DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> گــُـــــوبـاره <$BlogRSDUrl$>

گــُـــــوبـاره
 

Thursday, May 25, 2006


پيرامونِ انديشيدن 


تواناييِ انديشيدن، اگر شگفت انگيزترين كارِ مغز نباشد، يكي ازشگفت انگيزترين كارهاي آن است. انديشيدن، خدايي كردن است. انديشه چيست ؟ انديشيدن چگونه كاري است و چگونه اين توانايي درانسان پديدآمده است ؟ اينها چندي از پرسشهايي ست كه انديشندگان در هردوره از خود پرسيده اند و هر بار پاسخي فراخور زمان و مكانِ خويش بدان اداده اند. دراين نوشتار، انديشه را از ديدگاه برآيشي بر خواهيم رسيد و به آخرين پژوهشهاي زيست شناسيك درباره زمينه هاي فيزيولوژيكِ توانايي انديشيدن اشاره اي خواهيم داشت.

بررسي انديشه از راه شناسايي علمي و سنجش ويژگي هاي آن ما را در آغاز كار با گرفتاري ناپيدا بودنِ انديشه، چون پديده اي تجربي روبرو مي كند. هر چند اين تجربه براي همگان آشنا و آشكار است، اما هيچ گونه گواهيِ سنجش پذيري از خود نشان نمي دهد.

اگرچه آگاهي ما از حقيقي بودنِ "انديشه"، آگاهي اي دروني وتجربي ست، اما اين تجربه را نمي توان دليلي بر وجودِ انديشه در ذهنِ ديگران پنداشت. ناگزير بايد اين پديده را از راهِ ديگري سنجيد. آن راه ِ ديگر مي تواند پاسخ هاي انديشنده به پرسشهاي خردمدارِ ما باشد؛ يعني پرسش هايي كه شنونده براي پاسخ دادن به آنها، ناچار از انديشيدن مي شود.
البته اين شيوهِ سنجش نيز با گرفتاريهاي بسياري روبروست كه يكي ازآنها اين است كه انديشنده، تنها مي تواند گزارشي زباني و يا حسي، ازچگونگيِ انديشيدن خود به ما دهد. اين گزارش با هر حسي كه داده شود، ترجمه اي از كنشِ انديشگي به آن حس است. پيش پندارهاي اين چگونگي اين است كه نخست، بارِ انديشه را مي توان به حس هاي پنجگانه و يا يكي ازآنها سپرد و دوم اين كه آن حس و يا حس ها، توانايي ترابري آن بار از راه ذهن به بيرون را دارند. تازه اگر چنين كارهايي را بتوان كرد، دريافت كنندهِ آن بارِانديشگي، نخست بايد آن را بپذيرد و به زبان ذهني خود برگرداند.

با اين حساب، هر انديشه تا از مغزي به مغز ديگر سپرده شود، بايد ازهفت خوانِ سپارش و پذيرش گذر كند. اينك اگر بپذيريم كه انديشه ميتواند بي هيچ كم و كاستي از اين هفت خوان بگذرد، باز با اين گرفتاري روبرو خواهيم بود كه نمي دانيم كه آيا آن گزارش، فشرده اي از آن انديشه است يا آن كه انديشنده همه آنچه كه را انديشيده، با ما در ميان گذاشته است؟ نيز اين كه آيا وي از توانايي چنين كاري برخوردار بوده است يا نه؟ همچنين آيا گزارش وي آينه انديشه اوست و يا آنكه وي آن را پس از آرايش و ويرايش و پرداخت به ما سپرده است؟ پژوهشِ دانشمدار نميتواند بر پايه گزارشهاي ديگران باشد و پژوهنده ناگزير از سنجش بي واسطه موضوعِ پژوهش خويش است.با اينهمه، تا زماني كه مشاهده آشكار انديشيدن در مغز ممكن نباشد، پژوهندگان چارهاي جز پذيرش اين راه ندارند.

پيش از پرداختن به پژوهش هاي انديشه شناسي، به نقش زيستياري ِانديشه در زندگي زيندگان نگاهي مي افكنيم، با اين اميد كه زمينه آشنايي بيشتر با پژوهش هاي اين گستره را فراهم آوريم. از ديدگاه برآيشى ،هدف بنيادينِ همه گياهان و جانوران، نگهداري از ژنهاي خويش تا سن باروري و پس از آن واسپاري آن ژنها به نسل آينده است. ژنها، با گذر اززنجيره نسل ها، درازناي زمان را مي پيمايند و در اين راه از تنِ دارنده خويش كه حلقه اي از اين زنجير است، بهره برداريِ ابزارگونه مي كنند. در حقيقت تنِ هر زينده، وسيلهِ ترابري ژنهاي اوست و همه بخش هاي اين تن و نيز شيوه كاركردِ عضوهاي آن و نيز رفتارها و كردارهاي آن زينده، در راستاي ماندگاريِ ژنهاي وي و تواناييِ واسپاري آنها به آيندگان شكل گرفته مى گيرد.

