DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> گــُـــــوبـاره <$BlogRSDUrl$>

گــُـــــوبـاره
 

Sunday, September 24, 2006


صـــد سال ِ آزگـــــار 



5. جغرافيا، مادر ِ تاريخ؟

پيش تر نوشتم که کوچ ايرانيان از روستا به شهردرسده گذشته، بازتاب ژرفی بر ذهن و زبان آنان داشته است که بررسی آن کاری ست کارستان. اين کوچ را "شهر نشينی"، نبايد ناميد. شهرنشينی، بازتاب ِ رويدادی تاريخی در کشورهای صنعتی ست. دست کشيدن ازکشاورزی و دامپروری در روستاها و آمدن به شهرها و پرداختن به کارهای صنعتی، رها کردن کار ِدر خانه و روی آوردن به کاردر کارخانه به گونه ای روشمند و برنامه ريزی شده. در اين کشورها، شهر، کانون کار و کوشش و سازندگی ست و زندگی شهری، بخودی ِ خود برتر و ارزشمند تر از روستا نشينی پنداشته نمی شود. يکی از بزرگترين تفاوت های شهرهای کشورهای صنعتی با شهرهای کشورهای پيرامونی اين است که شهردر کشورهای صنعتی، کانون کار و کوشش و توليد است اما در کشورهای ديگر مرکز مصرف و دلالی و سرباری و فخرفروشی ست. چنين است که درفرهنگ آن سرزمين ها، "دهاتی" فحش است اما در کشورهايی مانند سوئيس و انگليس، روستا نشينی، فخر.


شهر نشينی در کشورهای صنعتی اختياری ست زيرا که ده نشين نيزکمابيش از همه امکانات رفاهی شهری برخوردار است. اما در کشورهای ديگر چنين نيست و روستاييان گريزنده به شهر، خود را ناگزير از اين گريز می دانند و شهر نشينی را بالا رفتن از نردبان ِ "ترقی و پيشرفت"، می پندارند. گاه درآمد يک روز شهر نشين، به اندازه درآمد ِ يک ما ه در شهراست و از اينرو، شهر نشينی، در ذهن مردم درآن کشورها، با پيشترفت هم نشين شده است. پس به گمان من در کشورهايی مانند ايران، پُر شدن بی رويه و بی برنامه شهرها را بايد، " شهر زدگی" ناميد و نه شهر نشينی. شهر زدگی نمادی از بحران های رويارويی جهان با فرهنگ غربی ست. گفته اند که رويارويی با اين فرهنگ، همه چيز انسان را دگرگون می کند. اين دگرگونی گاه زمان درازی می خواهد و دير يا زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد. اين همه در شهر روی می دهد.

انسان شناسی نشان داده است که همه پنداره های انسان از هستی، بازتاب رويارويی ذهن انسان با زيستبوم اوست. جنگل زيان، جهان را دارای ذاتی جنگلی می پندارند و همه افسانه ها و باورها و مثل ها و متل هايشان سرشاراز داده های جنگلی ست، با شاخ و برگ هايی همانند چشم انداز درهم زادگاهشان. خدا در چنان زيستبومی هماره در کارِ جنگلبانی و پاسداری از ابر و آب و آذوقه و آفتاب برای جنگل زيان است. اين چگونگی برای خشک زيان شکل ديگری دارد. زندگی دربيابان های بی پايان نما ی کويری، به زيستن برلبه پرتگاه نيستی می ماند که برآن، کوچکترين لغزش می تواند آدمی به ديار نيستی بفرستد. اين چگونگی پيدايش فرهنگی بی گذشت و بی مدارا و نارواستيزرا سبب می شود و خدای آن نيز، خدايی جبار و قهار و ناسازگار و نرمش ناشناس است.

زندگی شهری، پيوند انسان با ريستبومش را بازآرايی و بازپرداخت می کند و او را ناگزير از بازنگری رفتارها و کردارهای خود در راستای سازگاری با زندگی شهری می نمايد. بازآرايی و بازپرداخت پيوند انسان و طبيعت، برآيندی از ايدئولوژی هر سرزمين است که فرهنگ شهر نشينی آن سرزمين را پديد می آورد. فرهنگ شهرنشينی در کشورهای صنعتی دو ويژگی اساسی دارد؛ فرد بنيادی و قانونمداری.

