DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> گــُـــــوبـاره <$BlogRSDUrl$>

گــُـــــوبـاره
 

Monday, January 04, 2016


کلـــنجار ِ اهل دين با جُستاوردهای داروين 




بخش نخست:

ديباچه

شايد در نخستين نگاه به عنوان اين نوشته، اين پرسش برای خواننده پيش بيايد که پرداختن به چنين موضوعی در اين زمان، چه گره کوری از بی شمار گيرها و گرفتاری های فرهنگی ما می گشايد؟ چرا خواننده بايد وقت گرانبهای خود را صرف خواندن نوشته ِ"چيزنويس" ديگری کند که مانند بی شمار نويسندگان اينترنتی، شب و روز دارند انشاهای بی سروته می نويسند؟ اين چه ها و چراها در روزگار کنونی، پرسش های بجايی ست. گستره همگانی فرهنگ ما، گستره بسيار بحرانی و درهم و ناباروری ست. شايد بخشی از اين چگونگی از آنروست که اکنون در کشور ما، هيچ کس و هيچ چيز در جای خودش نيست. در جايی که هيچ کس و هيچ چيز سرِجای خود نباشد، همگان همه کاره و هيچ کاره می توانند باشند، و هستند.
پرداختن به کلنجار اهل دين با جستاوردهای داروين، پرداختن به بخشی از تاريخ ستيز کهنه و نو در جهان کنونی ست. مردم شناسان فرهنگ را پايانداد ِ ستيزِ سنت (کهنه) و بدعت (نو) می دانند. اگر اين تعريف درست باشد، پرداختن به اين کلنجار، پرداختن به چگونگی کشمکش و ستيز کهنه پرستان و نوخواهان است. ستيزی که امروزه نه تنها در هر رسانه همگانی، که درهر خيابان و کوی و برزن در کشور ما ديده می شود.
***

تا كنون سه رويدادِ بزرگ در تاريخ ِاديان ابراهيمی، جهان بينی اين دين ها را با خطر روبرو كرده است. نخست بازيابی ِانديشه های فيلسوفانِ يونانی، به ويژه آثارِ ارسطو در سده های دوازدهم و سيزدهم ميلادی كه خِرَدمداری و روشمندی آن ها، ردِ وحي و افسانه باوری بود. دوم رنسانس و پی آمدهای آن، به ويژه انقلابِ صنعتی اروپا بود. اين انقلابِ بزرگ، با به پرسش گرفتنِ همه باورها و راه ها و ر وش های پيشين، ساختار ِ افسانه ای گيتی را در هم ريخت و نشان دارد که زمين را كه تا پيش از آن مركزِ هستی پنداشته می شد، يكی از ميلياردها سنگ ريزه در گوشه ای از كيهان است. 
سومين رويداد، انتشارِ جُستاوردهای چارلز رابرت داروين در نيمه دومِ سده ِنوزدهم ميلادی بود. داروين با بررسي فسيل های زيستارانِ پيشين، در نخستين کتاب خود، "خاستگاه رسته ها"1، در سال 1859نشان داد كه گياهان و جانوران ِکنونی، نه آفريدگانِ پروردگاری آسمانی، كه پروردگان ِزميني با تاريخي سه و نيم ميليارد ساله اند، كه با گذر از هزاره های صبر و ستيز، از زيندگان تك ياخته ای درِ درياهاي آغازين برآمده اند. اين چشم انداز، با ردِ آفرينشِ هستی، انسان را كه تا پيش از آن،"اشرفِ مخلوقات"، و "قلبِ عالمِ امكان" پنداشته می شد، زينده ای از بی شما زيندگانِ زمين دانست.

رويدادِ نخست را، وانهادی از برخوردِ باورهای دينی و فلسفی پديد آورد. از آن پس، ديگر وحی و معجزه برای پذيرشِ باورهای دينی بس نبود و كشيشان و كاهنان می کوشيدند تا اين باورها را با دلايلِ خِرَد پسند و منطقی بياموزند و بياموزانند. اگر چه بازنگری و برگردان ِ آثارِ فيلسوفان يونانی، دين های يهودی و مسيحی را درگيرِ بسياری از مفاهيمِ فلسفی نمود، اما اين درگيری، نابودیِ آن دين ها را سبب نشد. انديشه های فلسفی يونانيان باستان، بر باورهای اسلامی بازتاب چندانی نداشت زيرا که کسانی چون امام محمد غزالی، به جنگ با انديشه های فلسفی برخاستند و از گسترش آن ها جلوگيری کردند. 

