DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> گــُـــــوبـاره <$BlogRSDUrl$>

گــُـــــوبـاره
 

Saturday, November 21, 2009


احمـــــدی نـژاد 



چرا احمدی نژاد پيش‏تر از همه چهره‏های رژيم اسلامی داد مردم را در آورده است و نويسندگان ما را به واکنش واداشته است؟ چرا اين همه انگ و رنگ گوناگون به او زده‏اند و دربارهاش سخنرانی‏‏ها کرده‏اند و مقاله‎ها نوشته‏اند و فيلم ساخته‏اند؟ چرا يکی او را روانی می‏خواند و ديگری ديگری چاقوکش و جانی؟ چرا با آن که خمينی بسيار از احمدی نژاد دروغگوتر بود، اين ويژگی بنام اين يکی سکه خورده‏است؟ مگر خاتمی راستگو بود؟ پس چگونه است که قرعه فال بنام احمدی نژاد زده شده‏است؟ اين يادداشت کوششی در پاسخ جويی برای اين پرسش‏هاست.
پيشاپيش بايد بگويم که آنچه در اين باب می‏نويسم درباره احمدی نژاد نيست. من نه او را می‏شناسم ونه به او بهايی می‏دهم که درباره اش چيزی بنويسم، من نيز چون مليون‏ها ايرانی، هربار که او به نمايندگی از ايران و ايرانيان لب به سخن می‏گشايد، سرافکنده و شرمسار و خشمگين می‏شوم و می‏پرسم که به پادافره کدام گناه گرفتار اين بلا شده‏ايم؟ هدفم از نوشتن اين يادداشت، پرداختن به واکنش برخی از ايرانيان بويژه چندی از نويسندگان ايرانی به پديده‏ای بنام "احمدی نژاد" است. پس به آن می‏پردازم. به گمان من اين پديده بسی فراگيرتر از آن است که ما می‏پنداريم. اما چرا اين چگونگی با آمدن احمدی نژاد به گستره آگاه ذهن ما کشيده شده‏است؟

شايد تا زمانی که آخوند دستار به سری از سوی اين حکومت در پشت تريبون جهانی قرار می‏گرفت، ايرانی درس خوانده امروزی، حساب خود را از او جدا می‏کرد و می‏پنداشت که جهانيان رفتارها و کردارهای خرافی و "عهد بوقی" و نيز سخنان بی سروته او را به حساب حکومتی قهقرايی و يا اسلام و مسلمانان خواهند گذاشت. با آمدن احمدی نژاد اين امکان پيش آمد که او را نماينده ايران و ايرانی بدانند. اين چگونگی سبب شد که ايرانی درس خوانده امروزی با به پرسش گرفتن سلامت روانی احمدی نژاد، حساب او را از خود جدا کند.

رويارويی بی پيوند و پژوهش پذير ِ ما با غرب و جهان بينی مدرن از زمان رضا شاه آغاز شد زيرا از آن دوره بود که ايراينان با دنيای مدرن و روش‏ها و منش‎های آن به سبک ايرانی آشنا شدند و به کاربرد ابزارهای مدرن غربی پرداختند و آن‏ها را برتر از ابزارهای بومی پنداشتند. اين رويارويی نه تنها شکل شهرها و روستاهای ما را دگرگون کرد، بلکه انقلاب ارزشی تازه‎ای را پديد آورد که کم کم مردم را با شيوه زيستی پيشينيان خود بيگانه کرد و به سوی زندگی مدرن غربی کشاند. اگر اين رويداد تاريخی رُخ نداده بود، ای بسا که امروز شيوه زيستی ما همانند گذشتگانمان می‎بود و شيوه خوراک و نوشاک و پوشاک ايرانيان، دست نخورده مانده بود. اين چگونگی را در کشورهای همسايه مانند افغانستان و پاکستان می‏توان ديد.

