DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd">
گــُـــــوبـاره | |||
Monday, December 14, 2009
1. حکومت و دولت حکومت و دولت دو نهاد گوناگون در دو سوی کشاله سياست است. دولت نهادی مدنیست که کارداران آن از سوی مردم برای زمانی چند، برای کشورداری بزگزيده می شوند. اما حکومت، گستره فرمانروايی گردنکشی زورمند است، که با شکست دادن گردنکشان و ياغيان و اوباش و اراذل ديگری که درکشور آهنگ سردمداری داشتهاند، به تخت مینشيند و خود را همه کاره آن سرزمين و فرمانفرمای جان و جهان مردم میانگارد. اگر دولت هماره به مردم بدهکار است و خود را خدمتگزار مردم میداند، حاکم، همواره از مردم بستانکار است و همگان را کرُنشگر و ستاينده خود می خواهد. دولت به مردم حساب پس می دهد و حاکم از آنان حق و حساب می ستاند. دولتها برنامههای گوناگونی دارند، اما حاکمان هرکس و در هرسرزمينی که باشند، تنها يک برنامه دارند و آن همانا نگهداری جايگاه و پايگاهِِ خويش است. دولت نماينده مردم است و حکومت دشمن مردم. دولت، نهادی مدنی، تاريخی، انسانیست که پيدايش آن در گروی پيشداشتهای فرهنگی و اجتماعی ويژهایست. اما حکومت، برآيندی از ذات خويشتنخواه و جانوری انسان است که نيازی به پيش زمينه فرهنگی و اجتماعی ندارد. اين چگونگی در ميان گله گرگان و درندگان شکل گيری خودبخودی دارد و ذات تمام خواه هر زينده، زمينه ساز آن است. با اين حساب، میتوان گفت که حکومت ساختاری طبيعی و همسو با طبيعت انسان دارد، اما دولت، برآيندی از خوی انسانی و آرمانخواهی فرهنگمند اوست. چنين است که نهاد دولت و دولتمداری، مانند همه دستاوردهای انسانی ديگرنيازبه نگهبانی و پيرايش دارد. پس با چشمداشت به آنچه گفته شد، سخن ما در اين يادداشت، درباره دولت نيست و دولت و مردم را نمیتوان جدا از يکديگر پنداشت زيرا که هرآنگاه که دولتی به جدا شدن از مردم و خواست آنان بگرايد، خودبخود با رای مردم کنار زده میشود. سخن در اينجا برسر حکومت است که هماره مردم را با زور کنار میزند و بنام آنان و بجای آنان حقوق همگان را پايمال میکند . چنين است که من حساب "آدمها" را از "حاکمها" جدا میکنم و در اين نوشته به چگونگی داد و ستد ِ حاکمها با آدمها میپردازم. حکومتها در گذار تاريخ، هماره و در همه جا راهزنان زندگی مردم بودهاند و مردم هماره و در همه جا میکوشيدهاند که خود را از آسيب آنان دور بدارند. تاريخ بخش بزرگی از زندگی انسان برروی زمين، کارنامه کششها، کوششها و کنُشها و واکنشهای ميان آدمها و حاکمها بودهاست. از سويی مردم برآن بودهاند تا از آسيب حاکمان بدور بمانند و دسترنج خود را از ديدرس آنان دور بدارند و از سوی ديگر حاکمان هماره در پی راهيابی به ذهن همگان و بازسازی ارزشهای آن در راستای سود و زيان خويش بودهاند. اين راهبرد با کمک دين و اخلاق و ايدئولوژی رُخ میدهد. نادانی بزرگترين آفت زندگیست. در فرهنگ ما ناداری و نادانی را همسنگ و همسنگر میدانند و يکی را زاده ديگری. اما چنين نيست. ناداری با همه دشواریها و سنگها و سنگلاخهايش، به نادانی