رويداد دوم، يعنی رويارويی اديان ابراهيمی با انقلابِ فراگيرِ صنعتی، مسيحيت را که در کوران اين انقلاب بود، بر آن داشت تا بادست يازی به دستاوردهای دانش های مدرن، اين دين را با دنيا هماهنگ كند. يكی از برآيندهای اين هماهنگي، پيدايشِ گفتمانی بنام؛ "مسيحيتِ خردمدار"2، بود كه بر اساسِ آن قانونمندیِ آفرينش در راستای فراهم آوردن رفاه و سعادتِ انسان پنداشته می شد. مسيحيتِ خِرَد مدار برآن است كه چون خداوند، جهان را به گونه ای آفريده است كه همه قوانين آن برای بهزيستی و تعالی انسان است، پس او را ديگر نيازی به دخالتِ روزمره در آن نيست. از اين ديدگاه، دين و دانش همسو و همراهند، زيرا که شناختِ پديده های طبيعت، شناختِ خداست. بسياری از دانشمندانِ بزرگِ در سده هيجدهم ميلادی، بسيار مذهبی بودند. نيوتن نمونه ای از اين خداوندگاران دانش است.

در چنان زمانی كه خود شناسی، خداشناسی بود، پرداختن به طبيعت و كوشش در راه شناخت و شناساندن گياهان و جانوران، كاری پسنديده و خدا پسند بود و بسياری از كشيشانِ مسيحی، طبيعت شناسی را سرگرمیِ ای عبادی می پنداشتند و گاه و بيگاه بدان می پرداختند. يكی از پيش پنداره های اين طبيعت شناسی اين بود كه؛ خداوند همه پديدارها را به اندازه ای كه "بايد"، آفريده است و جهان را هيچ كم وكاستی نيست و نمی تواند باشد. از اينرو، بسياری از كندوكاوها نيز در پی نشان دادنِ كمالِ مطلقِ جهان بود و طبيعت، آينه ای خدا نما پنداشته می شد كه خداوند آن را برای نمايشِ ذاتِ خويش در برابرِ انسان نهاده بود. از اينرو، روآوردن به طبيعت در سده هيجدهم و نوزدهم، تبِ ذهني فراگيری شده بود، كه شاعران را نيز گرفتارِ خود كرده بود. برای نمونه، راسكين، شاعر انگليسی كه ايمان به وجودِ خدا را "خطايی ابلهانه" می دانست، در نيمه دوم قرن نوزدهم نوشت كه :

"
كوه ها برای شادمانی و بهره وریِ ما ساخته شده اند و در ساختنِ آنها سلامت و رفاهِ انسان در نظر گرفته شده است."

در آن روزگار، زيست شناسان دينی بر آن بودند كه تنها نزديك به شش هزار سال از عمرِ زمين می گذرد و خداوند آن را در شش روز آفريده است. يكی از اين زيست شناسان، به گمانِ خود حتي روز آفرينشِ انسان را نيز شناسايی كرده بود و اعلام داشته بود كه؛ "آدم در ساعتِ 9 بامدادِ روز بيست و سوم اكتبرِ سال 4004 پيش از ميلاد مسيح آفريده شد."  يكي ديگر از باورهای زيست شناسانِ آن زمان اين بود كه خداوند هر موجود را جداگانه آفريده است. نامدارترين طبيعت شناسِ نيمه نخستِ سده نوزدهم، ويليام پي لي3، كه بخشی از نخستين كتابِ داروين در پاسخ بدوست، خدا را صنعتگری می دانست كه جهان را مانند ساعتی زيبا و دقيق ساخته است: هر چيزِ اين جهان، به گمانِ پی لی3، بجا و نيكوست و هر پديده را در راستای سعادتِ انسان، وظيفه ای ست.
پيروان ديگر اديان ابراهيمی، مانند يهوديت و اسلام، چشم انداز روشنگری را کفرآميز می خواندند و بازتاب های آن را برای انسان زيانمند و دين ستيز می پنداشتند. از آنرو، مومنان يهودی، چاره کار را در خزيدن در لاک دينی– قومی خود يافتند و کوشيدند تا با بستن درو پنجره های کنشت ها و پرهيز از آميختن با گروه های ديگر اجتماعی، خود را از شّر اين بلای آخرالزمانی برهانند. مسلمانان نيز از آغاز با هرچه رنگ و روی و بوی صنعتی و مدرن داشت، در افتادند و آن را "بدعت در کار خدا"، خواندند. برای نمونه، تاريخ روندهای اجتماعی در ايران در سده گذشته، پراز کشمکش های گوناگون ميان آخوندها و نوآوران و بازرگانان برسر حلال و حرام بودن پديدارهای صنعتی از ساعت مچی و آدامس گرفته تا حمام دوش است.       

