DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> گــُـــــوبـاره <$BlogRSDUrl$>

گــُـــــوبـاره
 

Tuesday, August 11, 2009


حکومت و دولت 


بزرگترين دشمن مردم ايران، تهيدستی و ناآگاهی فزاينده ا‏ست. اين دو بلای بزرگ سبب می شود که هميشه بخش بزرگی از مردم، آماده برای خدمت گذاری به حکومت ‏های خودکامه و يا دولت ‏های استثمارگر خارجی باشند. آورده‏ اند که آغامحمدخان قاجار به جانشین خود هشدار داد که؛ "گر میخواهی بر این مردم حکومت کنی آنها را گرسنه و بیسواد نگه دار." گويا اين هشدارهمچنان در کشور ما بکار بسته می‏شود و غارت کردن سرمايه ‏های ملی را آسانتر می‏کند.

تهيدستی ناآگاهی می‏آورد و ناآگاهی توانمندی ‏های انسان را کاهش می دهد و او را فرومايه و تهيدست می کند. اين سخن بمعنای آن نيست که تهيدستان فرومايه ‏اند، بلکه می خواهم بگويم که ناداری و تهيدستی، زمينه ساز همه زشتی ‏ها و ناهنجاری ‏ها ناسازگاری‏ هاست و تهيدستان هماره درتيررس ناخوشی ‏ها و نابسامانی ‏ها و ناروايی ‏های جهان ند. گفته ‏اند که؛ "شکم گرسنه کافراست." اين بدان معناست که انسان گرسنه آمادگی بيشتری برای تن دادن به کارهايی که ديگران از آن سر بازمی زنند، دارد. شايد آغا محمد خان با آگاهی از اين چگونگی‏، مردم را گرسنه و بی‏سواد می‏ خواست و می داشت. چنان مردمی چون موم در دست حاکم نرمش پذير و ابزاروارمی شوند.

يکی از تفاوت‏ های بزرگ کشورهای دموکرايتک با سرزمين‏های پيرامونی در اين است که کشورهای دموکراتيک "دولت" دارد و آن ديگران، "حکومت". دولت نهادی مدنی‏ ست که کاردارن آن از سوی مردم برای زمانی چند، برای کشورداری بزگزيده می شود. اما حکومت، گستره فرمانروايی گردنکشی زورمند ا‏ست، که با شکست دادن گردنکشان و ياغيان و اوباش و اراذل ديگری که درکشور آهنگ سردمداری داشته‏ اند، به تخت می‏ نشيند و خود را همه کاره ی آن سرزمين و فرمانفرمای جان و جهان مردم می ‏انگارد. اگر دولت هماره به مردم بدهکار است و خود را خدمتگزار مردم می‏ داند، حاکم، همواره از مردم بستانکار است و همگان را کرُنشگر و ستاينده خود می خواهد. دولت به مردم حساب پس می دهد و حاکم از آنان حق و حساب می ست اند. دولت ‏ها برنامه ‏های گوناگونی دارند، اما حاکمان هرکس و در هرسرزمينی که باشند، تنها يک برنامه دارند و آن همانا نگهداری قدرت خويش است.

دولت، نهادی مدنی، تاريخی، انسانی ‏ست که پيدايش آن در گروی پيش-داشت‏ های فرهنگی و اجتماعی ويژه‏ ای ‏ست. اما حکومت، برآيندی از ذات خويشتنخواه و جانوری انسان است که نيازی به پيش زمينه فرهنگی و اجتماعی ندارد. اين چگونگی در ميان گله گرگان و درندگان شکل گيری خودبخودی دارد و ذات تمام خواه هر زينده، زمينه ساز آن است. با اين حساب، می‏توان گفت که حکومت ساختاری طبيعی و همسو با طبيعت انسان دارد، اما دولت، برآيندی از خوی انسانی و آرمانخواهی فرهنگمند اوست. چنين است که نهاد دولت و دولتمداری، مانند همه دستاوردهای انسانی ديگرنيازبه نگهبانی و پيرايش دارد.

انسان در گذر از هزاره های برآیشی خود از بودن "با طبيعت"، به بودن "در طبيعت" رسيده است. آن که با طبيعت است، از هستن خويش در جهان آگاه نيست. همه گياهان و جانوران را اين گونه می ‏توان پنداشت، زيرا که آن ها در ذهن مرزی ميان خود و طبيعت نمی ‏کشند و هم از آنرو خود را در جهان نمی پندارند. تنها انسان است که خود را در سويی و پديدارهای ديگر جهان را در سويی ديگر می ‏پندارد – اينک من، آنک جهان. اين رويداد بزرگ ذهنی، توانايی پرسشگری به انسان بخشيده است و او را در دستکاری در پديدارهای جهان توانمند نموده است. تنها انسان است که می‏ پرسد و چون پاسخی نمی ‏شنود، خود در پی يافتن پاسخ به دستبردن در جهان و هرچه درآن است، می پردازد. آگاهی از بودن در طبيعت، پله ‏های زيادی دارد که يکی از برتربرين آن ها، آگاهی از توانايی انسان در ساختن فردای خويش است. آن که می‏ پرسد چه خواهد شد، هنوز به آن پله نرسيده است. اگر رسيده بود، می گفت؛ چنين و چنان بايد بشود. يا دست کم از ما می پرسيد که چه بايد بشود؟ چنين گزاره پرسشی ما را از ذهنيت کسی آگاه می‏ کند که آينده را ساختنی می ‏داند و نه پيش ساخته ‏ای که خودبخود برما آشکار خواهد شد.