آشنايی ما با زندگی مدرن، سبب پيدايش الگوهای تازه‎ای شد که پذيرندگان اين الگوها را روياروی ديگران قرار داد. اين رويارويی در ايران – چون ديگر سرزمين‏ها - آغاز جنگ کهنه و نو بود. اين جنگ با پيدايش حکومت اسلامی، کهنه پرستان را بر نوجويان و نوخواهان چير‎ه کرد. اما همان گونه که رويدادهای چند ماه گذشته نشان داده‏است، پيدايش حکومت اسلامی، پايان ستيزه کهنه و نو نبود. روانشناسی کهنه پرستی در جهان کنونی، روانشناسی زخمی افتاده‎ای‎ست که در آخرين نفس، تيری بسوی دشمن رها می‏کند. جهان کنونی، جهان انسان فرد مدارِ آزادی خواه و آبادی پسند و شادی پرست است. اين انسان را ديگر نمی توان با روياهای رنگين و کودکانه فردايی آنجهانی فريفت. با گرايش انسان به خِرَد و دانش پس از رنسانس، دروازه‏های بهشت و دوزخ آنجهانی بسته شد و اگر چه رنسانس، رويدادی تاريخی در پاره اروپا بود، اما اکنون بسياری از ارزش‏های ژرف آن‏ فراگير و جهانی‏ست. ارزشمندی جان انسان، ‏حقوق بشر، آزادی انديشه، برابرزن و مرد و ارج گذاری بر خِرَد و دانش نمونه‏ هايی از اين ارزش‏هاست.

پذيرش جهانی ِ شيوه رفتاری و کرداری مدرن، که اکنون در بسی بيش از بسياری از کشورهای جهان جا افتاده است، مردم بسياری از آن کشورها را با شيوه رفتاری و کرداری بومی بيگانه کرده است. آموزش و پروزش در اين کشورها سبب شده است که آنانی که از کانال‏های آموزشی اين نهاد گذشته‏اند، بسياری از راه‏ها و رسم‏ها و روش‏های بومی را که پدران و مادرانشان می ستايند، کهنه و افسانه‏ای و بی ارج بپندارند و آن‏ها را با سنجه‏های خِرَد مدار ارزش گذاری کنند. اين گونه، جهان بينی مدرن، به ناگهان پيشينه فرهنگی پذيرنده خود را بی‏بها می‏کند و باورهای و پنداره‏ها و انگاره‏های آن را با ارزش‏های مدرن می‏سنجد. چنين است که در روزگار ما سنت، دين، آموزه‏های ادبی و بسياری از پديدارهای بومی ديگر، در همه جاهای جهان بباد رفته است و جای خود را به ارزش‏های نوپای مدرن داده‏است. ارزش‏هايی که اخلاق و جهان نگری تازه‏ ای را پديد آورده‏است.

نمونه ايرانی اين چگونگی، جهان نگری انبوهی از شهر نشينان ايرانی‏ست که با پذيرش بسياری از ارزش‏های فرهنگ مدرن روياروی فرهنگ سنتی قرار گرفته است و خواهان برچيده شدن ِ بساط سنت از جامعه و روی آوردن به جهان مدرن است. البته از سويی، انبوه ديگری از روستائيان و شهر نشينان روستايی، با برافراشتن پرچم دين و آين و سنت، آماده رويارويی با آن گروه ديگرند. اين کشمکش اجتماعی از آنروست که برای نخستين بار، دو طبقه اجتماعی در ايران رو در روی يکديگر صف آراسته‏اند. يکی پاسدار فرهنگ بومی و ديگری خواهی فرهنگ مدرن. پديده احمدی نژاد را بايد در چارچوب اين ستيز طبقاتی شناسايی کرد.

اگرچه نيم سده حکومت پهلوی ساختار قبيله‏ای کشور ما را از هم پاشيده بود، اما اين چگونگی هنوز درما بازتاب درون-ذهنی نيافته بود و ذهنيت بیشتر ايرانيان همچنان چشم‏اندازی قبيله‏ای دارد. در هرجامعه، هرآنچه حقيقت پيداشته می‏شود، بازتابی ذهنی دارد که زمينه ساز رفتارها و کردارهای مردم آن جامعه در پيوند با آن حقيقت است*. ساختار قومی و قبيله‏ای جامعه ايرانی دربخش بزرگی از تاريخ درازدامن آن سرزمين، انسانيت را برای هر قبيله درچارچوب اخلاق و قوانين آن قبيله تعريف و تفسير ‏کرده‏است. تعريفی که ديگران را دربر نمی‏گيرد و هرگونه رفتار و يا کرداری را با آنان بجای خود درست می‏داند و روا می‏دارد.

