DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd">
گــُـــــوبـاره | |||
Saturday, November 21, 2009چرا احمدی نژاد پيشتر از همه چهرههای رژيم اسلامی داد مردم را در آورده است و نويسندگان ما را به واکنش واداشته است؟ چرا اين همه انگ و رنگ گوناگون به او زدهاند و دربارهاش سخنرانیها کردهاند و مقالهها نوشتهاند و فيلم ساختهاند؟ چرا يکی او را روانی میخواند و ديگری ديگری چاقوکش و جانی؟ چرا با آن که خمينی بسيار از احمدی نژاد دروغگوتر بود، اين ويژگی بنام اين يکی سکه خوردهاست؟ مگر خاتمی راستگو بود؟ پس چگونه است که قرعه فال بنام احمدی نژاد زده شدهاست؟ اين يادداشت کوششی در پاسخ جويی برای اين پرسشهاست. پيشاپيش بايد بگويم که آنچه در اين باب مینويسم درباره احمدی نژاد نيست. من نه او را میشناسم ونه به او بهايی میدهم که درباره اش چيزی بنويسم، من نيز چون مليونها ايرانی، هربار که او به نمايندگی از ايران و ايرانيان لب به سخن میگشايد، سرافکنده و شرمسار و خشمگين میشوم و میپرسم که به پادافره کدام گناه گرفتار اين بلا شدهايم؟ هدفم از نوشتن اين يادداشت، پرداختن به واکنش برخی از ايرانيان بويژه چندی از نويسندگان ايرانی به پديدهای بنام "احمدی نژاد" است. پس به آن میپردازم. به گمان من اين پديده بسی فراگيرتر از آن است که ما میپنداريم. اما چرا اين چگونگی با آمدن احمدی نژاد به گستره آگاه ذهن ما کشيده شدهاست؟ شايد تا زمانی که آخوند دستار به سری از سوی اين حکومت در پشت تريبون جهانی قرار میگرفت، ايرانی درس خوانده امروزی، حساب خود را از او جدا میکرد و میپنداشت که جهانيان رفتارها و کردارهای خرافی و "عهد بوقی" و نيز سخنان بی سروته او را به حساب حکومتی قهقرايی و يا اسلام و مسلمانان خواهند گذاشت. با آمدن احمدی نژاد اين امکان پيش آمد که او را نماينده ايران و ايرانی بدانند. اين چگونگی سبب شد که ايرانی درس خوانده امروزی با به پرسش گرفتن سلامت روانی احمدی نژاد، حساب او را از خود جدا کند. رويارويی بی پيوند و پژوهش پذير ِ ما با غرب و جهان بينی مدرن از زمان رضا شاه آغاز شد زيرا از آن دوره بود که ايراينان با دنيای مدرن و روشها و منشهای آن به سبک ايرانی آشنا شدند و به کاربرد ابزارهای مدرن غربی پرداختند و آنها را برتر از ابزارهای بومی پنداشتند. اين رويارويی نه تنها شکل شهرها و روستاهای ما را دگرگون کرد، بلکه انقلاب ارزشی تازهای را پديد آورد که کم کم مردم را با شيوه زيستی پيشينيان خود بيگانه کرد و به سوی زندگی مدرن غربی کشاند. اگر اين رويداد تاريخی رُخ نداده بود، ای بسا که امروز شيوه زيستی ما همانند گذشتگانمان میبود و شيوه خوراک و نوشاک و پوشاک ايرانيان، دست نخورده مانده بود. اين چگونگی را در کشورهای همسايه مانند افغانستان و پاکستان میتوان ديد. آشنايی ما با زندگی مدرن، سبب پيدايش الگوهای تازهای شد که پذيرندگان اين الگوها را روياروی ديگران قرار داد. اين رويارويی در ايران – چون ديگر سرزمينها - آغاز جنگ کهنه و نو بود. اين جنگ با پيدايش حکومت اسلامی، کهنه پرستان را بر نوجويان و نوخواهان چيره کرد. اما همان گونه که رويدادهای چند ماه