راه نمیبرد. ای بسا که نادار ِ تهيدست، دسترسی کمتری به دانشی که مورد نياز اوست داشته باشد، اما نداشتن دانش چيزیست و ناتوانی از انديشيدن چيزی ديگر؛ يِکی در گستره دانستن است و ديگری درباره توانستن. نادان، ناتوان است، اما نادار توانايیست که ميدان توان نمايی ندارد. با اين همه، نادانی و ناتوانی هر دو آفت زندگیست و هر دو ابزاری گرفتار ساز و گُيرانداز و زندگی سوز. ابزاری که حاکمان در گذر تاريخ از آنها برای کارسِتانی و زهرچشانی بهره بردهاند. انسان نادان بسيار زود سربراه و قالب بندی میشود و آسان میتواند دستاويز خواستها و خواهشهای ديگران گردد. اين چگونگی اگر با تهيدستی نيزهمراه باشد، کار را بسيار آسانتر میکند. میگويند که؛ "شکم گرسنه کافراست." اين بدان معناست که انسان گرسنه آمادگی بيشتری برای تن دادن به کارهايی که ديگران از آن سر بازمی زنند، دارد. آوردهاند که آغامحمدخان قاجار به جانشین خود هشدار داد که؛ "اگر میخواهی بر این مردم حکومت کنی آنها را گرسنه و بیسواد نگه دار."2 در روزگار کنونی در کشورهای پيرامونی، تهيدستی همگانی و گداپروری همراه با نادان خواهی مردم و ناآگاه نگه داشتن آنها همچنان در فهرست برنامههای کوتاه و بلند حکومتهاست. در اين کشورها، اقتصاد بسته حکومتی سبب میشود تا حکومت با در دست داشتن بازار و سرمايه، هربلايِی که میخواهد برسر مردم بياورد. اين چگونگی را در ايران به روشنی میتوان ديد. بزرگترين دشمن مردم ايران، تهيدستی و ناآگاهی فزاينده مردم است که همواره در گذر تاريخ دراين کشوربوده است. اين دو بلای بزرگ سبب می شود که هميشه بخش بزرگی از مردم، آماده برای خدمت گذاری به حکومتهای خودکامه و يا دولتهای جهانخوار باشند. شايد آغا محمد خان قاجار با آگاهی از اين چگونگی، مردم را گرسنه و بیسواد میخواست و به درستی میپنداشت که چنان مردمی چون موم در دست حاکم نرمش پذير و ابزاروارند. تهيدستی ناآگاهی میآورد و ناآگاهی توانمندیهای انسان را کاهش می دهد و او را فرومايه و تهيدست می کند. اين سخن بمعنای آن نيست که تهيدستان فرومايهاند، بلکه می خواهم بگويم که ناداری و تهيدستی، زمينه ساز همه زشتیها و ناهنجاریها و ناسازگاریهاست و تهيدستان هماره درتيررس ناخوشیها و نابسامانیها و ناروايیهای جهانند. اين دايره زندگی سوز ِنادانی و ناداری از انسانی که زندگی را نردبان آسمان میخواهد، زيندهای زبون و جنگلی میسازد. زيندهای که خوی جانوریاش او را از همدلی و همراهی و هماوايی با ديگران بازمیدارد و حکومتها را از آسيب خيزشهای همگانی در امان میدارد. چنين است که هرجا که حکومت جای دولت مینشيند، خوی جانوری مردم جان میگيرد و آزار و کُشتار و دزدی و درويی و نيرنگ نهادينه میشود و ديوِ درون هر فرد، آماده افسار گسيختن و آتش افروختن میشود. پژوهشهای دامنه داری در روان شناسی اجتماعی نشانداده است که آنگاه که جانوران گروه زی با کمبود و خوراک و جا روبرو میشوند، خشونت و پرخاشگری در ميان آنان افزايش میيابد و هرچه شتاب کمبود افزونتر میشود، خشم وخشونت و خونخواری بیشتر