ذهنيت قبيله‏اي، در همه جای جهان زمينه ساز شيوه رفتاری ويژه‎ای می‏شود که درآن جهان، زبان و حقيقت تعريف ويژه خود را می‏يابد. ذات ِ قبيله‏گرای انسان سبب می‏شوند که هر جا وی خود را با گروهی همگن و همراه و همرای می‏پندارد، ذهنيت قبيله‏ای او کارا می‏‏شود. چنين است که انسان در گذر تاريخ، دست به زشت‏ترين و زيانمندترين رفتارها و کردارها بنام دين، فرهنگ و ايدئولوژی زده‏ است.
جهان انسان مذهبی، حزبی و قبيله‏ای، جهان پنچ پاره‏ای که از 195 کشور ساخته شده است نيست. اين جهان انسان مدرن است که دامنه‏ای به گسترای گيتی دارد. جهان ذهنی انسان قبيله‏ای، جهان قبيله است. جغرافيای اين جهان گسترايی افسانه‏ای دارد که در ذهن فرد با تاريخی افسانه‏ای در هم پيچيده شده‏است. درذهن انسان قبيله‏ای، بود و نبود آنچه بيرون ازجهان قبيله است، يکی‏ست. در آن ذهنيت، آن که خودی نيست، انسان نيست. پس آن چه بر انسان روا نيست، براو می‏تواند باشد.

ريشه ذهنيت احمدی نژادی را در چنين جهان نگری بايد جست. جهان نگری قبيله‏ای که جهان را آوردگاه نبرد قوم‏ها و قبيله‏ها می‏داند و هرگونه رفتار ناپسند و ناروايی را در رويارويی با ديگران روا می‏دارد. در اين نگرش، فرد مُهره‏ای کوچک از پديده بزرگی بنام قبيله، دين و يا حزب است. می‏گويند احمدی نژاد با دروغ‏گويی آبروی خود را برده‏است. اين سخن از ديدگاه انسان مدرن درست است زيرا اين انسان به فرد می‏نگرد و رفتارها و کردارهای او را می‏سنجد. اما احمدی نژاد از ديدگاه خودش، دروغ‏‏های شاخدارش را برای حفظ آبروی بيضه اسلام می‏بافد. او فرمان نيرنگ و ناراستی را از ذهنيت قبيله‏‏ای – مذهبی خود گرفته‏است که درآن اين گونه رفتارها اوج پرهيزگاری و مردمی‏ست تا آبروی دين در دنيای کفرآلوده ارزان از دست نرود. در فرهنگ او و همپالکی‏هايش نيک و بد افراد را اين گونه نمی‏سنجند.
يکی از گرفتاری‏های انسان امروز اين است که در وطن خويش هم می‏تواند غريب باشد. اين گرفتاری ريشه در جهانی بودن فرهنگ مدرن دارد که پذيرندگان آن ناگزير از سنجيدن روش‏ها و منش‏‏های بومی با ارزش‏ها و اخلاق فرهنگ مدرن‏اند. اين چگونگی در کشور ما سبب شده‏است که کسانی ناتوان از درک رفتارها و کردارهای زادگان خرده فرهنگ‏‏‏های سنتی بومی، آن‏ها را بيمارگونه پندارند. ‏نمونه اين رويداد، روانی دانستن احمدی نژاد و برشمردن ويژگی‏های بيماری اوست! اين کوشش‏ها بخشی از گريز گروهی ِ ما ازآن چه هستيم و نمی‏پسنديم است. پس خيالمان را با برچسبی چون؛ "روانی"، "بيگانه" و يا "دست نشانده" راحت می‏‎کنيم. پرت نشويم.

گفتم که ذهنيت قبيله‏اي، در همه جای جهان زمينه ساز شيوه رفتاری ويژه‎ای می‏شود که درآن جهان، زبان و حقيقت تعريف خود را دارد. جهان احمدی نژاد، جهان روستائی به شهر آمده ايرانی‏ست که در آن ناموس و ايمان ِ قبيله خود را در تيررس ِقبيله ديگری بنام امريکا و انگليس می‏بيند و در خيال خود با سردمداران آن قبيله در زدوخورد است. اين کشمکش زمينه‏ای فراهم آورده است که درآن هرکنُشی "حلال" است و هرکوششی "مشروع". پس هرکه با او در اين راه در بيفتد، با لشکر اشقياست و "تکليف‏اش" روشن.

