DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> گــُـــــوبـاره <$BlogRSDUrl$>

گــُـــــوبـاره
 

Wednesday, November 22, 2006


صـــد سال ِ آزگـــــار 


9. اينجا تهران است.

پرسه ای در خيابانهای شلوغ تهران، نمايه ها و نمادهای بی شماری از کلاف گوريده و درهم ِ گرفتاری ها و بُحران هايی را که ايران در سده گذشته بدانها دچار بوده است، آشکار می کند. نمادهايی از سده ها مهر و کين ما با جهان مدرن و با خويش و بيگانه. تابلوهايی از آرمانهای ايرانی، از داغ و درفش های تاريخی و ازکشش ها و کوشش های بی برنامه و بی رويه و درهم و برهمی که کلاف گوريده اکنون دست آورد آن است. تهران، نماد ايران مدرن است و تاريخ آن تاريخ ستيز و گريز ايرانيان ازاين پديده شگفت. داستان گسستن از گذشته ای که اکنون ناخوشايند و ناشايست می نمايد و پيوستن دوباره بدان در بازيابی خويشتن خويش. اينجا تهران است. شهر حکومت سرسام و آسيمه سری. شهری که انسان در آن از هرچيز ديگر کوجکتر است. شهر خيابانهای هذيانی و راه ها و روياهايی که درغبار گم می شوند. شهرمردمی که هماره دوان دوان درجا می زنند. اينجا تهران است. شهرميدان های تير، اعدام، انقلاب، شهيد، شاهد و آزادی.

تهران آينه تمام نمای بحران های روزافزون ايران است. شلوغی شهر با ما از افزايش مهار ناپذير جمعيت می گويد. بحرانی که دشمن هرگونه برنامه ريزی ست و با قانون جنگل پيوندی ديرينه دارد. جامعه شناسان افزايش جمعيت را يکی از زمينه های پيدايش جنگ می دانند و روانشناسی مدرن نشان داده است که خشونت و کشمکش و ستيزه جويی، ميانه نزديکی" با فضای زيست انسان دارد. هرچه فضا برای زيستن بازتر باشد، آرامش روانی انسان بيشتر است. آزمايش های بسياری در شهر بزرگ جهان نشان داده است که آنان که در برج های بلند تهيدست نشين در اروپا می زيند، زندگی بسيار خشن تر و ناسازگارتری از ديگران دارند.1 البته اين چگونگی زاده تهيدستی ست، اما شلوغی بخودی خود، تاب طبيعی انسان را پايين می آورد و از ارج گذاری به ديگران می گاهد.2

پس از آن می رسيم به ساختار شهرکه به کابوس ديوانه ای مست می ماند.3 ساختاری هنجار گريز و آيند- ستيز. اين ساختار گويای نکته هايی ژرف درباره تهران و ايران است که برخی را بر می شماريم:

- شالوده اين شهر، ريشه در فرهنگی بومی ندارد و با چشمداشت به روش ها و منش های ديگری ساخته شده است که سازندگان آن بدرستی آن ها را نمی شناخته اند.

-
مردم اين سرزمين خوی همزيستی ندارند و هر يک چارديواری خود را اختياری ساخته است و هرکس ساز ناساز خود را نواخته است.

- اين کشور هرگز سازمان روشمند و کارای اداری نداشته است زيرا که هيچ جای اين شهر با ما سخنی از بينش و برنامه ندارد.

- ساختمانهای اداری و همگانی اين شهر، فرمايشی و شتاب زده ساخته شده است، زيرا که نه نمادی از گذشته اين سرزمين را با خود دارد و نه نويدی از آينده می دهد. در اين شهر هيچ ساختمانی پيدا نمی شود که انسان در برابر آن بی اختيار نفسی تازه کند و دلی بگشايد. همه ساختمان های دولتی، يادآور هيبت و هيمنه هيولای بزرگی بنام "حکومت" است که برهمه گوشه ها و پوشه های زندگی مردم سايه انداخته است. مهندسی اين ساختمان ها به گونه ای است که شهروند ايرانی، هماره در برابر آن ها خود را "غلام ريزه خوار و بنده جان نثار"، بداند و بخواند و هرگز دست از پا خطا نکند.