در چنان روزگاری که هر يک از دلسوزان اديان ابراهيمی، ناگزير از تلاشی هماره،  بی امان و شبانروزی برای پايداری دين ِ خود در برابر سونامی صنعت و مدرنيزم بود، چارلز داروین‌، زیست‌ شناس‌ِ انگلیسی‌، تئوری‌ تازه‌ای‌ درباره‌ چگونگی‌ِ پیدایش‌ زیندگان ارائه‌ داد، که‌ من‌ آن‌ را به فارسی، تئوریِ "بَرآیش‌ هستی"4،  می خوانم.
برآيش هستی
پيش از پرداختن به اين تئوری بايد گفت كه داروين چون يك زيست شناس به چگونگی برآيش هستی برروی زمين پرداخته است و هرگز در پیِ آوردن پاسخ های فلسفی نبوده است. تئوریِ برآيش، دستاوردِ بيش از سی سال كوششِ داروين در پیگردیِ فسيل های گوناگون و شناسايی آن ها در گوشه و كنارِ جهان است. آنچه بيش از هر چيزِ ديگر، انديشه اين تئوري را در ذهنِ داروين شكل داد، جستاوردهای سفر پنج ساله وی به آفريقا، آمريكا و استراليا بود. داروين در اين سفر، زيست شناسِ اردوی پژوهش های علمی بود كه از سوی دولت انگليس برای شناسايی و سنجشِ درياها و كرانه های دور دست فرستاده شده بود. اگرچه داروين آشنايی بسيار اندكي با فلسفه داشت و نام آوراني چون كارل ماركس و انگلس و چارلز لايل، زمين شناس بزرگ انگليسی در سده نوزدهم او را ستوده اند، اما وی خود را بيش و پيش از هر چيز، دانش پژوهِ زيست شناسی می دانست و بر آن بود كه تنها با سنجشِ علمیِ پديده های جهان می توان آن ها را شناخت.

از ديدگاه برآيشی، همه گياهان و جانورانِ كنونی ازديگرگونی بسيار كُندِ گياهان و جانورانِ تك ياخته ای كه مليون ها سال پيش می زيسته اند، برآمده اند. اين برآيش ، نه برنامه از پيش ساخته ای داشته است و نه پي سپرِ هدفِ ويژه ای ست. ديگرگونی هاي پيدا و پنهانِ زيستاران، پيرو ديگرگونی های زيستبوم آنان، يعنی زمين و آب و هواست و هيچ يك از ويژگی های زيندگان، از بلندای بلوط گرفته تاهوشمندی انسان را، نمی توان نشانه پيشرفتِ هستی و يا برتری يكي بر ديگری دانست. هدف بنيادی همه زيستاران، ماندگاری و پايداریِ تخمه آن هاست كه تنها با سازگاری با محيط می توان بدان رسيد و چون محيطِ زيست همواره در حالِ ديگرگونی ست، زيستاران نيز ناچار از همراهی و همگامی با اين ديگرگونی ها می باشند. از اين ديدگاه، كالبدِ هر زينده تنها در پاسخ به نيازهای طبيعی پديد می آيد تا او را در سازگاری با زيستبومش ياری دهد. ويژگي های جان و تنِ هرزينده كه پاياندادِ(نتيجه) گذر از هزاره هاي پر فراز و فرودِ نسل اوست، از راه ژن هايش به نسل های آينده سپرده می شود. چگونگیِ واسپاریِ ويژگی های برآيِشی، يكی از شگفت انگيزترين پديده های طبيعت است كه امروزه جايگاهی کانونی در زيست شناسی مدرن دارد.

