DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> گــُـــــوبـاره <$BlogRSDUrl$>

گــُـــــوبـاره
 

Saturday, December 15, 2007


برآيش؛ زيبايی، هنر و عشق 



7. نقش زيستياری عشق

علت عاشق ز علت ها جداست
عشق اسطرلاب اسرار خداست

(مولوی)

نقش زيستياری عشق را با چشمداشت به برآيند روانی آن می توان شناخت. درعشق ِ انسان به انسان، رفتارها و کردارهای همدلانه افزايش می يابد و ذهنيت انسان در پيوند با معشوق از دنده خودکامگی در می آيد و انسان، اين جانور خودکامه را ديگر کامه می کند. در چشم عاشق، معشوق ارزشی والاتر و بالاتر از خود عاشق می يابد و اگر آن عشق دوسويه باشد، در دل و جان ِ هرآن دو، چراع های رنگينی از نور و اميد و خوش بينی و مهر و نياز و نوازش و شادکامی روشن می شود. اين همه برای آن است تا حريم خصوصی شکسته شود و هردو بدلخواه به همديگر نزديک شوند و به آميزش بپردازند و نطفه ای را شکل دهند. اين نطفه ابزاری ست که ژنهای آن دو را از اکنون به آينده برساند. پس هر نوزاد، تيری برآيشی ست که بسوی آينده پرتاب می شود. ماشينی که هدفش نگهداری از ژنهای پدر و مادر خويش و سپارش آنها به نسل های آينده است. از ديدگاه برآيشی، هرجانوری، ابزار ترابری ژن های دارنده خود از نسلی به نسل ديگر است و هنگامی که اين کار پايان پذيرفت، طبيعت آن ابزار را بيهوده می داند و با آن کاری ندارد. چنين است که با پايان دوران باروری، انسان پير و فرتوت و ناتوان می شود و همه بيماری های کشُنده نيز پس از اين دوران بسراغ وی می آيند. اين دوران در روزگار کنونی در کشورهای صنعتی پس از 60 سالگی ست.

يکی از راه های شناسايی نقش زيستياری عشق اين است که ببينم که اين توانايی در چه دورانی به ياری انسان می آيد. نخست در اوان کودکی که مادر و پرستار و گاه پدر را نيز به تور خود می اندازد و آنان را اسير عشق نوباوه خود می کند تا به ياری وی بشتابند. سپس درزمانی که وی آماده سپارش ژن های خود به نسل های آينده است و سپس تر هنگامی که نوزادن وی نياز به کمک او دارند.

عشق حالت ويژه ای ست که برهمه رفتارها و کردارهای انسان سايه می اندازد و آن ها را دگرگون می کند. انسان عاشق، خواب و خوراک درستی ندارد و نمی تواند در جايی بماند و به کاری و يا چيزی جز معشقوق بپردازد. چنين است که عشق را "شکنجه دلپذير" خوانده اند. شکنجه ای که زبان بازان و واژه کاران خيال پرور و چيره دست را به شاعری وا می دارد. آسيمه سری انسان در زمان عاشقی ريشه در دگرگونی شيمايه مغزآب1 انسان دارد. دوپمين2 يکی از موادی ست که در اين آب يافت می شود و نقش آن پديد آوردن شادی و شنگی و شوخی و سبکبالی در انسان است. در هنگام عاشقی، بدن انسان دوپمين بيشتری بکار می برد. يکی ديگر از اين مواد شيميايی نورپنفرين3 است که بيداری و هشياری می آورد و خواب و خمودگی را از دل و جان انسان می روبد. يکی نيزماده ای بنام سروتونين4 است که کمبود آن رفتارها و کردارهای وسواسی را در انسان افزايش می دهد و انسان را به پيله کردن به کسی، چيزی، جايی و يا نکته ويژه ای وا می دارد. آزمايش های چندی نشان داده است که سروتونين موجود در مغز بيماران وسواسی و عشاق جوان،40 در صد کمتر از ديگران است.

گفتيم که عشق، گستره ذهنی انسان را آنچنان دگرگون می کند که برخی از رفتار شناسان تا آنجا پيش رفته اند که آن را "بيماری" خوانده اند. اما اين دگرگونی ها طبيعی ست و اگر قرار باشد که اين گونه رويدادها را بيماری خواند، پس با اين حساب، آبستنی و بارداری را نيز بايد به فهرست بيماری های انسان افزود زيرا که پديد آورنده بزرگترين دگرگوني های ژرف در تن و جان زنان است. با آمدن عشق، دريچه ای از اميد و آرمانخواهی برروی انسان باز می شود و عاشق، شادکام و سرشار و اميدوار، زندگی را شکوهمند تر از هميشه می بيند و هماره به ياد معشوق خويش و در انديشه با او سرکردن است. در اين دوران، کاربرد دوپمين و نورپنفرين که شيمايه شور وشادی بيداری و هشياری در مغزآب 2 انسان است، افزايش می يابد تا عاشق خوشبين و شادمان و سودازده بماند و دل درگروی معشوق بگذارد. اگر اين معشوق نوزاد است، هماره در خدمت او باشد و اگر دلبر زيبايی ست که می تواند پذيرای ژن های وی باشد، هرچه زودتر سازوکار آميزش را فراهم سازد. چنين است که دردوران عاشقی، همه گرفتاری های انسان کوچکتر از آن که هست می نمايد و درد هر بيماری کاهش می يابد و اندوه انسان فروکش می کند و از بين می رود و تنهايی حتی در تنهايی نیز بی معنا می شود. چنين است که انسان هماره در درازنای تاريخ خود، عشق را تافته ای جدا بافته و هديه ای گرانبها و آسمانی پنداشته است. هم از اينروست که مولوی علت آن را جدا از علت های ديگر می داند و آن را " اسطرلاب ِ اسرار خدا" دانسته است.

