DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> گــُـــــوبـاره <$BlogRSDUrl$>

گــُـــــوبـاره
 

Friday, December 09, 2005


خودکــامگی 


بنيادی ترين ويژگی هر زينده خودکامگی اوست. ساختار ژنتيک گياهان و جانوران چنان است که همه رفتارها و کردارهای برآيشی آنها پيازين وار، در پرتو اين ويژگی بنيادی شکل گرفته است. چراا؟ برای اين که هدف اساسی هر زينده، ماندگاری در جهان و گسترش دامنه ژن های خويش است.

عواطف انسان زمينه ساز كنش هاى او دربرابر ريستبوم و طبيعت است. اگر انسان را مانند كامپيوتر بدانيم، عواطف او را نرم افزارهاى او بايد پنداشت. نرم افزارهايى كه در گذر از هزاره هاى پر فراز و نشيب تاريخ انسان، اندك اندك شكل گرفته است و هماره نيز در حال ديگرگونى و دمسازى با زيستبوم اوست. مراد از عواطف، حالت هاى گوناگون روانى مانند؛ مهر، كين، خشم، خودكامگى، آزمندى، حسد و همه حالت هاى روان - گردانى ست كه همگان توان و تجربه آن را دارند. بسيارى از اين عواطف پيش تر از پيدايش انسان، زمينه الگوهاى ثابت رفتارى زيندگان پيش از انسان بوده اند و پس از برآيش انسان به فهرست توانايي هاى ژنتيك اوافزوده شده است.1

هر عاطفه نقش وٍيژه اى در راستاى سازگارى دارنده خود دارد. سازگارى هر زينده، زمينه ساز ماندگارى بيشتر نسل آن زينده برروى زمين است. انسان هرآنچه ماندگارترشدن او را در جهان بيشتر مى كند، خوش مى دارد و از دستيابى به آن ها شادمان مى شود و هرچه سلامت او را زيان مى رساند و امكان ُسريدن او بسوى مرگ را بيشتر مى كند، ناخوشايند و گاه ترسناك مى يابد. چنين است كه آب و هواى نيكو وخوراك ها و نوشاك هاى توانبخش، شادى آوراست همچنان كه جايگاه و پايگاه اجتماعى اى كه در پندارفرد، نويد زندگى بهترى را مى دهد. نيزاز درد و رنج و بيمارى و گرسنگى و تهيدستى و ستيز و نايابى و سرماى سهمگين و گرماى سوزان و آتش سوزى گريزان است. شادى و اندوه و زشتى و زيبايى، در چارچوب سود و زيان هر پديده و پيوند آن با مرگ و زندگى انسان تعريف و تفسير مى شود. البته اين پيوند هميشه راست و آشكار نيست و با زنجيره پيچيده ای از سازه هاى گوناگون به مرگ و يا زندگى كه چشمه ارزش هاى انسانند، مى رسد.

ميانبند همه عواطف و غرايزگياهان و جانوران، نقش زيستيارى آن ها در ماندگارتركردن دارندگان خويش است. همه كوشش هاى تن و جان انسان نيز در راستاى سازگارى بيشتر او براى ماندگارى برروى زمين شكل گرفته است. اين چگونگى، نقش برخى از عواطف انسانى را در شكل گيرى رفتارها و كردارهاى او پرنماتر كرده است. اگر هدف از زيستن، ماندگارتر شدن برروى زمين است، پس عواطفى كه سازه هاى سازگارى را مى سازند، بسى برجسته تر و پَرافشان تر از عواطف ديگر بايد باشند. چنين نيز هست. عواطفى كه با رفتارها و كردارهاى جنسى انسان سرو كار دارند، از ديگر عواطف پرمَدتر، ژرفتر و توانمندترند. درگيری هاى عاطفى كه با نامهاى؛ مهر، كين، عشق، شيفتگى، سودازدگى و شيدايى در ادبيات هر قوم از آنها ياد شده است، زمينه ساز بسيارى از كشمكش ها، حماسه ها، سلحشوري ها، آفرينه هاى ادبى و هنرى و جنگ ها و جدل ها در طول تاريخ بشر بوده است و خواهد بود. اگر هدف بنيادين سازمان ژنتيك انسان مانايى برروى زمين است، اين حوزه به ناگزير اهميت زيادى در گستره رفتارها و كردارهاى بشر مى يابد.

در جهان ژن ها، گرايش به ماندگارى پيوندى تنگاتنگ با خودكامگى دارد آنسان كه خود كامگى را مى توان برآيندى از ذات هر ژن دانست 2. اين چگونگى، همه گياهان و جانوران را به نبردى بى امان واداشته است كه همگى، هماره در پى بيرون راندن ديگرى از ميدان طبيعت اند. اين نبرد بى امان را در ميان گياهان در جنگل ها مى توان ديد. در آنجا هر گياه برآن است تا با گسترش ريشه هاى خود ميدان را برگياهان ديگر تنگ و تنگتر كند و با باليدن و تن افرازى بيشتر، نور بيشترى از خورشيد بگيرد و گياهانى را كه در زير سايه خود دارد، از بى نورى بژولاند و بپژمرد. جانوران نيز در ميدان طبيعت، هماره در پى پيشى گرفتن بريكديگرند. هر جانورى درجهان با دوگونه دشمن برآيشى روبروست؛ نخست جانوران كوچكتر از خود، مانند ميكروب ها و ويروس ها كه از درون به جان او مى افتند و سپس جانوران بزرگتر كه مى توانند او را شكار كنند. اگرچه انسان توانسته است خود را از گزند جانوران بزرگتر از خود دور بدارد، اما هنوز تن او شكارگاه ميكروب ها و ويروس هاى بى شمارى است كه هر روز هزاران نفر را به كام مرگ مى فرستند.