زبان در ذهنيت قبيله‏ای تنها ابزار ترابری معنا نيست. بررسی زبان‏‏های باستانی و برابرنهی آن‏ها با شيوه کاربرد زبان در روزگار کنونی نشان داده است که هر زبان در هر دوره کارکرد ويژه‏ای دارد و تنها ابزاری برای گفتگو و داد و ستد انديشه نيست. نیز هر زبان در ذهن‏های ناهمگون، کارکرد همگونی ندارد. يکی با زبان شاعری می‏کند و ديگری فيلسوفی. يکی با ايماء و اشاره سخن می‏گويد و ديگری هر بار که لب به سخن می‏گشايد، سيلابی از واژگان ناهمخوان و ناهمنشين راه می‏اندازد.

گفتيم که ذهنيت انسان سامان دهنده نگاه او به جهان و پيوندش با حقيقت و زبان است. نيز گفتيم که ذهنيت احمدی نژادی، ذهينت قبيله‏‏ای انسان روستايی بشهر آمده ايرانی‏ست که در آن آبروی قبيله، تنها حقيقت جهان است و در راه پاسداری از آن از هيچ کار فروگذار نبايد کرد. روستايی بشهر آمده پس از چندی، با فراگيری شفاهی بخش‏هايی از برخی از گفتمان‏های مدرن، اندک اندک در می‏يابد که نه تنها جهان در ورای قبيله او شکل نگرفته ‏است، بلکه شهرنشينان – که اکنون او خود را فرودست تر از آنان يافته است، او را ساده انگار و ناآگاه می‏پندارد و ارزش‏های قبيله‏اش را باورهای فولکلوريک می‏دانند. اين چگونگی آتشی ناگهانی به جان و جهان روستايی می‏اندازد و اورا به واکنشی ذهن کاو وا می‏دارد و کم کم از او سربازِ جانباز سنّت می‏‏سازد. سربازان سنّت خود را فداييان گذشته‏ای افسانه‏ای می‏دانند و می‏کوشند تا در آينده جهانيان را به آرمانشهرخودی و بومی و "نيست- در- جهان" بازگردانند. چنين سربازی در سرزمينی مانند ايران يا در پی برپايی حکومت کورش هخامنشی‏ست و يا حکومت عدل علی. آشکار است که احمدی نژاد در پی کدام راه است. نکته اساسی در اين راستا اين است که آگاهی از خويشتن خويش و آهنگ ِبرپايی ايران شکوهمند اهورايی و يا اسلامی، هردو واکنش‏های روستاييان بشهر آمده ما در برابر فرهنگ مدرن غربی‏ست. واگستری اين فرهنگ در جهان و دل و دين ربايی آن از جهانيان همه فرهنگ‏های ديگر را در سده گذشته ناکاره کرده است و روشنفکران آن‏ها را به رويارويی با آن واداشته‏است.

من ريشه‏های ارزشی زبان احمدی نژاد را در اين چگونگی می‏بينم. زبان سنت گرای ستيزنده‏ای که در برابر دشمنی که شناختی از او ندارد، زخمی و زبون است و تيری جز زخم زبان برای پرتاب بسوی دشمن ندارد. پس شگفت نيست که زبان چنين کسی، تلخ و گزنده و دشنام‏آلود و ديوانه‏ وار باشد. زبان آنانی که در چنبر اين چگونگی گرفتاری می‏‏شوند، آبشار واژگانی خشم‏آلود و خونخواه و کين‏توزانه است که هدفی جزخنک کردن دل گوينده ندارد. او خود نيز از بيهودگی سخنان خود آگاه است، اما ناگزير از سرريز کردن آتش جان و جهان خويش است. بد نيست نمونه ای از اين گونه سخنان احمدی نژاد را بررسی کنيم؛ اين سخنان را می‏توانيد از زبان خود او در اينـــجا بشنويد.

