DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> گــُـــــوبـاره <$BlogRSDUrl$>

گــُـــــوبـاره
 

Sunday, November 27, 2005


گُسـل های فرهنـگی 


1. زيبايی

زيبايى اندام هاى ورزيده و فشرده از آنروست كه اين گونه اندام ها، نشانه سلامت و بهداشت است و چون ژن هاى سالم در بدن سالم يافت مى شود، ورزيدگى تن و فشردگى ماهيچه ها و چربی هاى آن، مانند بازوان و ران ها و پستان ها، جنس مخالف را بسوى خود مى كشاند. تنومندى، نشانه درشتى استخوان بندى و نيروى بيشتر است. اگر چه تنومندى امروزه در ميان بيشتر گروه هاى انسانى، دسترسى بيشتر به فراورده هاى غذايى را سبب نمى شود، اما اين ويژگي ها در دوران پيش از پيدايش كشاورزى شكل گرفته است و به فهرست كردارهاى غزيزى انسان پيوسته است. در آن روزگار، فردِ تنومند خوراك بيشترى فراهم مى آورد و تنومندى زن به معناى داشتن ِ لگنى درشت تر و رحمى بزرگتر و پستانهايى سرشارتر مى بود. از اينرو، درشتى تن بر ريزى آن برترى يافته است.

تراوت و تازگى پوستِ بدن، نشانه جوانى و بهداشت آن است. پلاسيدگى و مرده رنگى ِ پوست، زيبايى را مى زدايد و روشنى و تازگى آن را مى گيرد. اين چگونگى كه براثر بيماري هاى پوستى، خونى، قلبى، ريوى، كبدى و كليوى روى مى دهد، نشانه بيمارى و زمينه سازِ وازدنِ جنسىِ انسان از اين بيماران است. همچنين چون پوستِ پرجوش و زخم و خال و سوزه و كورك، نماد ناكارگى بخش هايى از بدن مى باشد، وجود اين آلايه ها از زيبايى پوست مى كاهد و حتى جوش هايى چون غرورِ جوانى نيز ناخوشايند مى نمايد.

برخى از زيبايي هاى طبيعى، ريشه در الگوهاى ژنتيك رفتارهاى انسان با كودكان دارد. انسان، درشت چشمى، تنگ دهانى، خُردى بينى و كوچكى دست و پاى كودكان را زيبا مىيابد. چنين است كه اين ويژگيها در بزرگسالان نيز سبب زيبا ديدن آنان مى شود
***

2. نيمای موسيقی

موسيقى ما برآيندى از شعر ماست. شعرى كه در گذر از درازناى تاريخ، بارِ موسيقى را هم با خود مى برده است و هم از اينرو، آن را در قابها و قالب هاى خود ريخته است و به موسيقىِ شعر بدل كرده است. چنين است كه هر گوشه اى از اين موسيقى يادآورِ بحرى از شعرِ فارسى ست. پس موسيقى ِ ايرانى، اگر هست، با شعر است و آنجا كه با شعر نيست، نيست.

اين موسيقى، آذين بند ِ شعر كلاسيك ماست؛ يعنى كه موسيقىِ شعر كلاسيك ِ ماست. پس با اين حساب نمى توان منتظرِ ظهورِ نيمايى در موسيقى ايرانى بود. نيما آمد و بودى را ديگرگون كرد. اما در مورد ِ موسيقى، كدام موسيقى؟

***

3. گسلهای فرهنگی

فرهنگ هر قوم شناسنامه آن است. شناسنامه ای که شيوه پيدايش و رويش و روش آن قوم را در خود دارد. اگر فرهنگ را برنامه ماندگاری در زيستبومی ويژه و سازگاری با ويژگيهای آن زيستبوم بدانيم، آنگاه می توان چگونگی پيدايش هر فرهنگ را در ارزش های بنيادين آن پی جست. اين ارزش ها برپايه شيوه بهره وری انسان از زيستبوم اش شکل می گيرد. برای نمونه؛ فرهنگ مردم بيابان زي، ارجگذارِ آب و راه های نگهداری از آن است. در چنين فرهنگی بخش بزرگی از افسانه ها و مثلها و متلها و شعرها و داستانها، درباره ارزشمندی آب و شگفتی آن است. اين ارزشگذاری تا آنجا پيش می رود که گونه ای آب – آب حيات- را مايه زندگی جاودان می داند و آرمان ديرين انسان يعنی ماندگاری جاودانه را در آب می يابد. بهشت چنين فرهنگي، سرزمينی هماره آبسال و سرسبز است و دوزخ آن دريايی از آتش؛ يعنی همان پديده ای که دشمن آب است و سفره آبهای رويدشتان را تبخير می کند.

