DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> گــُـــــوبـاره <$BlogRSDUrl$>

گــُـــــوبـاره
 

Monday, October 30, 2006


صـــد سال ِ آزگـــــار 



گمان می کنم که اين نوشته دارد به درازا کشيده می شود و در همان بخش ششم می خواستم رهايش کنم که دو ايميل از دوستانی که من خود را شاگرد اين هردو در نويسندگی و دانش پژوهی می دانم، دريافت داشتم و ناگزير از پی گيری اين نوشته شدم. راستش من حوصله روده درازی و زياده نويسی ندارم و می دانم که گاه شما را هم خسته می کنم. هدف من اين است که گاه با اشاره به موضوعی که به گمان خودم از قلم افتاده است، اشتهايی برانگيزم تا شايد ديگران را درگيرکنم. اما شوربختانه تاکنون چنين نشده است. در اين نوشته؛ "صدسال آزگار"، آنچه نوشتم بهانه ای است تا بگويم که می توان و بايد رويداد ِ بزرگی مانند انقلاب مشروطه را از زاويه های گوناگون بررسيد.
..............................................

7. زمان و مکان

آگــاهی، برآيندی از کمبود است. هرجا که انسان با کمبود هريک از سازه های زيستی خود روبرو می شود، ناگهان از وجود آن سازه آگاه می شود و نورافکن توجه خود را برآن می تاباند. هوا، نمونه ای از اين چگونگی ست. کمبود هوای تنفسی می تواند در اندک زمانی انسان را بکام مرگ فروبرد. با اينهمه، فراوانی و آسانيابی ِ هوا سبب می شود که ما ناآگاه و بی توجه به اين نياز، به تنفس بپردازيم و تنها زمانی که با کمبود آن روبرومی شويم، بدان بينديشيم. نيز چنين است رفتار ما با آب و خوراک و نوشاک و..... از اينروست که می گويم، آگاهی برآيندی از کمبود است و شاخک های ذهن انسان درهنگام رويارويی با کمبود پديده ها، نسبت بدانها حساس می شود. هرچه نقش زيستياری پديده ای در ماندگاری انسان بزرگتر باشد، کمبود ِ آن حساسيت بيشتری در وی برمی انگيزد. آنان که در فضاهای بسته ِ بی هوا، تا پای مرگ می روند و بخت - يارانه باز می گردند و يا آنان که در جايی و يا زمانی گرفتار ِ بی آبی و يا بی خوابی می شوند، خوب می دانند که هرگام زمان بسوی مرگ، تا چه اندازه ذهن انسان را درگير آن کمبود می کند و رويه ها و سويه های ناديده و ناشنيده ای را برپرده ذهن هراسناک آنان می تاباند.

يکی از برآيندهای آنچه گفته شد اين است که انديشه انسان در پاسخ به کمبود های زيستی، کارا می شود و به راهگشايی می پردازد. انديشيدن، بازتاب ِ کوشش انسان در برآوردن نيازهای زيستی او و انديشه پاياندادِ اين کوشش است. پس اگر انسان برای زنده ماندن نيازی نمی داشت و يا همه سازه های زيستی وی چنان فراهم بود که وی را بی نياز از کوشش در دسترسی بدانها می کرد، اگاهی و انديشه ای نيز در کار نمی بود. پس انديشه بشر، بازتاب کار اوست.

انديشيدن، پاسخ انسان به گره ها و گرفتاريهای است که وی در بلنداپست زندگی با آنها رويارو می شود. اين گرفتاريها در بنياد ريشه های بومی و ريستبومی دارد و هم از اينروست که فرهنگ انديشيدن در هر سرزمين آب و رنگی بومی دارد. اين فرهنگ، با دگرگون شدن سازه های زيستبومی دگرگون می شود انسان و جامعه را ديگرگون می کند. شهرنشينی، يکی از نمونه های دگرگونی زيستبومی ست. اين چگونگی در کشورما، شکل و شيوه انديشيدن و آگاهی مردم را دگرگون کرده است. چگونه؟

روانشناسان برآنند که بيشتر انديشه ها و آرمانها و آرزوهای انسانی با زمان و مکان سروکار دارد. زمان و مکان دو بُردار بسيار ژرفنهاد و اساسی درحغرافيای خيال انسان است. همه انديشه ها و روياهای بشری، رويه ای زمانی و گوشه ای مکانی دارد. اديان و ايدئولوژی های کهنه و نو نيز، همگی نويد "زمانی" را می دهند که قرار است انسان را در آن زمان به "مکانی" بفرستند و يا رهنمون شوند که جايگـاه "رستگاری جاودان" است.