گذشته نشان دادهاست، پيدايش حکومت اسلامی، پايان ستيزه کهنه و نو نبود. روانشناسی کهنه پرستی در جهان کنونی، روانشناسی زخمی افتادهایست که در آخرين نفس، تيری بسوی دشمن رها میکند. جهان کنونی، جهان انسان فرد مدارِ آزادی خواه و آبادی پسند و شادی پرست است. اين انسان را ديگر نمی توان با روياهای رنگين و کودکانه فردايی آنجهانی فريفت. با گرايش انسان به خِرَد و دانش پس از رنسانس، دروازههای بهشت و دوزخ آنجهانی بسته شد و اگر چه رنسانس، رويدادی تاريخی در پاره اروپا بود، اما اکنون بسياری از ارزشهای ژرف آن فراگير و جهانیست. ارزشمندی جان انسان، حقوق بشر، آزادی انديشه، برابرزن و مرد و ارج گذاری بر خِرَد و دانش نمونه هايی از اين ارزشهاست. پذيرش جهانی ِ شيوه رفتاری و کرداری مدرن، که اکنون در بسی بيش از بسياری از کشورهای جهان جا افتاده است، مردم بسياری از آن کشورها را با شيوه رفتاری و کرداری بومی بيگانه کرده است. آموزش و پروزش در اين کشورها سبب شده است که آنانی که از کانالهای آموزشی اين نهاد گذشتهاند، بسياری از راهها و رسمها و روشهای بومی را که پدران و مادرانشان می ستايند، کهنه و افسانهای و بی ارج بپندارند و آنها را با سنجههای خِرَد مدار ارزش گذاری کنند. اين گونه، جهان بينی مدرن، به ناگهان پيشينه فرهنگی پذيرنده خود را بیبها میکند و باورهای و پندارهها و انگارههای آن را با ارزشهای مدرن میسنجد. چنين است که در روزگار ما سنت، دين، آموزههای ادبی و بسياری از پديدارهای بومی ديگر، در همه جاهای جهان بباد رفته است و جای خود را به ارزشهای نوپای مدرن دادهاست. ارزشهايی که اخلاق و جهان نگری تازه ای را پديد آوردهاست. نمونه ايرانی اين چگونگی، جهان نگری انبوهی از شهر نشينان ايرانیست که با پذيرش بسياری از ارزشهای فرهنگ مدرن روياروی فرهنگ سنتی قرار گرفته است و خواهان برچيده شدن ِ بساط سنت از جامعه و روی آوردن به جهان مدرن است. البته از سويی، انبوه ديگری از روستائيان و شهر نشينان روستايی، با برافراشتن پرچم دين و آين و سنت، آماده رويارويی با آن گروه ديگرند. اين کشمکش اجتماعی از آنروست که برای نخستين بار، دو طبقه اجتماعی در ايران رو در روی يکديگر صف آراستهاند. يکی پاسدار فرهنگ بومی و ديگری خواهی فرهنگ مدرن. پديده احمدی نژاد را بايد در چارچوب اين ستيز طبقاتی شناسايی کرد. اگرچه نيم سده حکومت پهلوی ساختار قبيلهای کشور ما را از هم پاشيده بود، اما اين چگونگی هنوز درما بازتاب درون-ذهنی نيافته بود و ذهنيت بیشتر ايرانيان همچنان چشماندازی قبيلهای دارد. در هرجامعه، هرآنچه حقيقت پيداشته میشود، بازتابی ذهنی دارد که زمينه ساز رفتارها و کردارهای مردم آن جامعه در پيوند با آن حقيقت است*. ساختار قومی و قبيلهای جامعه ايرانی دربخش بزرگی از تاريخ درازدامن آن سرزمين، انسانيت را برای هر قبيله درچارچوب اخلاق و قوانين آن قبيله تعريف و تفسير کردهاست. تعريفی که ديگران را دربر نمیگيرد و هرگونه رفتار و يا کرداری را با آنان بجای خود درست میداند و روا میدارد. ذهنيت قبيلهاي، در همه جای جهان زمينه ساز شيوه رفتاری ويژهای میشود که درآن جهان، زبان و حقيقت تعريف