پنجاه سال پيش در چنين روزی نخستين و پُربازتاب‏ترين کتاب چارلز رابرت داروين، بنام "خاستگاه گونه‏ها"1 در لندن منتشر شد. انتشارِ اين کتاب، آنسان كه پيش بيني شده بود جنجالِ فراواني در پی داشت. برخي، پنداره جهان خودرو و بي راهبر را سهمناك ترين خطاي انديشه بشر دانستند و گروهي جانور پنداري انسان را با زهرخندِ تمسخر نكوهيدند. از آن روزگار تا کنون، داروين و داروينيسم، سوژهِ پسنديده اي براي بسياری از طنزآوران و كاريكاتوريست ها بوده است. شماره هاي آن زمانِ مجله پانچ (Punch) كه از ديرپاترين و جا افتاده ترين نشرياتِ طنز در انگلستان بود، روشنگرِ گوشه اي از ايستارِ همگاني در برابرِ انديشه هاي داروين است. بيشتر رسانه هاي گروهي، داروين را به ريختن آبروي انسان متهم مي كردند و اشاره وي به پيوندِ ميان همه زيستاران را به اين گونه تعبير كرده بودند كه؛ انسان از نسلِ ميمون است و داروينيسم به،"تئوري ميموني" شهرت يافته بود.

اينگونه "مزه پراکنی"، تنها ويژه روزنامه نگاران نبود. روزي در گردِ هم آيي زيست شناسان در دانشگاه آكسفورد، پس از سخنرانيِ هاكسلي، كه يكي از زيست شناسانِ نامدارِ آن روزگار بود، اُسقفِ آكسفورد از اوپرسيد كه؛ - "خُب. بفرماييد كه خانواده پدريِ شما از نسلِ ميمون است يا خانواده مادريتان؟"هاكسلي درُشتناک و زيرکانه پاسخ داد كه؛ من ترجيح مي دهم كه نيايم ميمون باشد تا ابلهي كه هوشمندي را براي نيشخند زدن به ديگران مي خواهد و پايگاهِ اجتماعي خود را براي پرده پوشيِ حقيقت‏ هاي علمي به كارمي گيرد."

هياهو و هنگامهِ ناشي از انتشارِ نخستين اثرِ داروين چنان بود كه هفته نامه ساتِردي رويو نوشت كه: "سرو صداي اين كتاب بسي فراتر از كلاس و مدرسه رفته است و امروز در خانه ها و خيابان ها سخن از تئوريِ داروين است." دولتمردانِ آن روزگار نيز تابِ واتابهايِ اين نگرش را نداشتند و حتي ملكه ويكتوريا آرزو كرده بود كه سخنان داروين نادرست باشد و دعا كرده بود كه هرچه زودتر اين نادرستي آشكار شود.

گذشته از گفت و نوشت هاي دين پيشگان كه داروينيسم را بنيان كَنِ پيشهِ خويش مي دانستند و داروين را "مرتد" مي خواندند، اين نگرش در آغاز با خوشداشتِ آكادميسين ها نيز روبرو نشد و كساني چون؛سج ويك و هوكر كه از نام آورانِ زمان خود در علوم طبيعي بودند، با ناباوري بدان مي نگريستند و از واتابهاي اجتماعيِ چنين نگرشي مي هراسيدند. به گمان آنها، پذيرشِ همگاني اين تئوري، اخلاقِ تازه اي را پديد مي آورد كه هيچ كس را ياراي پيش بينيِ برآيندهاي آن نمي توانست باشد. از سويي نيز بسياري از پرسش هاي ناشي از اين نگرش را در زمان داروين پاسخي نبود. يكي از اين پرسش ها درباره چگونگيِ گذرِ ويژگي‏هاي برآيِشي از نسلي به نسل ديگر بود. ديگري اين بود كه اگر برآيش روندي واكنشي و ناهدفمند و ناآگاه از آينده است، پس بخش‏هاي ويژه كارِ و پيچيده اي چون چشم كه طي مليون‏ها سال شكل گرفته است، چگونه برآمده اند. داروين براي بسياري از اين پرسش ها كه خود نيز پيش تر از آن با آن‏ها درگير شده بود، پاسخي نداشت. امروزه يافته هاي دانش‏هاي؛ ريست شناسي، فسيل شناسي،زيست شيمي و مردم شناسي، همه اين پرسش‏ها را پاسخ داده است.