هرجا که انسان "با طبيعت"، است، حکومت نيز گريبانگير اوست. اما آنگاه که انسان از هستن خويش در طبيعت آگاه می ‏شود و خود را در سويی و پديدارهای ديگر جهان را در سويی ديگر می ‏پندارد، از بودن با طبيعت به بودن " در طبيعت" روی می گرداند. در چنان زمانی، انسان از حکمرانی ديگران بر زندگی خود و زورگويی آنان روی گردان می شود و به دولتخواهی می رسد. پنداره نيازانسان به دولت زمانی پديد می ‏آيد که وی درمی‏ يابد که کشور برای پيشگيری از خطر حاکمان خودکامه، ناگزير از داشتن دولتی مردمی و برابر شمار و قانونمدار است. اين دريافت، خود نيازمند به پذيرش اين نکته است که ذات انسان، چون ديگر جانوران خودکامه و خونخوار و خويشتنخواه است. تا زمانی که مردمی ويژگی‏ های انسانی مانند؛ مهربانی، دادگستری، برابری خواهی، ياری و همکاری را برآيندهايی از ذات انسان می پندارند، به حکومت قانونمند نيز نخواهند ‏رسيد. تمدن مدرن زمانی آغاز شد که غربيان دريافتند که انسانيت و اخلاق، بنيادهای فرهنگی دارد و برای مبارزه با ستمکاری و نابرابری و درنده خويی، انسان ناگزيراز آموزش و پرورش اين ويژگی‏ ها در هر نسل است. اين آموزش زمينه ساز تن در دادن به قوانين دولت دموکراتيک و واتاب ‏های آن می شود.

گذار از بودن  "با طبيعت" به بودن ِ "در آن"، فرآيندی روانی- تاريخی ‏ست که از راه نهادِ آموزش و پرورش پدید می آید. تا زمانی که این برنامه ریزی نهادینه شکل نگیرد و آن نگرش تاریخی پدید نیاید، گذارِ ما از حکومت به دولت ميسر نمی ‏شود، زيرا که تفاوت اين دو برآنان آشکار نخواهد شد. ميانه حکومت با مردم، ميانه شبان با چارپايان چرنده ا‏ست. در اين چگونگی، با شعارِ "همه برای يکی"، همگان وظايف همانندی دارند. اما دولت، نهاد ِ "يکی برای همه"، است. در شيوه ی کشور داری حکومتی، تاکيد برروی   "وظايف" و "تکالُيف" فرد است اما دولتمداری، با "حقوق" شهروندان سروکار دارد و آن ها را ارجمند می ‏دارد. چنين است که در روزگار ما، حاکمان از حقوق بشر گريزانند و آن را دستاويز استثمارگران می ‏دانند.

شوربختانه تاريخ سياسی کشورِما تاکنون، تاريخ حکومت‏ های يکی بدتر از ديگری بوده ا‏ست. ايران هرگز دولت نداشته است و هنوز زمينه پيدايش نهادهايی که پيش از شکل گيری دولت بايد وجود داشته باشد، در آن کشورپديد نيامده ‏است. اين زمينه، زمانی فراهم خواهد شد که شمار ناآگاهان و تهيدستان، کمتر از نيمی از مردم باشد. از اينرو، به گمان اساسی‏ ترين کار سياسی، کوشش در فراهم آوردن زمينه‏ مبارزه با تهيدستی و نادانی در کشور است. البته اين کوشش تنها از راه پدید آمدنِ نهادهای مدرنِ مدنی ست. کاری که خود در گرو گذرِما از حکومت به دولت است.

............................
واژه ی "دولت" در گذشته به معنای ثروت و دارايی بوده ‏است. حافظ می گويد؛ " دولت آن است که بی خون دل آيد به کنار". اما در فارسی امروزی معنای ديگری دارد. می‏ گويند؛ دولت انگليس، دولت ِ مصدق. نمی دانم واژه ی "دولت" را چه کسی در زبان عربی یا فارسی برای نخستين بار،بجای حکومت بکار برد. هرکس اين کار را کرده است، از آنچه من در اين يادداشت می گويم، با خبر بوده است و با زيرکی تفاوت ميان حکومت و دولت را دريافته بوده است. .


blog counter
seedbox vpn norway