DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd">
گــُـــــوبـاره | |||
Wednesday, December 02, 2009
حکومت کنونی ايران، حکومت "مرگ بر آمريکا" است. البته امروز
بيش از سی سال از تاريخ مصرف اين شعار گذشته است و در اين سی سال صدها هزار
ايرانی ِ کارآموزده و فنآور و ثروتمند، از شُر اين حکومت به امريکا و ديگر
کشورهای جهان گريختهاند و پناه بردهاند. ای بسا که امروز بيشترين شمار
هواخواهان امريکا، هم در ميان کشورهای اسلامی و هم در خارو ميانه، در
ايران باشند. ناگفته نبايد گذاشت که سردمداران حکومت ِ "مرگ بر آمريکا"
هم هماره خواهان گفتگو با امريکا بودهاند تا با آنان درباره تقسيم برادرانه
ايران کنار بيايند و پايههای حکومت خود را استوارتر کنند.
اگر همه پرسی و پندار پژوهی در ايران آزاد میبود، بیگمان شگفتانگيزترين
و خبرسازترين آمارها هرروز از آنجا به خبرگزاریهای جهان مخابره میشد و جهانيان
در میيافتند که چه گُسل ژرف و هراسناکی ميان مردم و حکومت انسان ستيزآن است. در
میيافتند که مردم ايران نيز مانند مردم ديگر سرزمينها هستند. نه بدتر و نه بهتر.
مردمانی چونان ديگران با روياها و اميدها و هراسها و خواب و خيالهای انسانی؛ نه
آنسان که آخوندها میخواهند خام و خرافی و شهادت طلبند و نه آنگونه که برخی از رسانههای
غربی گفتهاند، ستيزه جو و جنگلی و بی فرهنگ. نه هم تافته جدا بافتهای از هوش و
هخامنشی.
حکومت مرگ برآمريکا پيرو سياست "مرگ برآمريکا"ست. يعنی که از
چشمانداز سياست مدرن و استراتژیهای سياسی آن نمیتوان سياست اين حکومت را
بررسيد. سياست چيزیست و سياست "مرگ برآمريکا"، چيزی ديگر. سياست،
ابزار گره گشايی بی خشونت از کلاف گوريده و درهم ِ گرفتاریهای بی سرنخ است. گرفتاریهايی
که در نخستين نگاه، ناگشودنی و بی راه چاره مینمايد. آنجا که ستيز بر سر چيزی،
دو يا چند نفر، يا دو گروه و يا دو کشور يا بيشتر را با هم سرشاخ میکند، پای
سياست به ميان کشيده میشود تا با کمک آن آتش فتنه فرو نشيند و از درگيری جنگ
جلوگيری شود. پس جنگ، نشانه شکست سياست است و از آنجايی آغاز میشود که سياست به
بُن بست میرسد.
اما سياست ِ"مرگ برآمريکا"، استراتژی کاهش ِ ستيز نيست بل،
که خود گونهای زجزخوانی و مبارزجويیست. اين شعار، ندای جنگ است نه پيام آشتی. از
سويی نيزمیتوان گفت که اين شعار، پيش از آن که نکتهای درباره سياست با ما در
ميان بگذارد، از ذهنيت سرخورده جهان سومی ما سخن میگويد. ذهنيت کسی که در
رويارويی با فرهنگ خيره کننده غرب، خود را "عقب مانده" و جامانده و
وامانده میپندارد و گناه اين همه را به گردن غرب میاندازد و با ابرقدرت بزرگ
جهان غرب - امريکا – به نيابت از همه عقب ماندگان جهان برمی خيزد و فرياد نابودی
آن کشور را سر میدهد. هم اين نيز که بگوييم امريکا ما به اين روز انداخته است،
اين پيش پنداره را در خود دارد که قرا بوده است که ما از آنها جلوتر باشيم، اما
آنان با آگاهی از هوش و گوش ما، کوشيدهاند ما را در چنبر نادانی و ناتوانی
نگهدارند و بدينگونه از ميدان بدرکنند! به گمان من همين گفتمان "عقب ماندگی"
که بسياری دربارهاش گفتهاند و نوشتهاند، نشان از ناآگاهی ما از خويشتن خويش و
جايگاهمان در جهان کنونی دارد. پرت نشويم.