چون هر زينده براي ماندگاري خويش در جهان نيازمند به هوا، آب،خوراك و نوشاك است، تنِ آن زينده، نيازمند به سازماني تن گردان است تا برآوردن نيازهاي او را در زيستبوم پيراموني وي آسان كند. مغز براي جانوران چنين سازماني ست. پلي ميان جانور و جهان تا آن جانور با انباردن دريافت هاي حسي خود، شناختِ بهتري از زيستبوم خويش داشته باشد و نيازهاي زيستي خود را آسانتر برآورد.

تاريخ نگاران برآيشى برآنند كه چندين هزار سال پيش، نژادي از رسته ميمونها بنام بوزينه، در گذرگاهي از تاريخِ پر فراز و فرود برآيشي خويش، پس از افزايش حجم مغزش، از رسته ميمون ها جدا شد. اين جدايي ناشي از توانايي تازه اي بود كه مغز بزرگ آن ميمون براي اين رسته ميسّرساخته بود. شايد بزرگترين ويژگي اين نژاد، خود ـ آگاهيِ است كه زمينه پرسشگري را در ذهن او پديد آورده است و وي را از بودن با طبيعت به بودن در آن روي گردانده است. اساسي ترين تفاوتِ مغز اين جانور با جانوران ديگر دراين است كه بوزينگان توانايي انديشيدن دارند و شاخه اي از آنان بنام انسان، بررگترين مغز را، نسبت به وزن بدن خود، در ميان همه جانوران دارد.

انديشه انساني داري دو ويژگي است: يكي اين كه انسان مي تواند درغياب چيزي بدان بينديشد؛ يعني توانايي آبستره انديشيدن و ديگر آن كه اين توانايي در اختيار اوست و در هنگام بيداري هر گاه كه بخواهد، می تواند آن را به كار اندازد. اهميت اين ويژگي در اين است كه اگر انديشيدن را توانايي واكنش به آموزه هاي پيشين بپنداريم، آنگاه به ناگزير، واكنش هاي شرطي ِ بسياري از جانوران را نيز بايد انديشيدن بدانيم. كبوتري كه دانه را از دام تميزمى دهد و گربه اي كه راهِ بازگشت به خانه را ياد مي گيرد، همه برپايه واكنش دربرابر آنچه پيشِ روي زينده است، روي می دهد. كبوتر نمي تواند بي آن كه دانه در برابرش باشد به آن بينديشد و گربه تصور ذهني از راه بازگشت ندارد و با ديدنِ نشانه هاي آشنا گام بر مي دارد.

انسان مي تواند به چيزي كه در جهانِ آشکارا ديده نمی شود، بينديشد ولايه ها و رويه هاي گوناگون آن را در ذهن خود وارسد. نمونه اين چگونگي، مهرباني، دادگري، عشق و انديشه است. اين توانايي ناشي از جهان دروني انسان است كه با گردآوري همه اطلاعاتِ حسي، پژواكي از جهانِ بيروني را در ذهن انسان مي سازد. از اينرو، انديشيدن را بكار اندازيِ هدفمندِ جهان دروني و انديشه را كاركرد ِ آن مي توان دانست. تاكيد بر روي واژهِ هدفمند، ازآنروست كه جهان ذهني انسان گاه خودبخود نيز كارا ميشود. حتي در خواب نيز تجربه رويا، با كاركرد ذهن سر و كار دارد.

از سوي ديگر، كاركردِ ناهدفمند جهانِ ذهني انسان ميتواند براي آفرينش پيوندهاي هنري باشد. هنر، گستره آفرينش اين پيوندهاست. اما انديشمند، جهان ذهني خود را براي پاسخ يابي به پرسش هاي خويش به كار مي اندازد و با درونهفتن داده هاى مورد نياز، ذهن خود را در گره گشايي ياري مي كند.

انديشيدن، گره گشايي ست و هر شيوه گره گشايي، آفرينه اي انساني. كسي كه براي نخستين بار ناتواني انسان از پرواز را با ساختن پلكان از ميان برداشته است، گره اي (ناتواني از پرواز) را با آفرينه اي (پلكان)، براي انسان گشوده است. پس انديشيدن در پرتو گره گشايي و نوآوري مفهوم پذير است.همه صنعت هاي انساني در پرتو اين چگونگي پديد آمده است و چنين است كه انديشيدن را خدايي كردن، يعني آفريدن مي توان پنداشت.

