DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd">
گــُـــــوبـاره | |||
Thursday, November 24, 2005فرهنگ ريشه اى روستايى دارد و تمدن بنيادىِ شهرى. اگر چه در زبان ما فرهنگ را در برابر واژه فرنگى (Culture)، نهاده اند، اما فرهنگ در گذشته به معناى آموزش علم و ادب و فنون رزمى به كار مى رفته است و رساننده همه مفاهيم Culture نيست. Culture به معناى كاشتن، ريشه در جهان نگرى فئودالى دارد؛ كشتِ راه ها و روش ها و منش هاى اجتماعى در دل و جان ِ فرد. پس اگر فرهنگ را نيز به همين معنا بگيريم، مى توان گفت كه فرهنگ ريشه در روستا دارد. هر فرهنگ راهنماى چگونه زيستن در زيستگاه و جامعه اى ويژه است؛ مجموعه اى از پاسخ هاى محلى براى گره گشايى از مشكلات روزمره ِمردم در آن سرزمين. براى نمونه، فرهنگ هاى سرزمين هاى خشك و كويرى، آب را ارزشمند مى داند و ارج مى گذارد و شيوه هاى پيشگيرى از ريخت و پاشِ و هرزاندن و هرزراندن ِ بيهوده آن را به مردم پيشنهاد مى كند و بدانان مى آموزد. اين ارزش ها و پيش نهادهاى فرهنگى، سنّت هاى هر جامعه را مى سازد كه ويژه همان جامعه و پاسخگوى نيازهاى زيستگاه مردم آن جامعه است. پس سنّت هاى فرهنگى جامعه اى كم آب را نمى توان به جامعه ترسال و پرآب برد. از اينرو، هر پيشنهاد فرهنگى ريشه زيستگاهى ويژه خود دارد كه در پاسخ به نيازى بومی و محلى شكل گرفته است. اگر چه هر فرهنگ ريشه اى روستايى دارد اما هنگامى كه فرهنگى بر سرزمينى دامن مى گسترد و به شهرها سرريز مى شود، شهرنشينان پس از چندى، ارزش هاى فرهنگى خود را برتر و بهتر از ديگران مى يابند و می پندارند و برآن مى شوند تا آن را براى ديگران نيز ببرند. ريشه بيشتر جنگ ها و ستيزها از اينجا آغاز شده است. قومى با برتردانى خود، همسايگان و فراتران را گمراه مى داند و برآ ن مى شود تا آنان را به راه راست هدايت كند اما هنگامى كه آن قوم را ناسازگار و پرخاشگر مى يابد، برآنان انگ اهريمنى بودن مى زند و ريشه كن كردن آنان را وظيفه اى الهى و انسانى خويش مى پندارد. اين چگونگى هنگامی روی می دهد که فرهنگى در پى تمدن سازى برمی آيد تا ارزش ها و منش ها و روش هاى خود را فراگير و جهانى كند و در اين راه از هيچ كوششى فروگذار نمىكند. در گذشته فرهنگ ها اين گونه با يگديگر رويارو مى شدند و به کشمکش مى پرداختند. اما در روگار كنونى، جهان به ناگهان با فرهنگى روياروشده است كه با فرهنگ هاى گذشته تفاوتهاى اساسى دارد. اين فرهنگ كه همانا فرهنگ غربى ست، هيچ يك از فرهنگ هاى ديگر جهان را به رسميت نمى شناسد و آن ها را خرافى، كهنه و بى ارزش مى داند. اين فرهنگ با همه فرهنگ هاى ديگر در طول تاريخ فرق دارد. پيش از پيدايش و جهانگير شدنِ فرهنگ غربى، همه فرهنگ هاى جهان چشم اندازِ همگونى نسبت به جهان و پديدارهاى آن داشتند و مى توان گفت كه همگى جهان را از چشم اندازِ همگونى مى ديدند و برمى رسيدند. اما فرهنگ غربى چشم انداز تازه اى را پيش روى جهانيان نهاده است و آن ا ين است كه انسان فرماندار و گرداننده جهان است. اين چشم انداز سبب ِ بسيارى از آنچه امروزه در نگاه جهانيان "پيشرفت"، خوانده مىشود، شده است اما به هيچ وجه گواهى بر جهانى بودنِ ارزش هاى اين فرهنگ و يا برترى آ ن ها بر ديگر فرهنگ ها نيست. اين فرهنگ ريشه در ارزش هاى اديان يهودى و مسيحى دارد و سنّت هاى آ ن پاسخ هايى براى مشكلات زيستبومى اروپا و امريكاست. بيشتر سرزمين های اروپايی، سرد و بارانى ست و در بيشتر كشورهاى آ ن هوا، ده ماه از دوازده ماه در سال سرد و پيش بينى ناپذير است. از