شگفتا که در رويارويی با حکومتی که بنيادش برشعار ِ "مرگ بر
آمريکا" استوار است، هنوز بسيارانی در پی آشتی اين حکومت با امريکا هستند! اگر
چنين شود، آنگاه کشور ايران به دولتی نياز خواهد داشت که با کشيدن خط پايانی بر
سی سال سياه گذشته، با زبان سياست مدرن با امريکا و ديگر کشورهای جهان در راستای
سود ايران به گفتگو بنشيند. آشتی با امريکا، سياستهای داخلی و خارجی حکومت ِ "مرگ
بر آمريکا" را فلج خواهد کرد. حتی امامان جمعه نيز با بحران خطبه روبرو
خواهند شد!! سی سال است که همه گناهها را گردن امريکا انداختهاند و آتش بازار
انقلاب را با بد و بيراه گفتن به امريکا روشن نگه داشتهاند. آنگاه چگونه میتوان
ناگهان از کشور دوست و برادر امريکا سخن بميان آورد و درباره ملت شهيد پرور آن
ديار روضه خواند. تکليف برادر چاوز و حزبالله لبنان چه میشود؟
سياستمدار ِ مکتب "مرگ بر آمريکا"، زبان و ادبيات ويژه خود را دارد و با دانش سياست به معنای مدرن آن و استراتژیهای سياسی در جهان کنونی بيگانه است و آنها را ادبيات "دروغ و دلنگ" میداند. در مکتب او سياست يعنی دروغ گويی و نارو زدن و سردواندن با هر شيوهای که بشود. از اين چشمانداز، هدف وسيله را توجيه میکند و "خدعه" و "تقيه" از دادههای ديانت است و ديانت نيز عين سياست. اما در سياست مدرن، استراتژی و ترفندهای سياسی با چشمداشت به حقوق بينالمللی و حقوق بشر شکل میگيرد. سياست مدرن سياست پس ا ز دوران ِ ماکياولیست و در آن رفتارها و کردارهای سياستمداران بايد از پذيرش همگانی و قانونی بودن برخوردار باشد. سياستمداری که در دنيای مدرن، بی واهمه از راستی و قانون دست بکاری زند، رسوا میشود و گاه گوشمالی نيز داده میشود. داستان واترگيت در امريکا و بررسی دادگاهی گزينشهای تونی بلر، نخست وزير پيشين انگلیس در آغاز جنگ با عراق، نمونههايی از اين چگونگیست.
سياست، دانش تنش زدايیست و سياستمدار، ويژه کارِ کشمکش- کاهی و گره
گشايی. اما آن که در مکتب "مرگ بر آمريکا" دوره ديده است و خودش را
سياستمدار میداند، تنش زا و جنگ افروز و کشمکش خواه است، زيرا که با شعارهای
کليشهای و سخنان ناسنجيده و نابخردانه - گاه بی که بخواهد - جهانيان را به چالش
میکشد. پايانداد اين سياست تا به امروز اين بوده است که اکنون ايران با
هراسناکترين خطر در تاريخ کهن خود روبروست.
احمدی نژاد و خاتمی دونمونه سياستمدار "مرگ بر آمريکا"،
هستند. رفتارها و کردارهای سياسی اين دو نشان داده است که سياست برای آنها حوزه
شعارهای گنُده ِ توخالی و دروغهای کودکانه است."گفتگوی تمدنها"ی
خاتمی و آمادگی احمدی نژاد برای "مديريت درست جهان" نمونههای اين
شعارهاست. لقمان راست گفته است که ابلهان همه جهانيان را ابله میپندارند.
حکومت "مرگ بر آمريکا"، اقتصاد ِ "مرگ بر آمريکا" نيز
دارد. اين اقتصاد در داد و ستد با کشورهای بيگانه، با سود و زيان کاری ندارد و
هدفش بستن قرارداد با کشورهايیست که امريکا آنها را از معامله با ايران برحذر
داشته است. از اينرو حکومت در ترازنامه اقتصادی خود، بها و بازتابهای اين داد و
ستدها را در برابر ثواب آنها مینويسند. نمونه اين چگونگی، قراردادهای ننگين با
شرکتهای نفتی اروپايی و چينی است. آخرينش هم قرار داد با ترکيه. اقتصاد ِ"مرگ
بر آمريکا"، اقتصاد به آتش کشيدن سرمايههای ملی با استراتژی لج و لجبازیست.