ويژه خود را میيابد. ذات ِ قبيلهگرای انسان سبب میشوند که هر جا وی خود را با گروهی همگن و همراه و همرای میپندارد، ذهنيت قبيلهای او کارا میشود. چنين است که انسان در گذر تاريخ، دست به زشتترين و زيانمندترين رفتارها و کردارها بنام دين، فرهنگ و ايدئولوژی زده است. جهان انسان مذهبی، حزبی و قبيلهای، جهان پنچ پارهای که از 195 کشور ساخته شده است نيست. اين جهان انسان مدرن است که دامنهای به گسترای گيتی دارد. جهان ذهنی انسان قبيلهای، جهان قبيله است. جغرافيای اين جهان گسترايی افسانهای دارد که در ذهن فرد با تاريخی افسانهای در هم پيچيده شدهاست. درذهن انسان قبيلهای، بود و نبود آنچه بيرون ازجهان قبيله است، يکیست. در آن ذهنيت، آن که خودی نيست، انسان نيست. پس آن چه بر انسان روا نيست، براو میتواند باشد. ريشه ذهنيت احمدی نژادی را در چنين جهان نگری بايد جست. جهان نگری قبيلهای که جهان را آوردگاه نبرد قومها و قبيلهها میداند و هرگونه رفتار ناپسند و ناروايی را در رويارويی با ديگران روا میدارد. در اين نگرش، فرد مُهرهای کوچک از پديده بزرگی بنام قبيله، دين و يا حزب است. میگويند احمدی نژاد با دروغگويی آبروی خود را بردهاست. اين سخن از ديدگاه انسان مدرن درست است زيرا اين انسان به فرد مینگرد و رفتارها و کردارهای او را میسنجد. اما احمدی نژاد از ديدگاه خودش، دروغهای شاخدارش را برای حفظ آبروی بيضه اسلام میبافد. او فرمان نيرنگ و ناراستی را از ذهنيت قبيلهای – مذهبی خود گرفتهاست که درآن اين گونه رفتارها اوج پرهيزگاری و مردمیست تا آبروی دين در دنيای کفرآلوده ارزان از دست نرود. در فرهنگ او و همپالکیهايش نيک و بد افراد را اين گونه نمیسنجند. يکی از گرفتاریهای انسان امروز اين است که در وطن خويش هم میتواند غريب باشد. اين گرفتاری ريشه در جهانی بودن فرهنگ مدرن دارد که پذيرندگان آن ناگزير از سنجيدن روشها و منشهای بومی با ارزشها و اخلاق فرهنگ مدرناند. اين چگونگی در کشور ما سبب شدهاست که کسانی ناتوان از درک رفتارها و کردارهای زادگان خرده فرهنگهای سنتی بومی، آنها را بيمارگونه پندارند. نمونه اين رويداد، روانی دانستن احمدی نژاد و برشمردن ويژگیهای بيماری اوست! اين کوششها بخشی از گريز گروهی ِ ما ازآن چه هستيم و نمیپسنديم است. پس خيالمان را با برچسبی چون؛ "روانی"، "بيگانه" و يا "دست نشانده" راحت میکنيم. پرت نشويم. گفتم که ذهنيت قبيلهاي، در همه جای جهان زمينه ساز شيوه رفتاری ويژهای میشود که درآن جهان، زبان و حقيقت تعريف خود را دارد. جهان احمدی نژاد، جهان روستائی به شهر آمده ايرانیست که در آن ناموس و ايمان ِ قبيله خود را در تيررس ِقبيله ديگری بنام امريکا و انگليس میبيند و در خيال خود با سردمداران آن قبيله در زدوخورد است. اين کشمکش زمينهای فراهم آورده است که درآن هرکنُشی "حلال" است و هرکوششی "مشروع". پس هرکه با او در اين راه در بيفتد، با لشکر اشقياست و "تکليفاش" روشن. زبان در ذهنيت قبيلهای تنها ابزار ترابری معنا نيست. بررسی زبانهای باستانی و برابرنهی آنها با شيوه کاربرد زبان در روزگار کنونی نشان داده است که هر زبان در هر دوره کارکرد ويژهای