دوسال قبل ما می‏خواستيم بريم سازمان ملل، اونجا می خواستيم نام مبارک امام عصرو به زبون بياريم. بعضی‏ها می‏گفتند: آقا...کسی تودنيا امام زمان نمی‏شناسه. گفتيم حالا صبر کنيد. بذاريد ما انجام وظيفه کنيم ببينم چی می‏شه؟ اونسال گفتيم، سال دوم. امسال که رفتيم، خيلی عادی شده بود اونجا. وقتی ما گفتيم يک انسان صالحی خواهد آمد، همه اين بت‏ها و قدرت‏ها رو در هم خواهد شکست و به فضل الهی عدالت را در جهان برپا می‏کند. اون سال اول می‏اومدند از ما می‎پرسيدند؛ " آقا شما اين حرفا چيه می‏زنی؟ ايندفعه که رفتيم، می‏اومدند می‏گفتند؛ "اين حرفايی که تو می‏زنی مام تو اعتقاداتمون يه همچين چيزی داريم‏ها!! ما هم دنبال يک مصلح جهانی می‏گرديم.من ميخوام بگم عزيزان، آرزوی شهيدان شما، اون آرمانی که شهيدان برای اون رفتند و جان بازان ما، بسرعت در حال تحقق است. من اصلاً بشما بگم، جهان راهی جز اين نداره. بشريت راهی جز اين نداره. اصلاً خلقت بدون اين بدون هدف است و بی فايده و باطل است. همه اين بساط عالم برپا شده تا اون روز نورانی اتفاق بيفتد.روزی که همه خواهند آمد. عنايت کنيد. همه پيامبران همه صلحا، همه شهدا خواهند آمد و ياری خواهند کرد و بشما بگم اون چيزی که دارم می‏بينم. بعضی‏ها هستن اين حرفا رو می‎زنن، تمسخر می‎کنن، برا اين که اينا دلشون از ايمان خاليه. اينا بت پرست‏های مدرن‏اند. اينا شيطان پرست‏های مدرن هستند. قيافه روشنفکری می‏گيرند (اما) به اندازه بزغاله هم از دنيا فهم و شعور ندارند. (تکبير ِبرادران)

گفتنی‏ست که اين بخش از سخنرانی آقای احمدی نژاد برای اين بررسی دستچين نشده است. نمونه‏ای از سخنان ايشان است و چيزی بيشتر و يا کمتر از سخنان ديگر ِاو در پيوند با اين يادداشت ندارد، اما همه ويژگی‏هايی را که درباره ذهن و زبان احمدی نژاد برشمرديم، در خود دارد. اين سخنان ساختاری روايی و شيوه‏ای منبری دارد. گوينده اين سخنان را با جمله‏ای خبری که نکته‏ای ذهن گير درخود دارد، آغاز می‏کند. دوسال قبل ما می‏خواستيم بريم سازمان ملل. شنونده با يادآورد ِ شيرين کاری‏های احمدی نژاد در سازمان ملل، خاموش و سراپاگوش می‏شود و هرچه پيش‏تر می رود، بيشتر انگيخته می‏شود تا دريابد که در پايان چه رويداده است. اما بزودی در می‏يابد که در اين سفر، رويداد ويژه‏ای رخ نداده است. بل، که گ‏وينده اين ترفند ذهن گُير را برای بدنامی کسانی که به گفته احمدی نژاد، قيافه روشنفکری می‏گيرند (اما) به اندازه بزغاله هم از دنيا فهم و شعور ندارند، بکار گرفته‏است. اين هدف را از جمله دوم سخنان گوينده که در آن توپی بسود خودش وارد دروازه غيرخودی‏ها می کند، می‏توان دريافت. بعضی‏ها می‏گفتند: آقا...کسی تودنيا امام زمان نمی‏شناسه. گفتيم حالا صبر کنيد. بذاريد ما انجام وظيفه کنيم ببينم چی می‏شه؟ اين صحنه آرايی ساختگی هيچ گونه رگه‏ای از حقيقیت در خود ندارد. چه کسی در جمهوری اسلامی جرات می‏کند که به احمدی نژاد بگويد که کسی تو دنيا امام زمان را نمی شناسد؟ دور و بری‏های او که دست کمی از خودش ندارند و اونيز با غير خودی‏هايی که آن‏ها را شيطان‏های مدرن می‏خواند مشورت نمی‏کند. پس اين "بعضی‏ها" ساخته ذهنی آقای احمدی نژاد است که می‏پندارد اگر با آنان مشورت می‏کرد، ای بسا چنين می‏گفتند.