اينان يا نمیدانند ويا نمیخواهند بدانند که دارايی کشوری چون ايران بسی اندکتر از
آن است که بتوان با آن بازار سرمايه جهانی را دگرگون کرد. البته کاربرد واژه "اقتصاد"
در پيوند با خريد و فروشهای اين حکومت اشتباه است زيرا که داد و ستدهای آنان با برُدارهای
توليد و توزيغ و مصرف و سود و زيان بيگانه است.گويی که اقتصاد ايران را دست فروشانی
میگردانند که با برنامه ريزی روشمند اقتصادی بيگانهاند. چندی یيش احمدینژاد در پاسخ
به چندی از استادان اقتصاد دانشگاههای ايران که درباره بازتابهای تورمزای ريخت
و پاشهای بیحساب و کتابش به او هشدار داده بودند، گفت که، "مکاتب اقتصادی غرب را کنار بگذارید. دوستان
هنوز ذهنشان در گرو تئوری های اقتصادی غربی است و حتی قوانين مصوب مجلس نيز در
عرصه اجرا دچار آلودگی به تئوریهای رايج سرمايه داری غربی شده است."
اين سخن احمدی نژاد که خود را کارشناس ارشد اقتصادی میداند، از چشمانداز
اقتصاد "مرگ بر آمريکا"، سخنی درست و بجاست. گرفتاری کار در اين ميان
استادان اقتصاد بودند که شايد نمیدانستند که روی سخنشان با کيست. البته احمدی
نژاد چندی پيش از آن در همايشی اقتصادی گفته بود که؛ "در اقتصاد ايران، نگاه به انسان با نگاه غرب تفاوت دارد و همین
مبنای تفاوت نظری اندیشه اقتصادی است."1 اما شايد استادان اقتصاد اين سخن او را ناشنيده گرفته بودند. پی گيری
سخنان احمدی نژاد و همپالکیهايش در رسانههای ايران، پژوهنده را به اين نکته میرساند
که مراد اينان از اقتصاد، پيله وری و دستفروشی به سبک روستايیست.
حکومت "مرگ بر آمريکا"، ارتش "مرگ بر آمريکا" نيز
دارد. ارتش در همه کشورهای جهان مرزبان و خدمتگزار مردم است. اما در حکومت "مرگ
بر آمريکا"، سپاه و بسيج، در خدمت شعار "مرگ بر آمريکا" ست و آتش
اين شعار را در گوشه و کنار جهان نيز برپا میکند. همه مانورها و رزمايشهای اين
نظامی نيژ برای مبارزه با توهمی بنام "امريکا" و نيز ترساندن مردم ايران
تا کنون برپا شدهاند. مردمی که از مرز شعار "میکُشم، می کُشم" گذشتهاند
و خردمندانه و آرام، خواهان حقوق انسانی خويشاند.
تماشايیتر از همه رويه های اين حکومت، فرهنگ ِ "مرگ بر
آمريکا" ست. اين فرهنگ در کمتر از سه دهه مردم ما را شيفته فرهنگ امريکايی کردهاست. اين را آمار درخواست
کنندگان ويزای امريکا دانههای اين کشور در کشورهای جهان، بويژه در کشورهای
همسايه ايران به روشنی نشان میدهد.2. برنامههای فرهنگی اين حکومت،
مردم ايران بويژه شهرنشينان را آنچنان از اسلام و انديشههای دينی بیزار کرده است
که شايد ديگر هرگز اين دين در آينده کارکرد معناداری در زندگی مردم نداشه باشد.
يکی از برآيندهای نيکوی اين فرهنگ، هشياری مردم در پيوند با کيستی خويش و چيستی
جهان است. پرداختن به تاريخ و کوشش در شناخت گذشته با چشمداشت به رويدادهای چند
دهه کنونی، گريز از تقلِيد و بی خيالی از ثواب و گناه و آتش دوزخ، بی توجهی به
رهنمودهای آخوندها و روشنفکران و موج سواران حرفهای، همه گويای اين نکته است که
چشمه مشروعيت دين در آن ديار خشکيده است و مردم هنوز چشمه ديگری را جايگزين آن
نکردهاند. شگفت انگُيزتر اين که حکومت "مرگ بر آمريکا"، اندک اندک با
گرفتار شدن در چنبر پيامدهای ايدئولوژيک اين شعار، زمينه نابودی خود را فراهم
کرده است و مهر امريکا را که روزی دشمن بزرگ مردم همه سرزمينهای پيرامونی
پنداشته میشد، به دل بسياری از ايرانيان نشاندهاست.
1. http://www.khabaronline.ir/news-5180.aspx 2. . شمار فزاينده درخواست کنندگان ويزای امريکا از سفارتخانه اين کشور در دبی سبب شده است که بخش کنسولی سفارت سايت ويژهای برای درخواست کنندگان ايرانی بازکند! (تکبير) |
seedbox vpn norway |