پژوهشهاي انديشه شناسي

گذشته از گرفتاری هايي كه پيش از اين شمّه اي از آنها را بر شمرديم، پژوهش درباره انديشه، با گرفتاری هاي ديگري مانندِ شيوهِ پرسش و چگونگي پرسيدن و نيز سن و جنس و فضاي ذهني و فرهنگيِ آزمايش شونده روبروست. اين پژوهش ها نشان داده است كه آزمايش شوندگان، با پرسش هاي چارجوابه كه تنها يكي از آن جواب ها درست است، گرفتاري دارند. نيز، دركِ اطلاعات منفي، دشوارتر از فهميدن اطلاعات مثبت است. مراد از اطلاعات منفي داده هايي ست كه پيشوندِ(ن) با خود دارند؛ مانندِ نبايد، نمي شود، نگو، نرو،... روانشناسانِ اين حوزه برآنند كه پرسش ها و جمله هاي منفي، گذشته از انديشيدن، انسان را وادار به ارزشداوري نيز مي نمايد و شايد از اينرو، پاسخگويي به آنها دشوارتر است. نكته ديگر در اين راستا اين است كه هر چه موضوعِ پرسش ملموس تر و پديدارتر باشد، انديشيدن بدان آسانتر است.

پاياندادِ بسياري از آزمايش هاي انديشه شناسي ، شناساييِ بهترِ شيوه انديشيدن است. پژوهش هايي كه تاكنون در اين باره شده است، نشان ميدهد كه ذهنِ انسان در رويارويي با هر پرسش با تمركز بر چيستان آن، سازه هاي هم پيوند با موضوع آن چيستان را از بايگاني حافظه فرا ميخواند و با گذر ازميان آنها نمادي را كه با مفهومِ پرسش هم پيوند است، بر مي گزيند و پاسخ ميدهد. براي نمونه، هنگامي كه انديشنده اي با اين پرسش روبرو مي شود كه؛ مرواريد چيست؟ ذهنِ وي كه در آغازِ كار در قاعده هرم انديشه آماده پاسخ يابي ست، مفاهيمِ هم حوزهِ مرواريد را كه با شنيدن اين واژه به ذهن متبادر مي شود، فرا مي خواند: مانندِ آب، دريا، موج، ساحل، طوفان، ژرفا، كشتي، ماهي، صدف، سياهي، سپيدي، زيبايي، خزه و هر آنچه كه در اين پرونده از حافظه وجود دارد. سپس ذهن با بررسي هر يك از اين مفاهيم، نماد ِذهني اي را كه با واژه "مرواريد"، هم پيوند است، بر مي گزيند و گزارش زباني آن را در دسترس بخشِ توليد و پخشِ صدا قرار مي دهد. اين شيوه انديشيدن را كه سيستم (R)مى نامند، در بيشتر مردم مي توان ديد.۱

شيوه دوم، پرسه زدن در جهان ذهني در ميان مفاهيم گوناگون و آفرينش پيوندهاي تازه در ميان آنها با موضوع مورد پرسش است. در اين شيوه اگر از انديشنده بپرسيد كه مرواريد چيست؟ وي بجاي پاسخ مستقيم و خرد مدار، درباره پيوندهاي آن با ديگر پديدارها سخن خواهد گفت و اي بسا كه انديشنده عليرغم روشنيِ اين پيوندها در ذهنِ خويش، تواناييِ گزارشِ زباني آن را نداشته باشد. چنين است كه سخنان انديشندگان اين شيوه ـ كه سيستم (A) خوانده مي شود ـ به هذيان گويي مي ماند و هيچ گونه آغاز و پاياني ندارد. چون تاكيدِ انديشنده در اين شيوهِ انديشيدن بر پيوندهاست، ناگزير هدفِ آشكاري در سخنان وي نمي توان يافت. زبانِ اين افراد، هماره آبشاري از سخنان بي سر و ته و بي معناست.۲

پيدايش دستگاههاي نماد گيرِ مغز (MRI) همراه با كامپيوترهاي پُرتوان، مشاهده مغزِ زنده را در هنگام كاركرد آن امكان پذير كرده است. بررسيهاي اين گستره نشان داده است كه لايه رويينِ بخش پيشين مغز كه در پشتِ پيشاني جاي دارد، جايگاه مكانيزم فيزيولوژيكِ انديشيدن است. اين بخش به تازگي (در پنجاه هزار سالِ گذشته)، به تورينه اعصاب انسان افزوده شده است و جانورانِ ديگر از آن بي بهره اند.

امروزه پژوهش هاي تازه با نشان دادن ژرفاي پيچيدگي مغز، درستي ِدانسته هاي انسان درباره اين كلاف گوي گون شگفت انگيزرا به پرسش گرفته است و نادرستيِ بيشترِ پيش پندارهاي پيشين درباره اين پديده را آشكار كرده است. از اينرو شايد ناروا باشد كه كار انديشيدن را ويژه بخش خاصي از مغزبدانيم، زيرا اين پديده شگفت در پيوند با آگاهي، حافظه، خيال، زبان، توجه وحسهاي پنجگانه كار مي كند. بااين حساب بايد همه مغز را در اين كار درگيردانست.


يادداشتها:

1. Reality Adjusted Thinking
2.Autistic Thinking
3. Magnetic Resonance Imaging شيوه اى كه پرتوى مغناطيسى از كاركرد ياخته هاى مغز را برروى كاغذ و يا مانيتور مى تاباند.

بازگشت به خانه


blog counter
seedbox vpn norway