DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> گــُـــــوبـاره <$BlogRSDUrl$>

گــُـــــوبـاره
 

Friday, January 06, 2006


پيرامون زبان فارسی 


8. زبان و مدرنيت

چندی پيش يکی از متوليان خود گمارده ِحريم زبان فارسی در خانه دوستی بر من خرده گرفت که؛ اين که تو زبان فارسی را برای درگيرشدن در دنيای مدرن نارسا می دانی، نادرست است و ريشه در خود خُرد بينی ِ برخی از ما ايرانيان دارد. ايشان افزود که ما خود باختگان جهان سومی، عادت کرده ايم که همه چيزمان را فرودست تر از غربيان ببينيم. بله اين درست است که نمی توان بسياری از متن های پيچيده زبان های انگليسی و فرانسوی و آلمانی را تمام و کمال به فارسی برگرداند، اما خب، مگر می توان متنی را از فارسی نيز در تماميت آن به يکی از آن زبان ها برد؟ نه متن های کهن که همين "اتل متل توتوله"، را هم نمی توان به روانی به زبان ديگری برگرداند و تجربه و حسی را که اين سرود کودکستانی فارسی در دل و جان ايرانی زنده می کند به بيگانه ای منتقل کرد.

البته ايشان سخنرانی دامنه داری در اين باب نمود و نوار ذهنی آشنا و کهنه ای را که همه متوليان اين آستان ازبرند، تا ته بازگو کرد. - نوار که پا نداره!-. از جمله گفته های ايشان اشاره به اين نکته درست و خردمندانه بود که؛ بايد حساب ِ نا آگاهی برخی از دوستان ( بخوان من)، از زبان فارسی و ناتوانی آنان در کاربرد روزآمد ِ اين زبان را، از توانايی های زبان فارسی جدا کرد.

اين که زبان فارسی ابزار کارآمدی برای درگيری در دنيای مدرن و ترابری پنداره ها و پذيره های آن به فرهنگ ما نيست، سخن تازه ای نيست و نيازی نيز به روشنگری ندارد.1 زبان فارسی کارايی چندانی برای ترابری مفاهيم دانشی ندارد، اما زبان ورزيده ای برای پرگويی و لطيفه و لغز و بحر طويل است. ببينيد شاعر انار را چگونه تعريف کرده است:

مهندس لعل ساز
لعل تراشيده باز
لعل ِ تراشيده را
ياقوت آجيده باز
ياقوت آجيده را
نرم بلوريده باز
نرم بلوريده را
پهلوی هم چيده باز
پهلوی هم چيده را
به حقه پيچيده باز
به حقه پيچيده را
بنام ناميده نار

تازه اين يک بيت از قصيده 225 بيتی ست که شاعر درباره ميوه ها نوشته است. اين هم نمونه ای از نثر تافته ِ درهم بافته فارسی از قاآنی که همه زورش را در اينجا زده است تا گوی بلاغت و فصاحت از پيشينيان و پسينيان بربايد:


" نه هر متکلمی فصيح است و نه هر معالجی مسيح. سحبان را به
آقل چه نسبت و نادان را به عاقل. نه هر ستاره برجيس است و نه هر مظلومی جرجيس. هر
شبانی کليم نيست و هر معماری ابراهيم. نه هر سياهی عنبر است و نه غلامی قنبر. نه هر
تلخی عقار است و نه تيغی ذوالفقار. نه هر چه سرخ است لعل رُ مانيست ونه هر سفيد دُر
عمانی."

انگار که قاآنی در اين نوشته نه با زبان کار داشته است و نه با زمان. اين بازی های زبانی برای گذراندن شب های بلند زمستان پای کُرسی و يا در کنار منقل بسيار بجا و زمانمند بوده است. اما آنسان که پيش تر نوشتم، روزگار ِ ما زمان زبان آگاهی ست و يکی از برآيندهای اين آگاهی زمانمند بودن ارائه مفاهيم است، يعنی که هر انديشه را چنان بايد در ظرف های زبانی که واژگان زبان هستند ريخت که در کوتاه ترين زمان ممکن حق مطلب ادا شود. يعنی که ذهن انسان امروزی، روده درازی و آذين بندی سخن را برنمی تابد. فرهنگ زبانی روزگار ما، فرهنگ تيترهای کوتاه و فشرده پسندی و خلاصه خواهی و سر خط خوانی ست. کتابخوان و روزنامه خوان امروزی نمی خواند بل، که تيترها و سرخط ها و جمله ها کليدی ِ برنما شده را با چشم می بلعد و می گذرد. چنين است که امروزه هر زبان زنده دنيا، بسی بيش از گذشته، در رود زمان روان است و هم از اين رو، فشردگی و زبده گرايی، دو ويژگی زبان های کارآمد جهان مانند انگليسی و فرانسوی و آلمانی ست.

