DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> گــُـــــوبـاره <$BlogRSDUrl$>

گــُـــــوبـاره
 

Tuesday, December 04, 2007


برآيش؛ زيبايی، هنر و عشق 


3. ويژگی های عشق

علت عاشق ز علت ها جداست
عشق اسطرلاب اسرار خداست
(مولوی)

پيش تر گفتيم که زيبايی، هنر و آرمانهای ميدانخواه آميزشی انسان، در تافته ِ شگفت- بافته هستی در نقطه های فراوانی به يکديگر برمی خورند. اين نقطه های برخورد، پايگاه های شناسايی زيبايی و هنر و عشق است و برای شناخت بيشتر از شور و شعر و شيفتگی و شنگی انسان، بايد به پژوهش و پالايش اين پايگاه ها پرداخت. زيبايی و عشق و هنر واتابی همگون در مغز انسان دارند و تجربه آن ها مغز را به تراوش هورمونی بنام دوپمين وا می دارد. هم نيز گفتيم که زيبايی معنای خود است، يعنی که نمی توان تعريفی از آن بدست داد که واکنشی همسنگ تجربه خود زيبايی در ما پديد آورد. همين سخن را درباره عشق نيز می توان گفت زيرا که عشق تجربه ای درونی ست که تا کنون تن به تور رازگشای دانش مدرن نداده است. از سويی نيزعشق هماره گفتمانی در گستره فلسفه و ادبيات و هنر بوده است. شيوه پروهش و بررسی روشمند دانشمدارانه در دانش های مدرن به گونه ای ست که مفاهيمی را که با حس های پنج گانه انسانی نمی توان سنجيد، درخور بررسی نمی داند. چنين است که دانش مدرن هيچ سخنی درباره زندگی، عشق، مرگ، آگاهی، شادی، اندوه و مفاهيمی از اين دست، ندارد و دانشمندان پژوهش درباره اين پديده ها را ناممکن می دانند و از کنار هرآنچه که در اين زمينه بنام پژوهش علمی ياد می شود، با نيشخند می گذرند.

از اينرو، نه تنها بنيادهای زيست شناسيک عشق ناپالوده و ناشناخته مانده است، بل که در ادبيات آکادميک، تعريف پذيرفته شده ای از عشق نيز نمی توان يافت. پس بناگزير بايد بجای تعريف، ويژگی های اين تجربه تابناک انسانی را برشماريم.

نخستين ويژگی عشق انسانی بودن آن است، يعنی که تنها انسان توانايی عاشق شدن دارد. بررسی های بسياری نشان داده است که بسياری از جانوران، بويژه در رده های پسين مانند؛ ماهيان و ماکيان و پستانداران، توانايی همراهی و همدلی با يکديگر را که پيش نيازعشق است، دارند، اما هيچ نشانه ای از عشق جانوری به جانور ديگر تا کنون در هيچ پژوهش روشمند علمی بدست نيامده است. از اينروعشق را می توان پديداری انسانی پنداشت مانند؛ زبان؛ هنر، شوخ طبعی، آينده نگری و بسياری ويژگی های ديگر انسان.

از ديگر ويژگی های عشق، برنما کردن و پُرنما کردن عاشق و معشوق در نگاه يکديگر است، انگار که عاشق، معشوق خود از پشت ذره بين می نگرد و در همه رفتارها و کردارهای او باريک می شود و به ريزبينی می پردازد. اين ويژگی با برتر انگاری معشوق از ديگران و از خود گذشتگی عاشق و پرکردن ذهن و زمان خود از معشوق همراه است، آنسان که به گفته شکسپير؛ " او همه جهانش می شود". در اين چگونگی عاشق بيشتر به زندگی معشوق و شادمانی و آسودگی خاطر وی می پردازد و آن ها را از زندگی خود برتر می دارد.

برخی از رفتار شناسان، عشق را گونه ای بيماری روانی می دانند زيرا که خوشه ای از رفتارهای عاشقان، مانند شيفتگی، فريفتگی، والگی و سرگرمی و دلمشغولی هماره آنان را در بيمارانی که ناهنجاری های رفتاری دارند و گاه به کسی يا چيزی پيله می کنند و به بزرگ نمايی بيهوده چيزی می پردازند، نيز می توان ديد. از چشم اين رفتار شناسان، عشق، آفتاب تابناک و دلپذير و درخشانی ست که بردل و جان انسان می تابد و با مات کردن چراغ خرد، همه واهمه ها و نگرانی ها و دغدغه های روزمره انسان را از ميان برمی دارد و انسان را سرگرم و دلگرم و اميدوار و شنگنده می کند و جويباران و رودباران جانش را غلغله زن و سرشار و روان می سازد و جان و جهانش را پايکوبان، به هلهله و سرور وامی دارد. هم چنين است جهان ديوانگان برتافته که کاربرد بی رويه و بيمارگونه انرژی ذهنی شان، خنياگر شوخ و شنگ و خوشخواه درون آنان را به شادی و پايکوبی بی دليل وا می دارد.

برتر انگاری ديگری برخود را آنسان که شيوه عاشقان است، بايد يکی از شگفت ترين چيستان های برآيشی دانست، زيرا که بنياد هستی از اين ديدگاه، بر خودکامگی زیندگان استوار است. پس اگر رفتار و يا کرداری سبب شود که ما ديگری را برتر از خود بپنداريم و بيش و پيش از خود بدو بينديشيم، بايد آن رفتار و يا کردار، نقش بسيار ژرف و ارزنده ای در ماندگاری ژن های ما در جهان داشته باشد.

يکی ديگر از ويژگی های عشق، چند ريشگی بودن و چندگانگی برآيندهای آن است. اين پديده نه تنها با ژرفساخت زيستی و روانی انسان سروکار دارد، بل که اين ژرفساخت، در گذر از کوران هزاره های کهن تاريخی شکل گرفته است و در پرتو نگرش فرهنگی و اجتماعی کنونی هر جامعه ای معنا می پذيرد. البته يادمان باشد که هدف ما در اينجا بررسی نقش زيستياری عشق از ديدگاه برآيشی ست. پس ما تنها به زمينه های زیست شناسيک عشق خواهيم پرداخت و رويه های تاريخی و فرهنگی و اجتماعی آن را به کارشناسان اين حوزه ها واگذار می کنيم.

مراد از چند گانگی آن نيز، اين است که عشق گونه های چندی دارد که برجسته ترين آنها؛ عشق مادر و کودک، عشق جنسی، عشق زادگاه و ميهن و عشق به گردآوری ست.

ريشه های برآيشی عشق:

دنبــــاله دارد


blog counter
seedbox vpn norway