کوچيدن روستاييان به شهر، با دگرگون کردن بُردارهای زمان و مکان در ذهن آنان، رفتارها و کردارهای آنان را بازآرايی و بازتعريف می کند. شهر، سرزمين فضاهای بسته و افقهای باز است. روستايی از کودکی با فضاهای بازآشنا می شود و هرانگونه که دل تنگش می خواهد، در دشتها و يا بيابانهای پيرامون به جست و خيز و بازی و آمد و شد می پردازد. اما در بيشتر شهرهای جهان، بيرون رفتن کودک از خانه، با خطرهای بزرگی می تواند همراه باشد. چنين است که دريافت و برداشت کودکان شهری ازفضا و مکان، با کودکان روستايی تفاوت دارد. از ديگر رويدادهای بزرگ چند دهه گذشته، فراگير شدن سينما و تلويزيون است. اين رسانه ها نقش بزرگی در شکل گيری حغرافيای خيال کودکان دارند.

زندگی در فضاهای بسته نيازمند به آداب و ادبی ست که بدان، " فرهنگ شهرنشينی" می گويند. کمبود جا در شهر، نسبت به روستا، آگاهی تازه ای را در ذهن روستايی پديد می آورد که می توان آن را آگاهی از حريم خصوصی خواند. حريم خصوصی، يکی از ويژگی های زندگی شهری ست. اين حريم صدها نماد فيزيکی دارد. خانه، پارکينگ، کاراژ، اتومبيل، باغ، دفتر، صندلی، آرامگاه خانوادگی و....... همه اين نمادها نيز ديوارهايی ديدنی و ناديدنی دارند که ديگران را از دست زدن بدانها نهی می کند. ساختار هندسی شهر را می توان ترجمان حريم خصوصی و اهميت آن درشهر دانست.

زمان و مکان در شهر به حوزه آگاهیِ ذهن انسان وارد می شود و اندک اندک به کالاهايی داد و ستد پذير بدل می شود. با پذيرش اين ذهنيت، رعيت، کارگر می شود و زمان و مکان در ذهن وی به ساعات کار در جای ويژه ای معنا می شود. فرهنگ کارگری نيازمند به رفتارها و کردارهايی ست که با نظام ذهنی ارباب و رعيتی سازگار نيست.

شهری شدن روستايی و بدل شدن رعيت به کارگر، به همين سادگی که نوشتيم هم نيست. هيچ روستايی يک شبه شهری نمی شود و هيچ کارگری با پيشينه روستايی نيزبه يکباره ازبندهای ذهنی پيشين رها نمی شود. ريشه بسياری از بحران های اجتماعی را نيز بايد در همين گرفتاری پی جست. کدام گرفتاری؟ اين که زيربنای ارزشی و اخلاقی زندگی مدرن در کشورهايی مانند ايران، سرِ سازشی با مدرنيزم ندارد.

(دنبـــاله دارد)

...............................................
نمونه ايرانی ِ آن "زمان"، هنگامی ست که گرگ و ميش با هم به چرا روند و آنچنان بی غمی جهان را فراگيرد که به گفته شاملو، اندوه بزرگ انسان، تلخی علفی باشد که بدندان می فشرد. نمونه های مکانی آن نيز؛ فردوس برين، اوج سعادت، برج عاج، دروازه طلايی تمدن بزرگ و بلاخره همانجايی ست که قرار است روزی سينمای فردين و پپسی ميان مردم عادلانه قسمت شود.




blog counter
seedbox vpn norway