اگر امروز هدف ما ورزيدن زبان فارسی برای پيوستن به دنيای مدرن است، به گمان من اين زبان با واژه سازی و برگرداندن چند کتاب و جزوه از زبان بيگانه، کارآمد نخواهد شد.
- چرا؟
- برای اين که مدرنيزم تنها زبان نيست. برابر آوری و واژه سازی زمانی می تواند سودمند باشد که همزمان با مفاهيم مدرن برای روشنگری و آموزش آنها شکل گيرد. گيرم که ما در برابر اصطلاح انگليسی " Bipolar Disorder" واژه " دو سر پريشی" را هم بسازيم. اما تا زمانی که معنای آن را ندانيم، اين برابر نهی و واژه سازی راهی بجايی نخواند برد. اما اگر همين کار بنا به نيازِ آموزگاری برای تدريس موضوع انجام شود، واژه نوساخته می تواند جامه فارسی مفهومی باشد که از زبانی بيگانه به زبان ما وارد می شود.

گرفتاری بسياری از واژه های نوساخته و برابرنهادهای فارسی اين است که اين واژه ها، بی پشتوانه تئوريک به زبان ما وارد شده است و امروزه ابزار خودنمايی درس خوانده ها و شگفتی عوام است. چنين است هرگاه کسی از ترموديناميک اجتماعی، فرافکنی ِ آرمانهای منکوب شده، ضمير ناخودآگاه، شالوده شکنی، فنومن ساختارگرايی و....، می گويد، نه خود بدرستی می داند چه می گويد و نه شنونده چيزی از شنيدن آنها دستگيرش می شود. به گمان من اساسی ترين گرفتاری های زبانی ما در بنياد زبانی نيست بل، که ريشه در نابسامانی ها و ناهنجاری های فرهنگی ما دارد. در زبان فارسی در چند سال گذشته گفتمانهای شگفتی پديد آمده است که نمادهای اين نابسامانی ست. اين گفتمان ها که الفبای بخشی از فرهنگ روشنفکری ما را شکل داده است، بی بنياد، بی اساس، من – در- آوردی و خرد ستيزاست. نمونه؟ روشنفکردينی، فمينست اسلامی، نمايندگان لائيک، طلاب چپ گرا، مردم سالاری، تعديل گرايی و ... اين همه نشان از ناآگاهی ما از مفاهيم و گفتمان های مدرن دارد. ترجمه هر يک از اين گفتمان ها به زبان های اروپايی بسيار خنده آور می شود، اما درکشور ما هريک نشانه مشغله ای ذهنی آنهم در حد روشنفکری ست.

اين مفاهيم خطای ساختاری از ديدگاه دستور زبان ندارد ، اما با خِرَد انسانی جور در نمی آيد. يعنی که گرفتاری اساسی آنها خطای منطقی ست. روشنفکری، برآيندی از روزگار روشنگری است که هرگونه باور آزمون ناپذير را افسانه می داند و پديدارهای گيتی را دارای ذاتی مادی و تاريخمند و پرسش پذير و قانونمند می داند. از اين ديدگاه جهان پديده ای آنی و آسمانی و دست ساز و هدفمند نيست. اما ديدگاه دينی، ريشه در ابرابهام افسانه های خِرَد ستيز دارد. ديندار با وحی سروکار دارد و روشنفکر با خِرُد. خِرَد ورزی در دين، آغاز کفر است و دينمداری خردمند، درگذشتن از گستره دانش و اندرشدن به حوزه وحی. روشنفکراز ترديد در ذات پديدارها می آغازد و آنها را به پرسش می گيرد و ديندار، از پايگاه يقين به هستی می نگرد. پس روشنفکر دينی نه ديندار خوبی می تواند باشد و نه روشنقکر.

زبان آينه تمام نمای فرهنگ است و بسياری از گرفتاری های زبان فارسی برای اين است که زبان ِ فارسی درگير فرهنگی سياست زده است که هماره در چند دهه گذشته در جستجوی پاسخ ها و راهکارهايی سياسی برای پرسش ها و گرفتاری های تاريخی و فرهنگی ِ ما بوده است.

......................................
1. آشکار است که اين انديشه، گفتمانی در گستره روشنفکری ايرانی ست و گفتگو درباره آن در بيرون از اين گستره، کاری بيهوده است.


(دنبــاله دارد)


blog counter
seedbox vpn norway