شهر، زيستگاه انسان مدرن است و فردانيت تنها در شهر می تواند شکوفا شود. پرورش و بالش آرمانها و آرزوهای فردی در روستا شدنی نيست. تنها در شهر می توان بدور از ديدرس ِ بستگان و دوستان و آشنايان، درگمنامی با آسودگی خيال، آرزوهای فردی را به کرسی نشاند. اگر در روستا "هر سخن جايی و هرنکته مقامی دارد"، و انسان هماره در چشم انداز و دسترس همگان است، در غربت هرچه می خواهد دل تنگش، می تواند بکند - يا بگويد و يا بنويست. در اينجا سخن از خوب و بد ِ چنين امکانی نيست. بلکه می خواهم بگويم که فردانيت شهری ست و شهر جايگاه و پايگاه پرورش فردانيت که سنگ بنای دنيای مدرن است می باشد. البته اين سخن بدان معنا نيست که شهر نشينی خودبخود فردانيت را در جامعه پی می ريزد و پديد می آورد. در حقيقت نداشتن چنين سنُتی درجامعه سبب می شود که شهر در آن جامعه روستای بزرگ ِ بی دروپيکری شود که گرفتاری های آن هيچ گونه برنامه و آئين شهرداری را برنتابد. در روزگارما بسياری از شهرهای بزرگ ايران، چون شهرهای بزرگ ديگر کشورهای پيرامونی با چنين بلايی روبروست. در اين شهرها کودکانی برای زندگی درکشورهای خود زاده و آماده می شوند که شکل و شمايلی شهری و امروزی دارند، اما ذهنيت آنان ناهمايند با زمان و مکان آنهاست. زندگی شهر ی در کشورهای پيرامونی، ذهن شهروندان را را از ارزش های بومی تهی می کند و آنان را برسر دو راهه ای ترديد و دو دلی قرار می دهد. هنگامی که مسجد و ميخانه در دو سوی خيابان روياروری يکديگر بنا می شوند، انديشه رويارويی خير وشر، نمادی هماره درذهن فرد می يابد و گفتگويی درونی را دامن می زند که پاياداد ِ آن برای بيشتر مردم پيدايش ذهنيتی برزخی است که مايه هايی از خير و شر را در خود دارد؛ از آن پس سفيد و سياه ديدن جهان، جای خود را به بحرانی ديدن آن می دهد.

در پيوند با قانونمداری که ويژگی دوم ِ فرهنگ شهرنشينی ست، بايد گفت که چون نسبت جمعيت به زمين و فضای آزاد در شهر بسی بيشتر از روستاست، گستره حق و تکليف در شهر با اهميت تر و برجسته تر از روستا می شود. هرچه جمعيت شهری بيشتر باشد، کشمکش و ستيز بيشتری در آن شهر خواهد بود و به ناگزير، نياز به قانون پذيری و پيروی از آن نيز بيشتر. اين نياز از ارج گذاری به قوانين همجواری و همزيستی آغاز می شود و در برگيرنده همه رويه ها و سويه های زندگی شهری مانند قوانين ترافيک و خريد و فروش و خورد و خوراک و داد و ستد نير می شود.

از چشم انداز فرهنگ شهری، نهضت مشروطه را می توان جنبش شهری و دستکار شهر نشينان ايرانی دانست که در بنياد درباره همين دو ويژگی، يعنی فردانيت و قانونمدار بود. عدالت خواهی که يکی از شعارهای اساسی اين نهضت بود، گويای آغاز شکل گیری فردانيت در ذهن ايرانی ست. شکست اين نهضت نيزدر نوپايی شهرنشينی و سخت جانی فرهنگ روستايی پی جست.

شهرهای کشورهای پيرامونی، نه تنها کانونهای بُحران زا و مراکز مصرف ناهمايند با توليدات داخلی آن کشورهاست، بلکه نمايشگاه های کالاهای مدرن غربی و نيز ارزش ها و راه ها و رسم های آنان نیز هست. اين چگونگی بخودی خود، شهر و فرهنگ زيستی آن را با فرهنگ بومی شاخ بشاخ و در ستيز وامی دارد. اين ستيزتاکنون در بيشتر کشورها به سود زندگی شهری پايان يافته است و بافت روستايی سرزمين های فراوانی را نابود کرده است. گفتيم که جنبش مشروطه خواهی، را می توان بازتابی از اين ستيزدانست و اگر اين پروند ه را بسته شده بپنداريم، بايد بگوييم که درآن کشور، ستيز شهر و روستا که ستيز بدعت و سُنت است، بسود روستا بپايان رسيده است. اما کيست که بگويد نقطه پايان روندهای تاريخی را کجا بايد گذاشت.

از ديدگاه فرم شناسی، بيشتر شهرهای کهن ايران ساختاری خطی و شطرنجی دارند. امروزه بيشتر شهرهای تازه را با فرم های حلقوی و ستاره ای می سازند و با گسترش اِين شهرها، شهرک های اقماری و موازی 1 در گستره پيرامونی آن ها بنا می کنند. 2 فرم هرشهر، نه تنها گويای جغرافيای بستر آن شهر و ويژگی ها زيستبومی آن است بل که زمينه سازکيفيت زندگی در آن شهرنيز می شود. اين چگونگی گاه سبب می شود که جغرافيا مادر تاريخ خوانده شود. پرداختن ما به شهر نشينی نيز، هنگامی که از جنبش مشروطه سخن می گوييم از همين روست. اما براستی چه پيوندی می تواند ميان شهرهای ايران و فرُم ها و شيوه های زيستی آن با نهضت مشروطه باشد؟ هان؟

(دنبـــاله دارد)
....................................................................
1. Conurbation Areas.
2. نگاه کنيد به کتاب؛ " تولد يک شهر"، نوشته محمد جهانبخش هرندی. 1384 انتشارات گلُبن، اصفهان
.



blog counter
seedbox vpn norway