پرسش:

برای من این موضوع حل نشده که رفتارهای امروزین مردم را با تئوری مورد نظر شما چطور می شود توضیح داد: مثلا این را که خیلی از مردم، به خصوص در کشورهای پیشرفته، تمایلی به خانواده تشکیل دادن و بچه دار شدن ندارند و بنابراین آن مسئله استراتژیک ماندگاری ژن ها را داوطلبانه مسکوت می گذارند.

پاسخ:

هدف ژن های انسان با هدف خود انسان در زندگی متفاوت است. ژن ها می خواهند که دارندگان آنها تمام وقت درخدمت آن ها باشند و به نشر و پخش آنها بپردازند. اما انسان آرمان ها و آرزوهای خود را دارد که بنيادی فرهنگی دارند و گاه با هدف ژن های وی در سنيزند. ژن ها می خواهند که ما هرچه زودتر بار ژنتيک خود را بنهيم و بميريم، اما انسان خواستار ماندگاری و جاودانگی در جهان است. توانايی آگاهی در انسان سبب می شود که وی بتواند آگاهانه به خواهش های ژنتيک خود پشت پا بزند. خودکشی، بزرگترين کردار ژن ستيزانه است.

ساختار ژنتيک انسان، مانند جانوران ديگر به گونه ای ست که ژن های وی ذهن او را هماره درگير مسايل آميزشی می خواهند تا هرچه بيشتر و بهتر خود را در جهان بپراکنند. هر مرد در دوران کارايی جنسی خود می تواند سيصد هزار زن را آبستن کند. انديشه آميزشی در سراسر دوران باروری با ماست و حتی آنان که در چارچوب های دينی و اخلاقی و فرهنگی رفتار ها و کردارهای آميزشی خود را هنجارمند می پندارند، هنگامی که زمان و مکان مناسب باشد، به ناگهان از انديشه ها و رفتارها و کردارهای خود شگفت زده می شوند. داستان شيخ صنعان، اشاره ای نمادين به اين چگونگی ست. اگر گيرها و گيرنماها و بندهای اخلاقی و دينی و قانونی و فرهنگی نبود، ما در هرکوی و برزن و بيابان و خيابان، شاهد آميزش آشکار زنان و مردان می بوديم و در دوران جوانی، فرصت چندانی برای کارهای ديگر نمی يافتيم. عنترها و شمپانزه ها اين گونه می زيند. اگر گذارتان به باغ وحش افتاد، اين بار در برابر قفس اين دو جانور که از بستگان بسيار نزديک برآيشی انسان هستند، اندی بمانيد و ببينيد که آنان هر بيست دقيقه يکبار، بی هيچ شرم و حيايی دست بکار آميزش می شوند.

اما رفتارها و کردارهای آميزشی انسان در چارچوب اخلاق و مذهب و آموزش و پرورش باورهای قومی و فرهنگی شکل می گيرد. فرهنگ بيشتر کشورهای اروپايی، فرهنگ فرد مدار و خويشتخواهی ست. اين فرهنگ همزمان با رفاره زياد مردم دراين کشورها سبب کاهش زايش در آن کشورها شده است. اين چگونگی فرهنگی- اجتماعی ست که ما به ريشه های آن نمی پردازيم. اما اگر دنباله داشته باشد، نابود کننده حوزه ژنتيک آنان خواهد بود. اين چگونگی دولت های کشورهای اروپايی را بسيار نگران کرده است و آنان را به کنکاش برای يافتن راه چاره واداشته است. برای نمونه، اين گزارش که به تازگی از سوی دولت انگليس منتشر شده است، نگرانی دولت انگليس از افت زايش را در آن کشور را نشان می دهد. در اين گزارش رسمی آمده است که تا سال 2022، بيست در صد از جمعيت انگليس بيش از 65 سال سن خواهند داشت و جمعيت سالمندان بالای 85 سال افزايشی شصت درصدی خواهد داشت.

البته يادمان باشد که افت زايش تنها در بخش کوچکی از جهان برای دوران کوتاهی دنبال خواهد شد و کمبود آن را سرزمين های ديگر جبران خواهند کرد. گرفتاری بزرگ کنونی جهان افزايش جمعيت نيست، نه کمبود آن.

گفتيم که زيبايی، هنر و عشق پيوندی تنگاتنگ با يگديگر دارند و آنان که ناتوان از عاشق شدن هستند، با هنر و زيبايی نيز بيگانه اند. ذهن انسان نيز چون پرده چشم وی نقطه های کوری دارد که وی را ناتوان از پذيرفتن و پرداختن و پنداشتن بسياری از عاطفه ها و حالت های روانی می کند. اين نقطه های کورذهنی درهرکسی به گونه ای ست؛ يکی توانايی سازش با خشم و کين دارد و حتی اگرپرورشی مهرآميزنيز داشته باشد، با خشونت و خشم دمسازتر از ديگران می شود و ديگری را خيال ساختن با اين عواطف از پا در می آورد. توانايی سازش با بازتاب های عاطفی در هر کسی به گونه ای ست. گروهی نيزتوانايی عاشق شدن ندارند و آن را بازی مسخره ای می دانند که بزرگسالان، کودکانه به آن دست می زنند. چون عشق نقش زيستياری بزرگی در ماندگاری انسان در جهان دارد، شمار اين گروه هميشه در جهان اندک است، زيرا که ژن های آنان شانس کمتری برای ماندگاری در جهان دارد. کسی که توانايی عاشق شدن ندارد، با هنر وزيبايی نیز بيگانه است و موريانه وار می زيد.

........................
1. Cerebrospinal fluid
2. Dopamine
3. Norpenephrin
4. Serotonin


blog counter
seedbox vpn norway