DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> گــُـــــوبـاره <$BlogRSDUrl$>

گــُـــــوبـاره
 

Sunday, November 12, 2006


صـــد سال ِ آزگـــــار 


8. هدف و وسيله

گفتيم که بنيادهای ارزشی و اخلاقی ِ زندگی شهری درکشورهايی مانند ايران سرِ سازگاری با فرهنگ مدرنست ندارد. اين چگونگی ناشی از رويارويی آتش افروز تمدن هاست. هنگامی که دو تمدن با يکديگرروبرو می شوند، کانونهای قدرت در هردو تمدن با يکديگر سرشاخ می شوند و به ستيز می پردازند. اين ستيز، تا زمانی که يکی از آن دو تمدن، همه کانون های قدرت در تمدن ديگررا شکست ندهد و نابودن نکند و در دستگاه گوارش فرهنگی خود نگوارد، پابرجا خواهد بود. پس از اين فرآيند، برخورد آرام و زمانمند و خاموش اين دو تمدن آغاز می شود. کانون های قدرت درهر تمدن، نهادهای نگهبان و پايه های پايداری آنند و هرگز همنشينی و همزيستی با کانون های قدرت های بيگانه را برنمی تابند. زمانی که يکی از اين دو، ديگری را نابود می کند، داد و ستدهای فرهنگی و ذهنی و زبانی ميان نهادهايی که خطری برای حاکمان نوپا ندارند، آغازمی شود. چنين است که گفتگوی تمدن ها، هميشه پس از براندازی يکی بدست ديگری آغاز می شود. آرزوی آغاز چنين گفتگويی پيش از براندازی، شيپور را از سر ِ گشاد آن زدن است.1 بازگرديم به نکته بنيادين.

ناسازگاری بنیادهای ارزشی و اخلاقی زندگی شهری ايرانيان با فرهنگ مدرنيست، زمينه ساز همه رويدادهای بزرگ تاريخ ما دريک صد سال آزگار گذشته بوده است. اين چگونگی با پيدايش شکاف ميان مشروطه خواهان و مشروعه خواهان آغازشد و با برپايی حکومت اسلامی به پايان رسيد. با برپايی حکومت اسلامی در ايران، پرونده فرآيند مشروطيت بسته شد. اگرچه گذر ِ زمان، بسياری از ويژگی ها و رويه ها و سويه های ناسازگاری نگرش ايرانی را با فرهنگ مدرنيست نشان داده است، اما همچنان بسياری از لايه های پُر دست انداز اين ناسازگاری همچنان برهمگان پوشيده مانده است و در آينده آشکار خواهد شد. هرچه نياز ما به ديگرگون کردن خود و سرزمينمان بيشتر می شود، بخش های تازه ای از رويه های نهفته و ناسازگار فرهنگ و ذهن و زبانمان با گفتمان مدرنيت و شيوه های زيستی آن آشکار می شود.

يکی از ويژگی های فرهنگ مدرنيست، پذيرش برنامه ريزی روشمند درهرکار است. اين ويژگی هرآرمان ِ انسانی را دارای سه سازه می داند: هدف، راه و ابزار مورد نياز. هنگامی که کسی برآن می شود تا به آرزويی دست يابد، نخست بايد آن آرزو را که هدف اوست، تغريف کند و سپس از خود بپرسد که آيا چنين هدفی دست يافتنی هست يانه؟ سپس تر، اگر پاسخ به اين پرسش را مثبت يافت، راه رسيدن به آن هدف را بررسی کند. پس از آنهمه نيز بايد به ابزار مورد نياز اين فرآيند بپردازد. اين چگونگی را درفرهنگ روزمره، گفتمان ِ "هدف و وسيله" می خوانند. همه دستاوردهای جهان مدرن، از پيدايش ماشين بخار گرفته تا توانايی بهره وری از انرژی خورشيدی، با گذر از اين پروسه پديد آمده است.