يكي از پنداره های اساسی تئوریِ داروين اين است كه همه گياهان و جانوران، شاخه هايی از درختِ هستی اند كه اگر چه آشكارا ديگرگون می نمايند، اما همگی در رفتارها و نيازهای بنيادين، همگون و همانند می باشند. همه زيندگان نيازمند به هوا، غذا، آب و آفتاب اند و ديگرگونی اين چهار سازه، بازتابي شگرف در زندگی آنها دارد. پنداره خويشاوندی گياهان و جانوران و همگونی نيازهای اساسی آن ها، برآيندهای بسياری دارد كه چندی از آن ها را بر می شماريم:

نخست اين كه انسان نيز چون شاخه ای از درخت هستی، پيرو قوانينِ برآيِشی ست و چون زيندگانِ ديگر، طي مليون ها سال، ازهمايندیِ زيستارانِ ساده پديد آمده است. انگارهِ نزديكی انسان با ديگر زيستاران، چشم اندازِ تازه ای در پيوند با آنها در برابرِ وی می گشايد.
يكی ديگر از برآيندهای بزرگِ اين خويشاوندی اين است كه از دستاوردِ آزمايش های علمی بر روی فيزيولوژی جانوران، می توان به سود انسان بهره جُست. اين برآيند كه دانش های دارو سازی، ژن پردازی، پزشكی، آسيب شناسی، كالبد شكافی، درمان شناسی، ايمنی شناسی، ياخته پروری و روان شناسی آزمونی را ديگرگون كرده است، زاده اين پندارهِ برآيِشی است كه فيزيولوژی بسياری ازگياهان و جانوران در رويارويی با بسياری از موادِ شيميايی، واكُنش های همانندی دارد. از اينرو، بسياری از داروها و لوازم آرايشیِ تازه را نخست بر روي پستاندارن آزمايش می كنند. روانشناسیِ آزمونی از اين نيز فراتر رفته است و روانشناسانِ رفتار گرا، پاياندادِ آزمايش بر روی پرندگان را نيز به انسان تعميم می دهند.

سومين برآيندِ اين نگرش اين است كه برآيِش هستی، پديده ای مادی و خِرَد پذير است و نه آفريده آنی و آسمانیِ نيروهای ماورايی. تئوری برآيش، پاسخ به چگونگیِ پيدايشِ زيستاران است. اين تئوری را با چيستیِ گوهرِ هستی و چرايی آن كاری نيست. انديشه برآيش، پيش از انتشارِ نخستين كتابِ داروين، "خاستگاه رسته ها"، به ذهنِ چندي از زيست شناسان رسيده بود و داروين در آغازِ اين كتاب به نام بيش از سی تن از كسانی كه پيش از او در اين باره نوشته اند، اشاره كرده است. يكی از اينان پدر بزرگِ خود وی، ارسموس داروين است كه پزشكي نامدار و جانور شناسی بزرگ در قرن هفدهم بود. وی هستی را نافريده می دانست و بر آن بود كه نمودها و نمايه های گوناگونِ هستی، خود بخود پديد آمده اند. از ديگر زيست شناسانِ پيش از داروين بايد از لامارك نام برد كه عضوهای بدنِ جانوران را برآيندِ نيازهای طبيعی آنان می دانست، اما چگونگیِ شكل گيریِ بخش های مختلف بدن درپرتو اين نيازها را نمی دانست و درباره پيوندِ اين دو با يكديگر، سخنی برای گفتن نداشت و چيستانی را با چيستانی ديگر جايگزين می كرد.

گرفتاری اساسی همه تئوری های پيش از داروين اين بود كه زمين را بسيار جوانتر از آنچه هست می پنداشتند و اين پنداره، زمانِ چندانی برای كاركردِ پديده های برآيِشی كه نيازمند به هزاران هزار سال است، ندارد. سفرِ علمی پنج ساله داروين، همزمان با انتشارِ انديشه های ژرفِ زمين شناس بزرگ انگليسی چارلز لايل، در كتابی به نام "اصولِ زمين شناسی" بود كه نخست در سال 1930 منتشر شد. لايل دراين كتاب، چشم اندازِ تازه ای در دانشِ زمين شناسی گشود كه شالوده زمين شناسی مدرنِ كنونی شد. پيش از آن، زمين شناسان نه تنها عمرِزمين را چيزی نزديك به شش هزار سال می پنداشتند، بلكه چرايیِ وجودِ مواد سازنده آن را نيز با دست ياختن به افسانه های مذهبی و يا رويدادهای ناگهانیِ كيهانی پاسخ می داد
برآیش‌، روندی‌ هماره‌ در کار و پایان‌ ناپذیر است‌ و تا هنگامی‌ که‌ زندگی‌ بر روی‌ زمین‌ هست‌، کشش‏ ها و کوشش‏ ها و واکنش ‏های ‌برآیشی‌ نیز در کار خواهد بود. از این‌ چشم‌ انداز، همه‌ زیندگان‌ کنونی‌ زادگان‌ِ تک‌ یاخته‌ ای‌ هستند که‌ اندی‌ پس‌ از سرد شدن‌ پوسته‌ رویین‌ِ زمین‌ در دریا برآمد و اندک‌ اندک‌ در گذرِ تاریخ‌، فواره‌ وار به‌ شاخه ‌ها و خوشه‌ ها و ذره ‌های‌ گوناگون ‌روی گردانیدند. بنابراین‌، هستی‌ چشمه‌ ای‌ همگون‌ داشته‌ است‌ و همه‌ زیندگان‌ هنوز نیز نیازهای‌ بنیادین‌ِ همگونی‌ دارند: نمونه‌ این‌ چگونگی‌، نیاز به‌ هوا، آفتاب‌، خوراک‌ و نوشاک‌ است‌.