بخشي از جنجالِ فراگيري كه تئوري داروين برپا كرده بود، ناشي از پايگاهِ خانوادگي داروين بود. او در خانوادهاي اشرافي زاده شده بود و بيشترِ بستگانش از نام آورانِ دانش و ثروت و سياست در آن روزگاربودند. پدر بزرگ وي ارسموس داروين، زيست شناس و روشنفكرِ روزگار خود بود و كتابي نيز درباره جانورشناسي در قرن هفدهم نوشته است. ارسموس داروين در زماني كه بي خدايان را به دار مي آويختند، طبيعت را پرستشگاه خويش مي خواند و خرد را ناب ترين گوهرِ انساني مي دانست. وي خود را زاده عصرِ روشنگري مي پنداشت و دانشجويان خود را به خِرَد گرايي و خرافه ستيزي راه مي نمود و برآن بود كه؛ "اگر مي توان چيستانِ هستي را با روشهاي علمي واگشود، ديگر چه نيازي به افسانه هاي آسماني ست؟ پژواكِ انديشه هاي ارسموس را در نگرشِ نوه او چارلز داروين كه ماده را بنيادِ هستي مي پنداشت به آساني مي توان ديد.

آشنايي بسياري از مردم با تئوري برآيش و هياهوي بسيار درباره آن سبب شد كه چاپ دوم "خاستگاه گونه ها" در سال 1860 در نخستين روزِ انتشارِ آن ناياب گردد و همه ۱۲۵۰ شماره آن به فروش برسد. اين كتاب پس از چاپ دوم، شش بارِ ديگر در زمان حيات داروين بازچاپ شد. هر چند در سالهاي نخستين، پذيرش نافريدگي و ناهدفمنديِ هستي براي بسياري از مردم دشوار مي نمود، اما اندك اندك اين نگرش به علوم ديگر نيز راه يافت. اگر چه داروين كاربردِ تئوري برآيش را درعلومِ اجتماعي كاري ناروا مي پنداشت، اما انديشه هاي وي در نيمه دوم قرن نوزدهم، بازتاب ژرفي بر اين گستره داشت و هركس از داروينيسم، چيزي به گمانِ خود مراد مي كرد. براي نمونه، برخي ازثروتمندان، پيروزي خود بر ديگران در بازارِ كار را ناشي از سازگارتر بودنِ طبيعت خود با جهان مي پنداشتند. هربرت اسپنسر، كه چون"علامه دهر"، از همه جا و در باره همه چيز مي نوشت، در نيمه پاياني قرن نوزدهم، " سازگاي با محيط"، را با مفهوم، "پيشرفت"، پيوند داد. اگرچه برداشتِ اسپنسر، واروي يافته هاي داروين بود، و داروين را بسيار برآشفته بود، اما با نيازِ سرمايه داري در آن زمان همخواني داشت.

اسپنسر در كتابي بنام "اصول روان شناسي"، برآيش را همكاري زيندگان و طبيعت براي پيشرفت خوانده بود و با اين كژبرداري ازتئوري داروين، به گمان خود، پيشرفت را كه مفهومي ارزشمند در جامعه صنعتيِ آنزمان بود، ريشه اي طبيعي داده بود. اين برداشتِ ناروا سبب شد تابسياري، برآيش را "تئوري تكامل" بپندارند و واژهاي هم معناي تكامل براي آن در ترجمه به ديگر زبان ها به كار برند.ستيزندگانِ سرمايه داري نيز انديشه هاي داروين را همسو با نگرشِ خود مي دانستند. كارل ماركس درباره نخستين كتابِ داروين، درنامه اي در سال 1869 به فردريك انگلس نوشت كه: " اگر چه اين كتاب به شيوه ناپالودهِ انگليسي ها نوشته شده است، با اين همه، زمينه زيست شناسيكِ نگرشِ ما رادر خود دارد."آورده اند كه كارل ماركس، پس از چاپ نخستين جلدِ كاپيتال، يك شماره از آن را براي داروين فرستاد و از او خواست تا اجازه دهد كه جلد دوم آن كتاب به او پيشكش گردد. داروين كه زبان آلماني نمي دانست و آشنايي چنداني نيز با فلسفه و اقتصاد نداشت، در پاسخ به ماركس نوشت كه؛

