DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd">
گــُـــــوبـاره | |||
Saturday, November 01, 2008
1. گذشــته درروزگار ما پيوند گذشته و آينده شگل شگفتی بخود گرفته است. نخست اين که روزبروز، گذشته بسياری از مردم جهان با اکنون و آينده دلخواه آنان ناهممخوان تر و ناسازگارتر می شود. ديگر آن که چنين می نمايد که هرچه گذشته مردم سرزمينی، پربارتر و سرشارتر، دمسازی آنان با جهان کنونی دشوارتر می گردد. در اين روزگار آنان که خود را دارنده تاريخ و تمدن کهن می دانند، با تاريخ و تمدن مدرن، گرفتاری بيشتری دارند. نمونه اين چگونگی، ايراينان، چينی ها، مصريان هستند. گذشته برای مردم بسياری از اين سرزمين ها، گريزگاهی برای فرار از رويارويی با اکنون و آينده و نيز آسايشگاهی برای درمان سرخوردگی ها، واماندگی ها و جاماندگی های تاريخی و اجتماعی ست. برخی از رويدادهای سده گذشته نشان داده است که گذشته، ساختار ذهنی و بازگشتگاهی خيالی ست که جايی در واقعيت ندارد. رود زمان، روندی يکسويه دارد و هرگز به گذشته باز نمی گردد. از اينرو، بازگشت به گذشته، رفتن بسوی آينده ای ويران و تباه است. 2. نوشــــتار فرهنگ کنونی ما فرهنگی شفاهی ست. اين فرهنگ با ذهنيت روشمند انسان دانش آموخته و ژرف نگر بيگانه است. چنين است که گرفتاری های سياسی، اجتماعی و فرهنگی کنونی ما به کندوکاوهای روشمند دانشی تن در نمی دهند. به نوشته های ژرف انديشان روزگار خود که می انديشيم، می بينيم که نوشته های اين افروزه های فرهنگی، عليرغم بهنگامی و زمانمندی آن ها، تا چه انداره بی بازتاب و بی پذيرنده است. برای من نمونه های اين چگونگی روزنوشت ها و ياداشت ها و نوشتارهای کسانی چون؛ داريوش آشوری، دکتر اسماعيل نوری علا، محمد قائد و يک دو نويسنده دردمند و کاردان است. به گمان من کوشش نويسندگان اين چنينی، آب در هاون کوبيدن است زيرا که ساختار ذهنيت ايرانی در روزگار کنونی، به تور رازگشای کندوکاو روشمند تن در نمی دهد. برخی از برنامه ريزان ذهنيت پرداز حکومتی اين چگونگی را سالهاست دريافته اند و هم از آنرو ابزار ديگری برای چيرگی بر دل و جان مردم برگزيده اند. چنين است که امروز روی سخن همه رسانه های نوشتاری جمهوری اسلامی، با مخالفان آن رژيم است. 3. آموزش زبان زبان، سياسی ترين برآيند رفتاری انسان است.1 رفتاری که در هزاره های پر خيزوخواب تاريخ جهان، هزارن سر را برباد داده است و بر دار برده است. چنين است که بی زبانی جانوران را بايد يکی از رازهای ماندگاری آنان دانست. اگر اين زبان بسته ها توانايی سخن گفتن می داشتند و سر از فرمان ياغيان و ستمگران می پيچيدند و دست، پا، سُم و يا دُم بیعت بسوی آنان دراز نمی کردند، بسيار زود از ميدان طبيعت بدر می شدند. افت زبان در روزگا تباهی هر سرزمين، نمادی از افت فرهنگ آن سرزمين است. هرزبان آينه تمام نمای فرهنگ خويش است و هرگاه که فرهنگی به دست انداز می افتد، زبان آن فرهنگ نيز درهم و برهم و گوريده و پُرکلاف و بحرانی می شود. در روزگار ما زبان فارسی با گرفتاری هايی از اين دست روبروست. اين زبان در کوران چالش های سده گذشته، مچاليده و ناکارا شده است و اندک اندک از ريشه ها و رگه های زاينده خود بريده است. در ايران زاينده رود زبان فارسی سال هاست که ديگر نه به رود می ماند و نه زايندگی در آن می توان ديد و با آن که هر روزه هزارن فارسی زبان به شمار کاربران اين زبان می پيوندند، اما شوربختانه از شمار کسانی که فارسی را پاکيزه و راست و بی گير و گره در گفتگو و خواندن و نوشتن بکار می برند، کاسته می شود. فراتر از آن، هر روز از شمار کسانی که می توانند اين زبان را بديگران بياموزند نيز کمتر می شود. 4. تـرجمه در سالهای گذشته، برخى ترجمههای بی سروته به زبان فارسی، اين گمان را در ميان ايراينان پديد آورده است که بسياری از نويسندگان و فيلسوفان اروپايی بسی حرفهاى بىمعنى وبی سروته می زنند. اين چگونگی را هرج و مرج زبانی و ناکاردانی و ناتوانی برخی از مترجمان در برگردانی مفاهيم غربی به فرهنگ و زبان فارسی پرنماتر کرده است. اين روند را برنامه زيزانی که فرهنگ و تمدن غربی را کوه های کاهی می دانند، خوش می دارند و آن را بخشی ازدرمان عقده های خود-خُرد بينی خويش می پندارند. يکی از اندک جاهايی که ايرانيان برونمرزی می تواننده کارگشا باشند در پيوند با اين چگونگی ست، اما چنين توقعی بيجاست زيرا که اين کار، نيازبه کوششی نهادی دارد. 5. آينـــــده آينده گفتمان تازه ای در جغرافيای خيال ِ ذهنيت ايرانی ست. در تاريخ و ادبيات گذشته، هر جا سخن از فرداست، مراد فردای قيامت است و نه فردای تاريخی. آينده، بعنوان گفتمانی ذهنی، پس از دوران روشنگری مدرن شکل گرفته است. ديروز و امروز و فردا زمانی معنا می يابد که مرزی ميان گذشته و اکنون باشد و انسان، آينده را ديگرگونه تر از اکنون در پيش آيند فردا بخواهد و بپندارد. آنجا که زندگی هماره همگون و يکسان گذر است، فردا معنايی ندارد. فردا، هنگامی معنادار می شود که انسان زندگی را روندی روان و بهشونده بداند و يا بخواهد. فردای اين چنينی، فردای انسان اينجايی و اکنونی و سکولار است که هر روز را بهتر از روز پيش می خواهد. چنين است که اقتصاد دانان، فصلی را که با فصل پيش، ترازنامه مالی همگونی دارد، فصل رکود می خوانند. همگونی و همسانی دو فصل پياپی برای انسان مدرن، واماندگی و جاماندگی معنا می شود. چيزی که در دنيای پيش از آن روندی پسنديده و رستگارنده بود. درآن روزگار، دگرگونی ترفندی ناروا پنداشته می شد و که "بدعت"، نام داشت. چيزی که در دورانی نه چندان دور بر باعث و بانی آن لعن و طعن می فرستادند. ............................................ 1. تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد (سعدی) |
seedbox vpn norway |