DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> گــُـــــوبـاره <$BlogRSDUrl$>

گــُـــــوبـاره
 

Tuesday, December 25, 2007


در گســـــتره طـنــــــز 


برای رند ِ روزگار، هادی خرسندی

گفتمان طنز، دست آورد تازه ای در تاريخ انسان است. فرهنگ های پيشين همه شادی ستيز بودند و رفتارها و کردارهای شوخ و شادی آور را برنمی تافتند. در اين فرهنگها، خنده ، نشانه خنگی و خامی بود و خندانندگان، سبک مغزان و لودگان و ياوه گويان پنداشته می شدند و اگر ميدانی بدانان داده می شد، برای نيشخند زدن و ياوه گويی به آنانی بود که فرمان شاه و آئين او را برنمی تافتند.1 ادبيات فارسی پر از ياوه سرايی ها و هزره درايی های شاعران و نويسندگان چابلوسی ست که گاه کاسه داغ تر از آش می شدند و گردنکشانی را که بردرگاه شاهان سر فرو نمی آوردند، به باد هجو و هزل می گرفتند.

تا پيش از دوران روشنگری، خنداندن مردم بخودی خود کار درستی نبود و دست اندرکاران اين رشته، فرودست و فرومايه انگاشته می شدند. اين زشتی ريشه در تهيدستی همگانی داشت که همگان را هماره درگير ناخوشی و نگرانی می داشت و هيچ زمانی را برای شادمانی و خوشباشی و خنده سازگار نمی يافت. در آن روزگاران که ما گاه با حسرت از آن ياد می کنيم، زندگی انسان نبردی بی امان با گرفتاريهای روزمره چون درد و مرگ و جنگ و جدل و غارت و فقر و فاقه بود. در چنان روزگاری برای بيشتر مردم، سير کردن شکم خود و خانواده هايشان بزرگترين پيروزی پنداشته می شد و چون چنين کاری بسيار دشوار بود، ديگر فرصتی برای خنده و خوشگذرانی برای کسی باقی نمی ماند. نه اين که شادی بد بود، نه. بل که زندگی آنچنان دشوار و سخت گذر بود که کمتر زمانی برای شادمانی دست می داد و هرچه کسی تهيدست تر بود، با خنده و شادی بيگانه تر می بود. چنين است که شادمانی و شادخواری از ديرباز شيوه شاهان و درباريان و رندان ايمان ستيز بوده است و بيرون از دايره دربار، هماره در فهرست رفتارهای خراباتيانی که پا از دايره استانداردهای پذيرفته شده اجتماعی بيرون می نهاده اند، می آمده است.

هم از اينروست که درازای تاريخ، طنز آوران را مطربان لوده و مسخره پيشه می پنداشتند و آنان را پيروان اهريمن می دانسته اند. در فرهنگ ما نيز، آنان که با سخنان خود، شادی می آفریدند، مطرب، لوده، ولنگار، وراج، مسخره چی، هزال، و .....خوانده می شدند. اين چشم انداز پشتوانه اخلاقی و اجتماعی نيز داشت. آورده اند ه روزی شوخ طبعی بذله گو با پيامبر اسلام رويارو شد. پيامبر بدو گفت که خداوند در روز رستاخيز به بذله گويان سری به اندازه گنبد مساجد می دهد که برگردنی نازکتر از مو نهاده شده است. بذله گو بی درنگ پس گفت؛ چه نمايش های خنده آوری با آن سرو گردن می توان داد! پيامبر را اين سخن خوش آمد و از خداوند آمرزش وی بخواست و سپس او را گفت که؛ اکنون که پيامبر خدا را خنداندی و گناهانت بخشوده شد، هشدار که زين پس دست از اين کار برداری.

پذيرش طنز و ارجمندی شادی ريشه در چشم انداز مدرن انسان به هستی دارد که پس از دوره رنسانس شکل گرفت. اين چشم انداز، انسان را در مرکز هستی نهاد و همه خواهش های دلپذير وی مانند؛ گرايش به شور و شادی و عشق بازی و خوشباشندگی را ارجمند پنداشت. از آن پس ديگر خواهش های درونی انسان که پيش تر هواهای نفسانی و پليد و اهريمنی پنداشته می شد، پاک و پذيرفتنی و چراندنی انگاشته شد. ديگر کسی از ابراز عشق به ديگری رويگردان نبود و شادخواری و شاد زيستی ، نه تنها پيروی از ديو و اهريمن نبود و گمراهی پنداشته نمی شد،بل، که هدف بنيادين زندگی خوانده شد. ازآن پس نه تنها شادی، زنجيردست و پاگير ِ اهريمن نبود که بر دست و پای انسان بسته می شد تا وی را به گمراهی و دوزخ بکشاند، بل که شاعری شاد بودن را هنر می خواند.2

در فرهنگ ما که هنوز بسياری از ارزش ها ريشه در چشم اندازهای هزاره های کهن دارد، شادی و شادمانی هنوز نيز کاری ناپسند و ناخوشايند است و هنوز برای بسيارانی که با فرهنگ مرگ دمخو تر و آشناترند، هر زنجيره شورانگيزخنده، زنجيزی اهريمنی ست که انسان را از پروردگار جهان بدور می کند و به آتش دوزخ اندکی نزديک. چنين است که هر لبخند را با پناه بردن به خدا پاسخ می دهند. نيز چنين است که شادی کاران و بذله گويان همچنان در دوران کنونی نيز، در رده بزه کاران و ديوانگان جای دارند. نمونه اين چگونگی نام هايی ست که نويسندگان طنز پرداز ما برای خود و کاراکترهای خود در نشريات طنز چند دهه گذشته برگزيده اند. نام هايی چون؛ کريم شيره ای، مشنگ، شاعلام، بی کله، هالو، غصنفر....

بيهوده نيست که هادی خرسندی افتخار می کند که واژه " آقا" را برای نخستين بار درباره طنز پرداز ايرانی در " اصغرآقا" بکار برده است. از پی اين چگونگی بود شايد که "گل آقا" نيز در پی اصغر آقا به بازار آمد. اين همه، بازتاب روزگاری ست که در آن ديگر خنداندن مردم نه تنها ليچار گويی و مسخربازی نيست بل، که همگان اندک اندک می پذيرند که طنز، شاخه ای جدی از ادبيات هر سرزمين است که دست کمی از شاخه های ديگر ندارد.

.............

1. البته ناگفته نبايد گذاشت که شوخ طبعی در راستای ارزش های اجتماعی پديده تازه ای نيست. آنچه طنزمدرن را از شوخ طبعی گذشتگان جدا می کند اين است که در گذشته، هجو و هزل و کنايه زنی و شوخ طبعی، ابزارهايی در راستای استوارتر کردن ارزش های اخلاقی زمان بود و کسی برای خنداندن ديگران دست به چنين کارهايی نمی زد. اما در روزگار ما که مرز بين طنز و کمدی و فکاهی از ميان برداشته شده است، خنداندن و شاد کردن مردم بخودی خود کاری پسنديده و پذيرفتنی ست، گواينکه طنز سياسی نيز همچنان در جايگاه خود ارجمند است.

2. يادش بخير زنده ياد ژاله اصفهانی که در شعری گفته است، "شاد بودن هنر است
".


blog counter
seedbox vpn norway