جمله بعدی شهيد نمايی اين رئيس جمهمور ايثارگر را می‏رساند که از آن فراتر وظيفه‏ای که او بعنوان رئيس جمهور ايران برای خود می‏پندارد. ايشان به سازمان ملل نمی رود تا با جهانيان از ايران و ايرانی بگويد و اين که، برای نمونه، چرا کسی به ايران برای مبارزه با ترابری مواد مخدر از افغانستان به اروپا و امريکا کمک نمی‏‏کند و يا اين که چرا کسی با ما برای يافتن راه‏های بهتر از ذخيره انرژی خورشيدی در کوير لوت همکاری نمی‏‏کند. نه اين ها دغدغه‏های اين سرباز اسلام نيست. ايشان انجام وظيفه را آگاه کردن جهانيان از آمدن امام عصر می‏داند.‏

اونسال گفتيم، سال دوم. امسال که رفتيم، خيلی عادی شده بود اونجا. وقتی ما گفتيم يک انسان صالحی خواهد آمد، همه اين بت‏ها و قدرت‏ها رو در هم خواهد شکست و به فضل الهی عدالت را در جهان برپا می‏کند. اون سال اول می‏اومدند از ما می‎پرسيدند؛ " آقا شما اين حرفا چيه می‏زنی؟ ايندفعه که رفتيم، می‏اومدند می‏گفتند؛ "اين حرفايی که تو می‏زنی مام تو اعتقاداتمون يه همچين چيزی داريم‏ها!! ما هم دنبال يک مصلح جهانی می‏گرديم.

اين سناريو چنان ملودراماتيک و دلخواه احمدی نژاد پيش می‏رود که کمتر کسی می‏تواند آن را باور کند. اين بيچاره نمی‏داند که اين مزخرفات بی سروته را سران ديگر ِ جمهوری اسلامی که در اين سی سال به سازمان ملل رفته‏اند، گفته‏اند و سران جهان به تجربه دريافته‏اند که رهبران جمهوری اسلامی هرگز سخنی جز مشتی ياوه خرافی برای گفتن از پشت آن تريبون ندارند. از سويی نيز، عرف ديپلماتيک هرگز اجازه نمی دهد که کسی آشکارا به رئيس جمهور کشوری بگويد که؛ " آقا شما اين حرفا چيه می‏زنی؟" وانگهی اين بيچاره نمی‏داند که اروپايی‏ها از اين مرز خرافی بيش از چارصد سال است که گذشته است.

در پرگرد پس از آن، احمدی نژاد از تافته‏های خود بافته نتيجه گيری می‏‏کند که؛ من ميخوام بگم که عزيزان، آرزوی شهيدان شما، اون آرمانی که شهيدان برای اون رفتند و جان بازان ما، بسرعت در حال تحقق است. چی شد؟ ما تا به امروز خيال می‏کرديم که شهيدان برای تار و مار صداميان و پاسبانی از مزرهای ايران شهيد شدند. اما رئيس جمهور محبوب ما که راست و دروغ در فرهنگش معنايی ندارد، يکباره با يک مانور زبانی هدف شهيدان را کشته شدن برای آمدن اما عصر خواند! چنين است که گفتم اين سخنان شيوه‏ای منبری دارد. اين شيوه، چسباندن آسمان و ريسمان به يگديگر، فارغ از لايتچسبک بودن ايندو بهم است. سخنران منبری از نابخردانه بودن سخنان خود باکی ندارد زیرا که کسی را يارای نقادی از آن سخنان نيست. احمدی نژاد نيز با همين شيوه آسمان و ريسمان را بدلخواه در ذهن خود بهم می‏بافد و در پايان می‏گويد که؛ همه اين بساط عالم برپا شده تا اون روز نورانی اتفاق بيفتد.روزی که همه خواهند آمد. و پس آنان که با من در اين باره همگمان نيستند، به اندازه بزغاله هم از دنيا فهم و شعور ندارند.

در اين سخنرانی، زبان ابزار ترابری انديشه از ذهنی به ذهن ديگرنيست، بل، که چماقی‏ست که گوينده برسر دشمنان خود می‏کوبد. از ديدگاه منطق زبانی نيزما با سخنانی خرَد پذير روبرو نيستيم زيرا که هيچ جمله با جمله ديگر همخوان نيست. زبان در فرهنگ قبيله‏ای نه ابزاری گرفت و داد انديشه، که چماقی برای سرکوب و سرکوفت ديگران است .
‏.........................................
* نمونه ديگر اين چگونگی اين است که مردم ايران در سراسر تاريخ، وحشی گری حکومت‏ها را حقیقـتی گريزناپذير دانسته‏اند. بازتاب ذهنی اين حقیقت شيوه رفتاری دوگانه‏ای است که خلوت را از جلوت جدا می‏کند. آنجا که بيان آشکار انديشه می‏تواند سر انسان را برباد دهد، انسان ناگزير از دست يازی به ترفندهای گزند گريزاست



blog counter
seedbox vpn norway