میگردد. رويدادهای ناگوارانسانی نيز اين روند را نشان دادهاست. کشتی نشستگانی که در گذشته راه خود را در دريا گم میکردند و يا کشتی شکستگانی که کشتیشان در ساحل جزيرهای دور به گل مینشست و در آن جزيره زندانی میشدند، نخست در حلقهای يِکدل و يکزبان به فکر چاره میافتادند و اگر راه گريز نمیيافتند، اندک اندک هرکسی به فکر ماندگاری خويش میافتاد و سپس آهنگ کشتن و خوردن گوشت و پوست ديگران میکرد و سپسترآن که قوی پنجهتر از ديگران بود، پس از کشتن وخوردن همراهان خود، از گرسنگی هلاک می شد و يا با گذر کشتی ديگری که از آنسوی آب میگذشت، از مرگ میرهيد و داستان خود را برای آنان باز میگفت. هرچه انسان آسايش بيشتری داشته باشد، از آرامش روانی بيشتری برخوردار میشود. آرامش روانی، مهربانی و باهمی و يکدلی میآورد و مردم را به هم نزديک میکند. اين چگونگی نابرابری و ستم کشی را برنمیتابد و در هرجا که با آن روبرو میشود، موجی از ناشکيبايی همگانی در برابر حکومت پديد میآورد. از اينرو هرجا که نابرابری هست، آرامش روانی از مردم گرفته میشود و حکومت با دست يازی به مکانیزم بيم و اميد، هر طبقه اجتماعی را در جايگاه خود نگه می دارد. گاه بيم از گرسنگی و بيماری و بی خانمانی و بی آبرويی، همگان را فرمانبردار میدارد و بکار میکشد و اميد به آيندهای بهتر، آنان را در فرمانبرداری و کار و کوشش پايدار و ماندگار میکند. گاه بيم از آتش دوزخ و يا داغ و درفش حزب و حکومت. ساختار روانی انسان چنان است که واهمه و اندوه و نگرانی و درد، بازتابهای پايدارتری در آن دارد تا شور و شادی. چنين است که ما حافظه ماندگاتری از تلخی و دشواری و درد داريم تا خاطرههای شيرين. همچنين رويدادهای دهشتناک و تلخ تاريخی بيشتر در يادها میماند و کارهای تراژيک ادبی و هنری در گذر تاريخ، پايدارتر از داستانهای خوش-پايان است. نمونه تاريخی اين چگونگی برای ايرانيان، حمله اسکندر و تازیها و مغولهاست و نمونه ادبی آن داستان رستم و سهراب و سوگ سياوش. يکی ديگر از ويژگیهای ساختاری روان انسان اين است که گريز از اندوه و نگرانی و دشواری و درد را بسی بيش از دست يابی به شادی خوش میدارد، يعنی که نداشتن ِ درد برای او مهمتر از داشتن شادیست و انسان انرژی بيشتری در راه فرار از دست ناخوشی خرج میکند تا در راه دستيابی به شادمانی. توانايی زياد انسان در رويارويی با دشواری و درد و سختی از آنروست که وی در گذر از هزازههای برآيشی خود بيشتر با دشواری سروکار داشته است تا با شادی و رفاه و آسايش. از اينرو، بيم و هراس و نگرانی و دهشت آفرينی، ابزارهای بهتری برای کنترل ذهن انسان است و حکومتها در گذر تاريخ اين ابزار را برای ماندگارتر ساختن خود بکار گرفتهاند و میگيرند. بيم آفرينی، اهرمی منفی برای ترساندن جانوران و فراری دادن آنها و يا بيگاری کشيدن از آنان است. اين گونه است که در طبيعت، جانوران با زبان خوش و يا پاداش دادن به شکارگران خود در پی رهايی از دست آنها برنمیآيند و هريک سپر دفاعی خود را دارند. يکی مانند مار، نيشی زهرآلود دارد و ديگری نيشی گزنده