خودكامگى ژنتيك تنها به كشش ها و كوشش هاى ميكروسكوپى بسنده نمى كند بلكه زمينه ساز خوى جانورى انسان نيز هست. اين نكته كه انسان ذاتى خودكامه و خويشتنخواه دارد، سخن تازه اى نيست وپيش از پيدايش ديدگاه ژنتيك نيز در فلسفه، پيشينه ای کهن داشته است. در حقيقت شايد بتوان گفت كه بسى پيشتر از اين همه، پيامبران سامى به اين چگونگى پى برده بودند كه براى رهايى انسان از ديو درون، او را نيازمند به راهنمايى مى دانستند. چنين است كه مى توان فرهنگ، دين، اخلاق و قانون را راهكارهايى براى كنترل خودكامگى انسان دانست.

آموزش و پرورش، بزرگترين نهاد انسان سازى در جهان مدرن است. كار اساسى اين نهاد تبديل تدريجى سرشت خودكامه و جانورى انسان به زينده اى اجتماعى ست تا قراردادهاى اجتماعى را بپذيرد و خويشتنخواهى خود را در پرتو ارزش ها و آرمان هاى جمعى از راه هاى همگان پسند و قانونى پى گيرد. اهميت آموزش و پرورش چنان است كه هر حكومتى - چه ديكتاتورى و چه مردمى – دستكارى درآن را در بالاترين رده از كارهاى اساسى خود مى گذارد. اين چگونگى در كشورهاى دموكراتيك، از راه برنامه هاى آمورشى و دانشى پى گيرى مى شود و در حكومت هايى كه مردم درگير نيستند، شكل انقلاب فرهنگى به خود مى گيرد. در گذشته كار اين نهاد اجتماعى را دين به عهده داشت و پروسه انسان سازى بسى پيش تر ازشكل گيرى نطفه آغاز مى شد.

از ديدگاه ِ اديان سامى مبارزه با خودكامگى كه در احكام اسلامى " نفس اماره" خوانده مى شود، "جهاد اكبر"، است. اين اديان، نقش اساسى خود را بركشيدن انسان از " اسفل السافلين"، - پايگاه خود خواهى و خود پسندى - به "اعلى عليين"، كه مرتبه اى بلند در يكتا پرستى و خويش انكارى ست، مى دانند. مولوى با استناد به يكى از احاديث نبوى، انسان را نيم فرشته و نيم خر خوانده است و هدف دين را پروردن نيمه خرانه او كه همان نيمه خود خواه و خوشباش است، دانسته است.
...
وان سوم هست آدميزاد و بشر
از فرشته نيمى و نيمش زخر

نيم خر خود مايل سفلى بود
نيم ديگر مايل علوى بود

هدف همه اديان مهار كردن ديو خودكامه درون انسان و وادارى او به سرسپارى به آرمان هاى آن دين است. اهميت اين نكته دراسلام از نام اين دين كه بمعناى سرسپارىست آشكار است. در اين دين، از خود گذشتن و سركوب كردن هواى نفسانى برترين عبادت و نويد بخش بزرگترين پاداش است. عزيزالدين نسفى در كتاب " الانسان الكامل"، كمال انسانى در اسلام را دستيابى به " نقس لوامه" كه اوج بى خويشى و يكتاپرستى است مى داند و انسان خودپسند و خودمدار را داراى روحى نباتى مى داند و را در رده زيندگان غير انسانى مى آورد.

چرايى پيدايش اخلاق و قانون را نيز بايد در پيوند با ذات خودمدار انسان جستجو كرد. اساسى ترين نكته آئين نامه حقوق بشر، ارج گذارى و پاسدارى از حقوق فرد است. اين حقوق در مورد هر فرد، به اندازه همه افرادى كه برروى زمين زندگى مى كنند، دشمن دارد. ارج نهادن به حقوق فردى را مى توان غير طبيعى ترين و اجتماعى ترين كنش انسانى دانست. رسيدن به اهميت قانون و حقوق ديگران، برآيه اى تازه در زندگى انسان است كه آن را آنسوى سكه خودكامگى مى توان دانست. اگر حقوق فردى و اجتماعى بشر هماره در معرض خطر پايمال شدن نمى بود، انسان هرگز نيازى به آئين نامه حقوق بشر نيز نمى داشت.

...................................................................
۱. اين رشته سرى دراز دارد. براى آگاهى بيشتردر اين باره نگاه كنيد به:
John Maynard Smith, ۱۹۹۳. The Theory of Evolution, Cambridge University Press
.۲براى آگاهى بيشتر در اين باره، سرى بزنيد به:
Richard Dawkins, The Selfish Gene. ۲۰۰۳ Oxford Univesity Press


blog counter
seedbox vpn norway