در برابر اين چشم انداز، فرهنگ اسکيموها آتش را سرچشمه هستی و شکوه و شادی می داند. بهشت اسکيمو، دوزخی از آتش و روشنايی است؛ آتشی که می تواند برف قطبی را آب کند. شهيدان کربلای اسکيموها، از بی آبی و تشنگی بشهادت نمی رسند بل، که همه در سردچال ها يخ می زنند و به افسانه ها می پيوندد.
فرهنگ هر سرزمين ويژگي هايی دارد که تا پيش از فراريز شدن فرهنگ غربی به ديگر گستره های گيتي، ريشه در شيوه چگونگی بهره وری مردم از آن سرزمين داشت. يورش غربيان به ديگرکشورها از سده هيجده ميلادی به اين سو، ارزشهای بومی را از چشم و دل مردم انداخته است و راهها و روشهای سازگاری و ماندگاری هزاران هزار ساله آنان با راهها و روشهای غربی جايگزين کرده است.۱ اين رويداد بزرگ سياسي- تاريخي، روند رويدادها را در جهان دگرگون کرده است و تا خصوصی ترين زاويه های ذهن همگان راه يافته است. اين رويداد همچنين پيوند انسان و زيستبومش را گسسته است. ديگر نه تنها ساختمانها بی توجه به آب و خاک و هوا ساخته می شود، بلکه خوراک و نوشاک مردم نيز پيوندی با زيستبوم آنها ندارد.
اين چگونگی در کشورهای غير غربي، گسل فرهنگی بزرگی ميان نسل های سالمند و جوان پديد آورده است که می تواند زمينه ناگوارترين گرفتاريهای فرهنگی و اجتماعی باشد. اين گسل نيز چونان گسلهای پوسته زمين که لرزه زا و ويرانگر است ، می تواند دراندک زمانی – بی که هدف ويژه ای داشته باشد - سازمان سياسی و اجتماعی کشوری را دگرگون کند. گسل فرهنگی نزديکترين بستگان انسان را با او بيگانه می کند؛ دختران را رو در روی مادران وا می دارد و پسران را بر پدران می شوراند. هر چه که جامعه جوانتر باشد، گرفتاری های ناشی از اين چگونگی بيشتر است. ريشه بسياری ازنابسامانی ها و ناهنجاری های فرهنگی و سياسی کشورهايی که امروزه "جهان سوم" خوانده می شود، را می توان در اين چگونگی جست. کشمکشهای ناشی از برخورد ارزش ها و آرمان های بومی و غربی در بسياری از اين کشورها يا به انقلاب و يا به کودتا کشيده شده است. هر جا که انقلاب شده است، ستيز برسر کهنه و نو بوده است و هر جا که کودتايی در کار بوده است، واژه " نو"، پسوند نام کشور شده است؛ ترکيه نوين و يا گينه نو.

جامعه ای که فرهنگ گسل دار دارد، ناهنجار، پر تنش و بيمار است و مردم آن بحران زده، گيج، پريشان و نگرانند. بحران ارزشي، بحران زبان، بحران رفتارها و کردارهای فردی و اجتماعي. گيجی اديبی و استادی که در نمی يابد که چرا جوانان و بويژه دانشجويان افسانه ها و انديشه ها و شخصيتهای خارجی را بهتر و بيشتر از همتايان بومی خود می شناسند و می پسندند. نگرانی فرزندی که نمی تواند پدر و يا مادر پيرش را در خانه خود نگهداری کند چرا که آنان از نسلی ديگرند و فرهنگی ديگر دارند و راهها و رسمهايی را دنبا ل می کنند که از ديد فرزندانشان خرافی و کهنه و بی اساس است و با چشم انداز آنها و همسرانشان همخوانی ندارد. نگرانی پدر و مادر از فرزندی که قرار بوده است عصای پيری پدر و مادر باشد و اکنون آنها را در خانه سالمندان رها کرده است. پريشانی آنکه عمری در راه نگهداری سنت های کهن کوشيده است و اکنون می پندارد که اين همه را بايد با خود به گور بَرَد زيرا که فرزندانش به آنها بها نمی دهند و از آرمان ها و ارزش های ديگری می گويند. زندگی در چنين جامعه ای، زيستن بر لبه پرتگاه است

بله. گسلهای فرهنگی نيز دست کمی از گسلهای زمين ندارد. يکی زمين را می لرزاند و ديگری زمان را دگرگون می کند. زمين لرزه و انقلاب

..................................
۱. در اينجا سخن برسرِ خوب و بد چنين رويدادی نيست. ارزشداوری در اين باره را به شما وا می گذارم.
***

4. برج عاج

درهاى بسته است
- اگر هست -
چيزى ميان ما و رسيدن
ما در مدار ِ بسته خواب ِ هزاره ها
تكرار مى شويم

آهنگ پركشيدن
با سايه هاى سنگى ِ اسبان بالدار
پرواى دل سپردن
برآبهاى رفته
بر يادهاى بى بار
ما در چهلستون ِ سكون ايستاده ايم

افسون ِ سادگى ست
دستى كه خوابهاى مرا نفش مى زند
اين برج عاج
از هوس ِ زيستن تهی ست.

***


blog counter
seedbox vpn norway