يا بُرنده و يا درنده و آن ديگر، چنگالی خشنده و کشُنده. انسان نيز میتواند با افسار و لگام و تازيانه و سُک و شلاق و دهان بند و کنُد و قُل و قلاب و زنجير و زندان و گلوله بيم گستری کند و به بيگاری کشيدن از جانوران و همنوعان خود بپردازد. اين همه را در سرزمينهايی که مردم در آتش ستم حکومتهای انسان ستيزند، میتوان ديد. هيچ حکومتی باهمستان انسانی را برنمیتابد و شکلگيری آن را ميدان نمیدهد. البته هيچ حکومتی نيز هرگز بیخيال از هراس همدلی مردم و باهمی آنان نمیشود. هرچه حاکمی بر سرزمينی چيرهترمیشود، هراس و دهشت او از يکی شدن مردم روزافزونتر و بيشتر میگردد. اين هراس هماره در ذهن سرکرده حکومت که تا جايی پيش میرود که روياهای هرشبهاش، کابوسهای خونبار افتادن از هرم زورمداری و تکه پاره شدن تناش بدست مردم است. او پايمال شدن خود را در زير پای شهروندان شورشی میبيند و با مشتهای خمشناک مردم برسرو رويش از خواب میپرد و ترسان و لرزان به زمين و زمان ناسزا میگويد. هرچه مردم بيدارتر میشوند، خواب حاکم آشفتهتر میشود و کابوسهايش دوزخیتر. روانپزشک صدام نوشته است که صدام هرشب با داروی خواب و گيلاسی ويسکی روانه تختخواب میشد و ويسکی را تنها "رفيق ِ شفيق" خود میدانست. هراس آدمها و حاکمها از يکديگر، يکسويه نيست. اين هراس روندی الاکلنگی دارد. هرگاه که حکومت ميدان مبارزه مردمی را از مبارزان و آزاديخواهان خالی میکند، هراس همگانی از هيولای حکومت افزايش میيابد. در چنان زمانی، آزردگی مردم به افسردگی همگانی راه می برد و نااميدی بر ادبيات و هنر سايه میاندازد. نمونه اين دوران در تاريخ نزديک ايران، دهه پس از کودتای امريکا عليه دولت مصدق است. هرگاه نيز که مردم يکه تاز ميدان مبارزه میشوند و بر حکومت میشورند، سيل هراس ناشی از کشمکش مردم و حکومت بسوی سردمداران حکومت سرازير میشود. اين هراس، حاکمان را به کارهای پيش بينی ناپذير وامیدارد. رفتارهای حکومت ايران در چند ماه گذشته، نمونه اين چگونگیست. هزرگیها و بزن و ببندهای اوباش حکومتی و برخی از سخنان و رفتارهای ديوگون سران حکومت با مردم، گويای هراس آسيمه ساز آنان است. بسياری از اين رفتارها نشان از بیخوابی آنان دارد. پژوهشهای زيادی در رفتارشناشی نشان داده است که بیخوابی سامانه ذهن انسان را در هم میريزد و روشمندترين ذهنها را در اندک زمانی به هذيانیترين بازتابها وا میدارد. بیخوابی برخاسته از هراس، ديو ِ درون انسان را بيدار و هشيار میکند و او را به دوراهی "خيزوستيز" يا "خيزو گريز" میرساند. اين دوراهی مرگ و زندگیست که هرجا انسان خود را با مرگ رويارو میپندارد، خود را برسر آن میيابد و ناگزير میشود که يا برخيزد و بستيزد و يا برخيزد و بگريزد.1 چنين مینمايد که حکومت ايران اکنون برسر اين دو راهیست. دنبــــاله دارد. ........................ 1. اين چگونگی الگوی کرداری کهنیست که در همه زيندگاه يکسان است و در روانشناسی برآيشی آن را يکی از رفتارهای پايدار برآيشی میدانند.Evolutionary Stable Behaviour (ESB) |
seedbox vpn norway |