دگرگونی ‏های‌ برآیشی‌، پیگیرِ هدف‌ ِ ویژه ‌ای‌ نیست‌ و خواستی‌ جز سازگارتر ساختن‌ تن‌ و جان‌ زیستاران‌ برای‌ ماندگارتر کردن ژن‏ های‌ آنان‌ درجهان‌ ندارد. این‌ روند آنچنان‌ کُند است‌ که‌ انسان‌ را یارای‌ دیدن‌ آن‌ نیست‌ زیرا دگرگونی‏ های‌ برآیشی‌ که‌ همان‌ دگرگونی ‏های‌ ژنتیک‌ است‌، پس‌ از صدها و گاه‌ هزارها سال‌ شکل‌ می‌ گیرد و پدید می‌ آید.
اندیشه پیوند زیندگان با یکدیگر، ریشه درازی در تاریخ هستی شناسی دارد اما تا پیش از داروین کسی چیزی از چگونگی شکل گیری این پیوند نمی دانست. داروین نشان داد که ویژگی ‏های ساختاری گیاهان و جانوران که در پاسخ به نیازهای زیستبومی آنان شکل می‏گیرند، در گذر ِ زمان به پیدایش گونه ‏ها و دسته ‏ها و رسته‏ های گوناگونی کشیده می شود. هرجا که زیستبوم زینده‏ای در پرتو دگرگونی آب و هوا دیگرگون شده است، تنها زیندگانی که تاب ماندن و سازگارساختن خود با زیستگاه خود بوده‏اند، ماندگار شده ‏اند و دیگران به ناگزیر، از گستره هستی بدر شده ‏اند. این چگونگی در سه و نیم میلیارد سال گذشته، به پیدایش گیاهان و جانوران گوناگونی که هم روزگار ما هستند، کشیده شده است.

 آنچه نگرشِ داروين درباره زيست شناسی را از نگرش های ديگر جدا می كند، باورهای بنيادينِ تئوری اوست. چندی از اين باورها را برميشماريم:

1.  بنيادِ هستی مادی ست و زيستاران را آفريدگاری نيست ونمی تواند باشد

2.  همه زيندگانِ كنوني از تبارِ زيستارانِ تك ياخته ای هستند كه در بيش از سه و نيم ميليارد سال پيش می زيسته اند و اندك اندك، همگام با دگرگونی های زيستگاه های خود تا به امروز ديگرگون شده اند.

3.  برآيِش هستی، پروسه ای ناهدفمند، ناخودآگاه و واكنشی ست.

يادداشت ها:
-------------
1. The Origin of Species
2. Rational Christianity
3. William Paley
4.  برآيِش بر وزن مراکش را در اين جا در برابرِ"Evolution" آورده‏ام. پيش از اين در زبانِ فارسی واژه "تكامل"، براى اين مفهوم به كار برده شده است كه بارِ معنايى آن مخالفِ Evolution است. تكامل، اشاره به پروسه اى هدفمند و حساب شده دارد كه در آن رده بندىِ زيندگان، ساختارى نردبانى دارد و انسان بر بالاترين پله آن جا گرفته است. نگرشِ داروينيست، درست روياروى اين چشم انداز قرار مى گيرد و از اينرو، من واژه "برآيش" را بجاى تكامل در برابر Evolution  مى گذارم

دنبـــاله دارد



blog counter
seedbox vpn norway