DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd">
گــُـــــوبـاره | |||
Saturday, November 11, 2023اگر هدف از جهانی شدن، برداشتن مرزها و زدودنِ بیگانگی و کاهشِ بوروکراسی باشد، این هدف رویایی ارجمند و انسانی ست که ریشه در نیازِ انسان به باهمیِ همگانی و امنیت و آرامش و آسایش و گریزِ از تنش و ستیز و جنگ و بیگانگی انسان با همگونانِ خود دارد. اما شوربختانه، ژرفساختِ روانی انسان را رویاها و آرمان ها و آرزوها و خواهش های عاطفی او شکل نمی دهند. انسان چون حلقه ای از زنجیرِ دنباله دارِ جانداران، وامدارِ بسیاری از الگوهای کرداری و ویژگی های عاطفیِ گونه های جانوری پیش از خود در تاریخِ دراز دامنِ برآیشی خویش است. او به همان اندازه که توانِ مهربانی دارد، خودکامه و درنده خو نیز می تواند باشد و هست. ویژگی های رفتاری و کرداری آدمی، در هزاره های تاریخ زیستۀ او در راستای نیازهای او برای ماندگاری برروی زمین شکل گرفته اند و به فهرست کردارهای پایدارِ و ژنتیکِ او افزوده شده اند. چنین است که بسیاری از این رفتارها و کردارها، از چشم اندازِ اخلاقِ انسانی زشت و نکوهیدنی می نمایند. انسان، به گونه ای که هست و می زید، چیزی ست و اخلاق انسانی، چیزی دیگر. این سخن بدان معناست اخلاقی زیستین، طبیعی نیست و پیگیری آن در جهان نیاز به آگاهی هماره دارد. این سخن را دربارۀ همۀ پدیده های ارجمند و گرانِ انسانی مانندِ، دموکراسی، برابری، بردباری، دگردوستی، پرستاری و رعایتِ حقوقِ دیگران می توان گفت. از چشم اندازِ رفتار شناسیِ برآیشی، انسان جانوری خاک و خون پرست و قبیله گراست و ژرفساختِ روانی اش، هیچ گونه جهانی شدن را برنمی تابد. جهان نگری و جهانی نگری، دوگفتمان مدرن است که پس از انقلاب صنعتی اروپا، در پرتو پیشروی در تکنولوژی درِیا نوردی چند کشور جهانگیر و جهانخوارِ اروپایی، مانند انگلیس و فرانسه و هلند و پرتغال، پدید آمده است. پیش از آن، جهان در ذهن هر فرد، گستره ای خیالی بود که در پیوند با زیستگاه او و دانش اش از حغرافیای دور و برِ آن زیستگاه شکل می گرفت و تعریف می شد. برای نمونه، در روزگاری که کسی از زادگاه خود و چند شهر و روستای دور و بر فراتر نمی رفت، جهان در پنداره ی همگانی به هفت اقلیم بخش بندی شده بود. در آن جغرافیای افسانه ای، در ذهن هر فرد، شش اقلیم، دورادورِ اقلیمی که وی در آن می زیست، به شکلی پیازین پنداشته می شد که هریک تا اقلیمِ هفتم، چیزی بهتر و برتر از دیگری داشت و آخرین اقلیم، فرادست ترین سرزمینِ ذهنی وی بود. سرزمینی که هیچ یک از کمبودهای زیستگاۀ او را نداشت. اما نکته بنیادی در این راستا این است که در آن روزگار، هیچ کس آرزوی مهاجرت و یا پناهندگی به اقلیم های دیگر را نداشت و زیستگاۀ خود را با آن شش اقلیم دیگر مقایسه نیز نمی کرد.