اين فرآيند سبب شده است تا در کشورهايی که پيشاهنگ و پيشتاز نوآوری هستند، نهادهای چندی برای آموزش و پرورش و آسان سازی هدف شناسی و راه يابی و ابزار سازی پديد آيد. نمونه ای می آورم. انگليس، يکی از کشورهايی ست که از آغاز پيدايش نگرش مدرن به هستی، برآن بوده است تا هماره پيشتازصنعت و نوآوری درراستای اقتصادی برتر، بهتر و پيشتر درجهان باشد. پس هدف آن کشور از اين فرآيند، پيشتازی از ديگر کشورها در نوآوری و توليد فرآورده ها و خدماتی رقابت گريز در بازارهای جهانی ست. اين آرمان نه تازگی دارد و نه شگفتی. مردم همه سرزمين ها در سراسر تاريخ، خواستار چنين جايگاهی بوده اند. اما آنجه کشورهای مدرن را از ديگرکشورها جدا می کند اين است که آنها به بررسی نهادينه راه های اين پيش روی و شناسايی ابزار مورد نياز خود نيز می پردازند. از اينرو دولت انگليس از سالها پيش بودجه بزرگی در اختيار آموزش و پرورش اين کشور برای شناسايی و گزينش کودکان هوشمند و دانش پذيرنهاده است تا هرساله در دبستان ها و دبيرستان های اين کشور، به پالايش کودکان باهوش بپردازند و آنان را پروبال دهند و ذهن و زبان و توان آنان را تا آنجا که می شود، گسترش و پرورش دهند. آموزش و پرورش انگليس را در اين راه، ده ها نهاد آکادميک ِ دولتی و خصوصی همراهی می کنند.

درنمونه ای که آوردم؛
هدف= برتری در نوآوری
راه = شناسايی، پالايش و پرورش ذهن های کودکان توانا و دانش پذير، و
ابزار= سرمايه گذاری دولتی و پديد آوردن نهادها و سازمان های گوناگون.2

بيشتر مردم کشورهای پيرامونی، بی خبر از چگونگی اين فرآيند، تنها پايانداد آن را می بينند و از دايره کامل چگونگی آنچه "پيشترفت" خوانده می شود، بی خبرند. چنين است که با شيفتگی و رشک، به بازتاب های چشمگير و خيره کننده فرهنگ غربی می نگرند و به مقايسه خود و جهان خود با جهان مدرن می پردازند. اين چگونگی گفتمانهای تازه ای مانند؛ " پيشترفت"، " عقب ماندگی"، " در حال رشد"، " نيمه صنعتی"، پيرامونی و......را در پديد آورده است. پرت نشويم.

بی خبری، ناتوانی و ناآگاهی از اهميت مثلث هدف، راه و ابزار سبب شده است تا بسياری از مردم و دولت های کشورهای پيرامونی، بی توجه به راهيابی و ابزار سازی که همانان نهادهای مدنی ست، يکشبه در پی پيمودن ره صد ساله باشند. ريشه بسياری از بحران های کشورهای پيرامونی را بايد روانشناسی ميانبر زدن پی جست. ذهنيت ميانبر زنی، ذهنيتی خُرافی و افسانه و افسون پذير است. در جهان ذهنی انسان ميانبرزن، راه و چاه و ابزار بی معناست و همه آرمان ها و آرزوهای انسان، يک آن از او دورند و به گفته حافظ:

فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد
ديگران هم بکنند آنچه مسيحا می کرد

در اين ذهنيت هستی نيز آغازی آسمانی و آنی داشته است و اگر هرآنچه بايد، فراهم گردد، ديگر نيازی به برنامه ريزی و آزمايش و آموزش و پرورش نخواهد بود. نديدن نيمه پنهان مثلثی که ازآن سخن رفت، ناديده گرفتن کار و کوششی ست که راه را برای دستيابی به هر دستاورد تازه ای در جهان هموار کرده است.

اين ذهنيت در فرهنگ ما ريشه ای هزاره ای دارد و رودی موجنده در ادبيات کهن فارسی ست.

.............................
1. گفتگوی تمدنها اکنون يکی از مواد درسی در دوره راهنمايی در ايران است. ببينيد
1. برخی اين نهادها اينهاست: اين و اين و اين و اين و اين و......

(دنبـــاله دارد)


blog counter
seedbox vpn norway