دارد و تنها ابزاری برای گفتگو و داد و ستد انديشه نيست. نیز هر زبان در ذهنهای ناهمگون، کارکرد همگونی ندارد. يکی با زبان شاعری میکند و ديگری فيلسوفی. يکی با ايماء و اشاره سخن میگويد و ديگری هر بار که لب به سخن میگشايد، سيلابی از واژگان ناهمخوان و ناهمنشين راه میاندازد. گفتيم که ذهنيت انسان سامان دهنده نگاه او به جهان و پيوندش با حقيقت و زبان است. نيز گفتيم که ذهنيت احمدی نژادی، ذهينت قبيلهای انسان روستايی بشهر آمده ايرانیست که در آن آبروی قبيله، تنها حقيقت جهان است و در راه پاسداری از آن از هيچ کار فروگذار نبايد کرد. روستايی بشهر آمده پس از چندی، با فراگيری شفاهی بخشهايی از برخی از گفتمانهای مدرن، اندک اندک در میيابد که نه تنها جهان در ورای قبيله او شکل نگرفته است، بلکه شهرنشينان – که اکنون او خود را فرودست تر از آنان يافته است، او را ساده انگار و ناآگاه میپندارد و ارزشهای قبيلهاش را باورهای فولکلوريک میدانند. اين چگونگی آتشی ناگهانی به جان و جهان روستايی میاندازد و اورا به واکنشی ذهن کاو وا میدارد و کم کم از او سربازِ جانباز سنّت میسازد. سربازان سنّت خود را فداييان گذشتهای افسانهای میدانند و میکوشند تا در آينده جهانيان را به آرمانشهرخودی و بومی و "نيست- در- جهان" بازگردانند. چنين سربازی در سرزمينی مانند ايران يا در پی برپايی حکومت کورش هخامنشیست و يا حکومت عدل علی. آشکار است که احمدی نژاد در پی کدام راه است. نکته اساسی در اين راستا اين است که آگاهی از خويشتن خويش و آهنگ ِبرپايی ايران شکوهمند اهورايی و يا اسلامی، هردو واکنشهای روستاييان بشهر آمده ما در برابر فرهنگ مدرن غربیست. واگستری اين فرهنگ در جهان و دل و دين ربايی آن از جهانيان همه فرهنگهای ديگر را در سده گذشته ناکاره کرده است و روشنفکران آنها را به رويارويی با آن واداشتهاست. من ريشههای ارزشی زبان احمدی نژاد را در اين چگونگی میبينم. زبان سنت گرای ستيزندهای که در برابر دشمنی که شناختی از او ندارد، زخمی و زبون است و تيری جز زخم زبان برای پرتاب بسوی دشمن ندارد. پس شگفت نيست که زبان چنين کسی، تلخ و گزنده و دشنامآلود و ديوانه وار باشد. زبان آنانی که در چنبر اين چگونگی گرفتاری میشوند، آبشار واژگانی خشمآلود و خونخواه و کينتوزانه است که هدفی جزخنک کردن دل گوينده ندارد. او خود نيز از بيهودگی سخنان خود آگاه است، اما ناگزير از سرريز کردن آتش جان و جهان خويش است. بد نيست نمونه ای از اين گونه سخنان احمدی نژاد را بررسی کنيم؛ اين سخنان را میتوانيد از زبان خود او در اينـــجا بشنويد. دوسال قبل ما میخواستيم بريم سازمان ملل، اونجا می خواستيم نام مبارک امام عصرو به زبون بياريم. بعضیها میگفتند: آقا...کسی تودنيا امام زمان نمیشناسه. گفتيم حالا صبر کنيد. بذاريد ما انجام وظيفه کنيم ببينم چی میشه؟ اونسال گفتيم، سال دوم. امسال که رفتيم، خيلی عادی شده بود اونجا. وقتی ما گفتيم يک انسان صالحی خواهد آمد، همه اين بتها و قدرتها رو در هم خواهد شکست و به فضل الهی عدالت را در جهان برپا میکند. اون سال اول میاومدند از ما میپرسيدند؛ " آقا شما اين حرفا چيه میزنی؟ ايندفعه که رفتيم، میاومدند میگفتند؛ "اين حرفايی که تو میزنی مام تو اعتقاداتمون يه همچين چيزی داريمها!! ما هم دنبال يک مصلح جهانی میگرديم.من ميخوام بگم عزيزان، آرزوی شهيدان شما، اون آرمانی که شهيدان برای اون رفتند و جان بازان ما، بسرعت در حال تحقق است. من اصلاً بشما بگم، جهان راهی جز اين نداره. بشريت راهی جز اين نداره. اصلاً خلقت بدون اين بدون هدف است و بی فايده و باطل است. همه اين بساط عالم برپا شده تا اون روز نورانی اتفاق بيفتد.روزی که همه خواهند آمد. عنايت کنيد. همه پيامبران همه صلحا، همه شهدا خواهند آمد و ياری خواهند کرد و بشما بگم اون چيزی که دارم میبينم. بعضیها هستن اين حرفا رو میزنن، تمسخر میکنن، برا اين که اينا دلشون از ايمان خاليه. اينا بت پرستهای مدرناند. اينا شيطان پرستهای مدرن هستند. قيافه روشنفکری میگيرند (اما) به اندازه بزغاله هم از دنيا فهم و شعور ندارند. (تکبير ِبرادران) گفتنیست که اين بخش از سخنرانی آقای احمدی نژاد برای اين بررسی دستچين نشده است. نمونهای از سخنان ايشان است و چيزی بيشتر و يا کمتر از سخنان ديگر ِاو در پيوند با اين يادداشت ندارد، اما همه ويژگیهايی را که درباره ذهن و زبان احمدی نژاد برشمرديم، در خود دارد. اين سخنان ساختاری روايی و شيوهای منبری دارد. گوينده اين سخنان را با جملهای خبری که نکتهای ذهن گير درخود دارد، آغاز میکند. دوسال قبل ما میخواستيم بريم سازمان ملل. شنونده با يادآورد ِ شيرين کاریهای احمدی نژاد در سازمان ملل، خاموش و سراپاگوش میشود و هرچه پيشتر می رود، بيشتر انگيخته میشود تا دريابد که در پايان چه رويداده است. اما بزودی در میيابد که در اين سفر، رويداد ويژهای رخ نداده است. بل، که گوينده اين ترفند ذهن گُير را برای بدنامی کسانی که به گفته احمدی نژاد، قيافه روشنفکری میگيرند (اما) به اندازه بزغاله هم از دنيا فهم و شعور ندارند، بکار گرفتهاست. اين هدف را از جمله دوم سخنان گوينده که در آن توپی بسود خودش وارد دروازه غيرخودیها می کند، میتوان دريافت. بعضیها میگفتند: آقا...کسی تودنيا امام زمان نمیشناسه. گفتيم حالا صبر کنيد. بذاريد ما انجام وظيفه کنيم ببينم چی میشه؟ اين صحنه آرايی ساختگی هيچ گونه رگهای از حقيقیت در خود ندارد. چه کسی در جمهوری اسلامی جرات میکند که به احمدی نژاد بگويد که کسی تو دنيا امام زمان را نمی شناسد؟ دور و بریهای او که دست کمی از خودش ندارند و اونيز با غير خودیهايی که آنها را شيطانهای مدرن میخواند مشورت نمیکند. پس اين "بعضیها" ساخته ذهنی آقای احمدی نژاد است که میپندارد اگر با آنان مشورت میکرد، ای بسا چنين میگفتند. جمله بعدی شهيد نمايی اين رئيس جمهمور ايثارگر را میرساند که از آن فراتر وظيفهای که او بعنوان رئيس جمهور ايران برای خود میپندارد. ايشان به سازمان ملل نمی رود تا با جهانيان از ايران و ايرانی بگويد و اين که، برای نمونه، چرا کسی به ايران برای مبارزه با ترابری مواد مخدر از افغانستان به اروپا و امريکا کمک نمیکند و يا اين که چرا کسی با ما برای يافتن راههای بهتر از ذخيره انرژی خورشيدی در کوير لوت همکاری نمیکند. نه اين ها دغدغههای اين سرباز اسلام نيست. ايشان انجام وظيفه را آگاه کردن جهانيان از آمدن امام عصر میداند. اونسال گفتيم، سال دوم. امسال که رفتيم، خيلی عادی شده بود اونجا. وقتی ما گفتيم يک انسان صالحی خواهد آمد، همه اين بتها و قدرتها رو در هم خواهد شکست و به فضل الهی عدالت را در جهان برپا میکند. اون سال اول میاومدند از ما میپرسيدند؛ " آقا شما اين حرفا چيه میزنی؟ ايندفعه که رفتيم، میاومدند میگفتند؛ "اين حرفايی که تو میزنی مام تو اعتقاداتمون يه همچين چيزی داريمها!! ما هم دنبال يک مصلح جهانی میگرديم. اين سناريو چنان ملودراماتيک و دلخواه احمدی نژاد پيش میرود که کمتر کسی میتواند آن را باور کند. اين بيچاره نمیداند که اين مزخرفات بی سروته را سران ديگر ِ جمهوری اسلامی که در اين سی سال به سازمان ملل رفتهاند، گفتهاند و سران جهان به تجربه دريافتهاند که رهبران جمهوری اسلامی هرگز سخنی جز مشتی ياوه خرافی برای گفتن از پشت آن تريبون ندارند. از سويی نيز، عرف ديپلماتيک هرگز اجازه نمی دهد که کسی آشکارا به رئيس جمهور کشوری بگويد که؛ " آقا شما اين حرفا چيه میزنی؟" وانگهی اين بيچاره نمیداند که اروپايیها از اين مرز خرافی بيش از چارصد سال است که گذشته است. در پرگرد پس از آن، احمدی نژاد از تافتههای خود بافته نتيجه گيری میکند که؛ من ميخوام بگم که عزيزان، آرزوی شهيدان شما، اون آرمانی که شهيدان برای اون رفتند و جان بازان ما، بسرعت در حال تحقق است. چی شد؟ ما تا به امروز خيال میکرديم که شهيدان برای تار و مار صداميان و پاسبانی از مزرهای ايران شهيد شدند. اما رئيس جمهور محبوب ما که راست و دروغ در فرهنگش معنايی ندارد، يکباره با يک مانور زبانی هدف شهيدان را کشته شدن برای آمدن اما عصر خواند! چنين است که گفتم اين سخنان شيوهای منبری دارد. اين شيوه، چسباندن آسمان و ريسمان به يگديگر، فارغ از لايتچسبک بودن ايندو بهم است. سخنران منبری از نابخردانه بودن سخنان خود باکی ندارد زیرا که کسی را يارای نقادی از آن سخنان نيست. احمدی نژاد نيز با همين شيوه آسمان و ريسمان را بدلخواه در ذهن خود بهم میبافد و در پايان میگويد که؛ همه اين بساط عالم برپا شده تا اون روز نورانی اتفاق بيفتد.روزی که همه خواهند آمد. و پس آنان که با من در اين باره همگمان نيستند، به اندازه بزغاله هم از دنيا فهم و شعور ندارند. در اين سخنرانی، زبان ابزار ترابری انديشه از ذهنی به ذهن ديگرنيست، بل، که چماقیست که گوينده برسر دشمنان خود میکوبد. از ديدگاه منطق زبانی نيزما با سخنانی خرَد پذير روبرو نيستيم زيرا که هيچ جمله با جمله ديگر همخوان نيست. زبان در فرهنگ قبيلهای نه ابزاری گرفت و داد انديشه، که چماقی برای سرکوب و سرکوفت ديگران است . ......................................... * نمونه ديگر اين چگونگی اين است که مردم ايران در سراسر تاريخ، وحشی گری حکومتها را حقیقـتی گريزناپذير دانستهاند. بازتاب ذهنی اين حقیقت شيوه رفتاری دوگانهای است که خلوت را از جلوت جدا میکند. آنجا که بيان آشکار انديشه میتواند سر انسان را برباد دهد، انسان ناگزير از دست يازی به ترفندهای گزند گريزاست |
seedbox vpn norway |