اينرو، اروپاييان خانه هاى خود را به گونه اى مى سازند كه همه نيازهاى آنان در زير سقف بسته اى برآورده شود تا در مصرف انرژى صرفه جويى شود. اما عربستان سرزمينى گرم و سوزان است. در آن سرزمين خانه ها را بايد به گونه اى ساخت كه گرما را برواند و ساكنان خانه را از شّرِ آفتاب سوزان عربستان در امان بدارد. اما چون امروزه ارزش هاى غربى در بسيارى از سرزمين ها پذيرفته شده است و بهتر و برتر و جهانى پنداشته مى شود، عرب ها نيزچون ديگر ملت ها بى توجه به سازه های زيستبومى خود برآنند تا شهرهاى خود را كپى شهرها ى اروپايى كنند. چرا؟ چون روانشناسى روابط انسانى چنان است كه فرودستان هماره در همه زمينه ها به فرادستان مى گرايند و شيوه هاى رفتارى، كردارى و زيستمانى آنان را تقليد مى كنند. امروز كه جهان در چنبر ارزشهاى غربى افتاده است، جهانيان بى كه بدانند و يا بتوانند مى خواهند از زندگى غربيان الگو برداری كنند و دل و دين در گرو شيوه زندگی غربی نهاده اند. اين چگونگى سبب شده است كه دانش زيستن در هر سرزمين، كه از تنگناى هزاره هاى كهن گذشته و راستى و كاستى پديدارها را آشكار كرده است، به فراموشى سپرده شود. هر سرزمين بيشترِ گياهانى را كه مى توان با آنها به جنگ ميكروب ها، ويروس ها، باكتري ها و قارچ های زهرآگين ِ بومی رفت، دارد. در گذشته بخشى از آموزش زيستى، شناسايى اين گياهان و شيوه درمان بيماري ها با بهره جويى از گياهان و فراورده هاى محلى بود. امروزه تقريباً در همه جاى جهان شيوه های درمان بومی، جاى خود را به داروهاى مصنوعى داده است وحتى پيشنهاد بازگشت به آن شيوه درمانى، بر پيشنهاد دهنده انگ "امل" و "ارتجاعى" بودن مى زند. سالهاى سال، پنجره هاى هلالى اتاقهاى پنج در و هفت درِ ايرانى با شيشه هاى رنگى ساخته مى شد تا پشه و مگس را از اين اتاقها براند زيرا پشه در نورِ درهم و مختلط نمى تواند زندگى كند. آمدن مدهاى اروپايى سبب شد كه ما از پنجره ها ى هلالى دست برداريم و براى رفع شرپشه هم به امشى و ديگر آلايندها پناه بريم. آشكار است كه هدف من از اين سخنان، پشتيبانى از بازگشت به روزگار گذشته نيست. تاريخ نشان داده است که بازگشت به گذشته هميشه زيانبار و نارواست. بل، كه مى خواهم بگويم كه شايد راه رهايى از اين كلاف سردرگمى كه فرهنگِ بحرانى ماست، آگاه شدن از كيستى ايرانى و كوشش در شناسايى جايگاه كنونى ما در جهان است. اين آگاهى مى تواند ديدگاه ما را نسبت به جهان كنونى واقع بينانه تر كند و ما را در شناسايى گرفتاريهاى فرهنگى و اجتماعى يارى دهد. كشورِ ما امروز با سه گونه گرفتارى اساسى روبروست. نخست گرفتاري هايى كه ويژه ايران است، مانند؛ گوريدگی کلاف در هم مشی سياسی، كم آ بى كه در هزار سال گذشته در اين سرزمين بوده است. دوم گرفتاري هايى است كه كشورهاى اسلامى با آن دست به گريبانند، مانند؛ رويارويى فرهنگ اسلامى با بسيارى از پديده هاى غربى، سيستم اداره سياسی، اقتصادى و فرهنگی، آزاديهاى فردى، بانكدارى، بيمه و..... دسته سوم گرفتاري هايى ست كه كشورهاى پيرامونی که، "جهان سوم"، خوانده مى شود، با آن روبروست، مانند؛ بحران هاى اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى، اخلاقى و انسانى. اين گرفتاری ها جامعه ما را چون ديگر جوامع پيرامونی، ناموزون و ناهموار كرده است و ما را از خويشتن خويش بيزار و گريزان ساخته است. به گمان من بيزارى ما از خويش، بزرگترين بلايى ست كه تاكنون كه برسرما آمده است. بلايی که ويرانگرفرد و فرهنگ و تاريخ هر ملت می تواند باشد. |
seedbox vpn norway |