"ای كاش بيشتر با رشته ژرف و با اهميتِ اقتصادِ سياسي آشنا بودم و ارزشِ دريافت كتابِ شما را مي داشتم. بي ترديد كوشش هاي شما در گسترده تر كردنِ هر چه بيشترِ پهنه دانش، بر كاميابي آيندگان خواهد افزود."

پيش از داروين، زيست شناسان بر آن بودند كه تنها نزديك به شش هزار سال از عمرِ زمين مي گذرد و خداوند آن را در شش روز آفريده است. يكي از اين زيست شناسان، به گمانِ خود حتي روز آفرينشِ انسان رانيز شناسايي كرده بود و اعلام داشته بود كه؛ "آدم در ساعتِ 9بامدادِ روز بيست و سوم اكتبرِ سال 4004 پيش از ميلاد مسيح آفريده شد." يكي ديگر از باورهاي زيست شناسانِ آن زمان اين بود كه خداوند هر موجود را جداگانه آفريده است. نامدارترين طبيعت شناسِ نيمه نخستِ قرن نوزدهم، ويليام پي لي، كه بخشي از نخستين كتابِ داروين در پاسخ بدوست، خدا را صنعتگري مي دانست كه جهان را مانند ساعتي زيبا و دقيق ساخته است: هر چيزِ اين جهان، به گمانِ پي لي، بجا و نيكوست و هر پديده را در راستاي سعادتِ انسان،وظيفه اي ست.

داروين از پي آمدهاي ناخوشايندِ انتشارِ نخستين كتابش بسيار آزرده بود و تا سالها پس از آن از ترسِ جان خويش، هرگز شبي در خانه ديگران نخوابيد. واكنش همگاني آن چنان بود كه پنجسال پس از چاپ اين كتاب، بيش از چهار هزار كتاب و جزوه و مقاله درباه آن نوشته شده بود. در اين نوشتارها، يكي او را " ميموني پير باصورتي پر مو" خوانده بود و ديگري وي را پايه گذارِ زيست شناسيِ مدرن نام داده بود. با اين همه، پس از چندي، تئوري برآيش پذيرفته شد و داروين در سال 1871 كتابِ ديگري بنام "دودمانِ انسان"۱ به چاپ سپرد كه ويژه برآيش انسان است.چارلز داروين در روز دوازدهم فوريه سال ۱۸۰۹ بدنيا آمد و در روز نوزدهم آوريل سال ۱۸۸۲ در گذشت و يك هفته پس از آن با تشريفات رسمي از سوي دولت انگليس در كليساي وست مينيستر، در كنار نيوتن و چارلز لايل، به خاك سپرده شد. روزنامه تايمز كه بيست سال پيش از آن، داروين را ويرانگري مرتد و خطرناك خوانده بود، پس از مرگ وي نوشت كه:"داروين، اين پرچم دارِ دانش كه دامنه آگاهي انسان از چگونگيِ برآيش هستي را گسترش داد، كليساي وست مينستر را ارجمندتر نمود. اين كليسا به داروين نيازمندتر بود تا داروين به آن."

چندي پس از مرگِ داروين، دوستان وي بناي يادبودي به نام،"موزه تاريخ طبيعي"۲ در لندن بنا كردند كه تا به امروز، هر روزه باز بوده است.

..........................................................
1. On the Origin of Species
2. Natural History Museum
3. اين نوشته را می‏توانيد در اينـجـــــا دنبال کيند


blog counter
seedbox vpn norway