توانایی زیستن با دیگران در گروه های کوچکِ سفری، هم زمينۀ زيستن انسان با ديگران (قبيله، قوم، وطن) را برايش فراهم آورده است و هم بنیادِ رفتاریِ ستيز و کشُتن و کشُته شدن را. آزمايش های چندی نشان داده است که شيمايه بسياری از بخش های مغز انسان، با پا گذاشتن او به جايی که گروهی در آن است، به يکباره دگرگون می شود. تپش قلب، آهنگِ خيزوريزِ خون در رگ ها، فشار خون، دمای بدن، ميزان نم ِ پوست، امواج مغناطيسی مغز و روندِ فرودم و بازدم، همه با پيوستن انسان به گروه ، يعنی پاگذاشتن به جايی که گروهی ديگر از انسان ها درآن جمع اند، دگرگون می شود. البته اندازه اين دگرگونی ها، پيوندی نزديک با نوع و شکل و کارِ گروه و نيز جنس، سن، جايگاه فرد در رده بندی های اجتماعی، شخصيت، دانش و نيازهای وارد شونده دارد. گرایش انسان بسوی قبیله گرایی و نژادپرستی و خودخواهی و دیگر ستیزی، گرایشی خودبخودی و طبیعی ست و نیازی به برنامه ریزی ندارد. هربار که در سرزمینی، مردم تنگدست تر می شوند، دامنۀ همدلی و مدارا و شکیبایی در آن سرزمین کاهش می یابد و تنگ نظری و خودکامگی و دیگر ستیزی افزایش می یابد. کاهشِ امکانات رفاهی در هر کشور، همیشه با افزایش تنش و ستیز اجتماعی همرا است. فرهنگِ انسانی یعنی مهربانی، مدارا و خوشرفتاری با تهیدستان و بینوایان، کارکردی الاکلنگی با گسترش تهیدستی فرهنگی و اجتماعی دارد. هرچه امکانات رفاهی کاهش می یابد و مردم تنگدست تر و هراسناکتر می شوند، ستیز با تهیدستان و جاماندگان نیز افزایش می یابد. این چگونگی آغازِ روندی خودبخودی ست که در آن ارزش های اخلاقی و اجتماعی بسوی زیستِ جنگلی و خوی جانوری سُر می خورند و روان می شوند. چنین است که هر سنّتِ انسانی که در جامعه ای پدیدار می شود و پا می گیرد، نیاز به پشتیبانی و نگهداری دارد. دموکراسی یکی از این سنُت هاست که قراردادی اجتماعی ست. هیچ جامعه ای خودبخود به دموکراسی نمی رسد، زیرا که نه پدیده ای طبیعی ست و نه سرنوشتِ ناگزیرِ جامعه. در حقیقت می توان گفت که دموکراسی بهترین شیوۀ اداره حکومت در فهرستِ بدترین شیوه های موجود برای ادارۀ امور جامعه است. اما هیمن شیوه نیز در هرجا که هست، نیاز به پاسبانی دارد و نهادهای چندی برای نگهبانی و نگهداریِ آن پدید می آورند، زیرا که بزرگترین دشمنان دموکراسی در هرکشور، دارندگانِ زر و زور در آن کشور هستند که راه و رسم دموکراتیک را سدّی در راه آرزوها و آزمندی های بی پایان نمای خود می پندارند. گسترش بوم گرایی و خاک و خون پرستی در کشورهای اروپایی در روزگار کنونی را می توان نمادی از شکست پیروان اندیشه های سوسیالیستی در درگیر کردنِ مردم برای مبارزه با عوام فریبی و نژادپرستی و بیگانه ستیزی نیز دانست. خاموشی و ناتوانی این پیروان که خاک و خون پرستی را گونه ای بیماری فرهنگی می خوانند، سبب شده است که اکنون کاسبکارانِ سیاسی و ترفندبازان حرفه ای راه را برای راهزنان اقتصادی در سطح جهانی هموار سازند. ویرانی سیستماتیک و روشمندِ حقوق تهیدستان و کارگران در امریکا توسطِ جمهوری خواهان در پسِ معرکه گیری های روزانۀ ترامپ، نمادی روشنی از این چگونگی ست. این روند را اکنون در بسیاری از کشورهای اروپایی نیز می توان دید. Junger, S. (2016) Tribe: On Homecoming and Belonging. Twelve; 1st edition. |
seedbox vpn norway |