DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd">
گــُـــــوبـاره | |||
Monday, December 12, 2005دوره جوانی در ايران دشوارترين زمان ِ زندگی ست. جامعه ما هميشه پدر سالار بوده است. پدر سالار و پير سالار. در سرزمين ما هميشه ميان پير و جوان ديوارى از بى اعتمادى و ناراستى برپا بوده است. نماد اين چگونگى كشته شدن سهراب بدست رستم است. پدر سالارى و پير سالارى يكى از گرفتاری هاى تاريخى ماست. چنين جامعه اى از تغيير – هرگونه تغييرى – گريزان است. هراس ما از تغيير، هراس ازافتادن کار بدست جوانان است. ما از ديگرگون شدن و نو شدن گريزانيم. چرا؟ براى اين كه هر پديده نو، گستره تازه ای ست كه اى بسا ما درباره آن چيزى نمى دانيم و مى ترسيم كه اين نادانى سبب شود كه ديگران جاى ما را بگيرند. ديگر اين كه تغيير يادآور اين حقيقت است كه ما ماندنى نيستيم. انسان، هميشه خواستار جاودانگى و ماندن است و هر نوع تغييرى، بى ثباتى ِ هستى را يادآروى مى كند. بگذريم كه تازگی ها مد شده است كه رفتن با جهان و تغييراتِ آن را نشانه روندگى و پويايى انسان بدانند. شايد چنين باشد، اما حقيقت اين است كه انسان از زمانى كه مرگ را باور مى كند، يعنى از چهل به بالا، ديگر از تغيير و ديگرگون شدن خوشش نمى آيد. جنگ ِ پير و جوان هم ريشه در همين چگونگى دارد. پيران از تغيير گريزانند، اما جوانان كه مرگ را باور ندارند، خواستارديگرگونى جامعه و جهان اند. چنين است كه درهمه جا، پيران اهرمهاى قدرت را با چنگ و دندان نگه می دارند و با جوانان و آ زوهاى آنان با پوزخند برخورد مى كنند و اين كه: آنچه در آينه جوان بيند پيردر خشت خام آن بيند در كشورهاى دموكراتيك، نياز جوانان در برنامه ريزی هاى كشورى در نظر گرفته مى شود، اما در نظامهاى خودكامه ِ ديكتاتورى، حكومت هماره با جوانان و نهادهاى جوانى، مانند دانشجويان و مد پرستان و ديگرانديشان و ديگرخواهان درستيز و كشمكش است و پاياندادِ اين چگونگى هم درهم ريزى جامعه و هرج و مرج و انقلاب است. *** ما درباره بحران های سياسی و فرهنگی و هنری می نويسيم و مردم ايران با بحران های روزمره ديگری درگيرند. بحران هوا، بحران آب و نان و بيکاری و بی پولی و هرج و مرج همگانی و اعتياد و ترافيک و بی اعتمادی و بی خانمانی و بی فردايی و بی برنامگی و... آخر زمانی که هوای شهر، روزی صد ها نفر را به کام مرگ می فرستد، از بحران هويت سخن گفتن، بی محل خروسيدن است. تا زمانی که آنچه گفتنی ست ناگفته بماند، نوشته های ما نيز ناخوانده خواهد ماند.
*** بايد بهار وار برآمد در انفجار روشنی از بی گرانگی بايد بريد از تب هر بی ترانگی بايد از آبواره آوندِ هر گياه راهی بسوی چلچلگی زد از عشوه و کرشمه گل راهی کن روئينه ساز رويش هستی را با يادِ رودِ راهی بايد زلال زيست بايد بٌريد و رفت پروای ماندنم نيست پروای پند و بند بیزارم از هر آنچه شمایی ست وقتی درخت پيش شما هیزم تر است بیزارم از شما در فکرِ آن کبوترِ سبزم که اوج را تا بام ِ باژگونیِ پرواز می بَرَد *** |
seedbox vpn norway |