- فرياد ماشين در اين شهر از صدای انسان رساتر است و پياده، حتی در پياده رو هم در امان
نيست.

- مهندسی شهر، مهندسی نوک و نيش داراست به اين معنا که زوايايی تندی که روبروی انسان می ايستند و يا می نشينند، در اين شهر زياد است. شايد از همين روست که ساختمان های تهران اين گونه، " تو ذوق" آدم می زنند. بس است؟


گفتيم که تهران نماد مدرنيسم ايران است. بيشتر نمادهای زندگی مدرن در اين شهر از آسمان فرود آمده است. دولت و مجلس در اين شهر آغاز به کار کرده است و نخستين زن بی حجاب ايرانی در اين شهر پا به خيابان گذاشته است. ازاينرو، تهران، همه بحران های زندگی مدرن را نيز در خود و با خود دارد؛ ترافيک، آلودگی هوا، بزه کاری، بی خانمانی، بیکاری، افسردگی و...... اين بحران ها جهانی ست و گريبان همه شهر های بزرگ را گرفته است، اما در کشورهای صنعتی، شهر مرکزی تنها کانون بحران نيست، بلکه کانون توليد و دانش و فرهنگ و هنرنيز هست. برای نمونه، درآمد شهر لندن از بخش بيمه و خدمات، بخش چشمگيری از درآمد کشور انگليس است. نيز اين شهر کانون دانش و هنر و ميزبان بسياری از نهادهای بزرگ جهانی مانند سازمان عفو بين المل و نجمن قلم است. يکی از بازتاب اين چگونگی اين است که اين شهر، مانند همه شهرهای بزرگ غربی، درچند سده گذشته زادگاه و زيستگاه دانشمندان و هنرمندان و نويسندگان و سياستمداران و ورزشکاران بزرگی بوده است که بسياری از آنان نامی جهانی دارند. همه اين ها را درباره پاريس و وين و ژنف نيزمی توان گفت.

در برابر اين چگونگی، شهرهای مرکزی کشورهای پيرامونی، مراکز مصرف است و ديگر هيچ. اين شهرها ظاهری آراسته دارد و گاه در آرايش و بزک از همتايان غربی خود نيز خوش نما تراست. دوبی، نمونه خوبی از اين گونه شهرهاست. شهرهایی که کانون های بحران اکنون و آينده اند و هيچ بازتاب سودمندی برای مردم خود ندارند. تهران نيز يکی از اين شهرهاست که در نگاه بيننده لاف مدرنيت می زند، اما پوچی اين لاف، هنگامی آشکار می شود که کسی بپرسد، در صد سال آزگاری که اين شهر مرکز انديشه و سياست و هنر در اين مرز و بوم بوده است، چند دانشمند و يا هنرمند ويا سياستمدار بزرگ و جهانی از اين شهر برخاسته است؟

(دنباله دارد)

........................................................................
1. در حقيقت، ارزش دارايی درآن است که زمان و مکان بيشتری برای انسان فراهم می آورد و نيک اگر بنگری، دارايان اين دو را بيشتر نماد توانمندی خود می دانند. داشتن خانه و باغ و دفتربزرگ، برآيندی از اين چگونگی ست.

2. آزمايش روی موش نشان داده است که تنگی جا و شلوغی زیستگاه، موشها را پرخاشگر و ستيزه جو و روانی می کند.

3. هستی چو حباب است که بر روی حباب
می رويد و می رود روان روی سراب
آنهم چو جبابی که ببينند به خواب
وآن خواب چه خواب؟ خواب بدمست خراب




blog counter
seedbox vpn norway