DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> گــُـــــوبـاره <$BlogRSDUrl$>

گــُـــــوبـاره
 

Monday, November 21, 2005


روزانـه ها 



1. جهان و کار جهان

هراس انسان از ناپايداری زندگی و رويدادهای ناخوشايندی که می تواند سلامت، شادمانی و سامان انسان را از او بگيرد،در سراسر تاريخ با او بوده است. اين هراس در روزگار كنونى در کشورهايی که حکومتهای استبدادی دارد، بسی بيشتراز کشورهای ديگر است. در اين کشورها اگرچه همه قوانين بنام مردم شکل می گيرد و رويه ای مردم پسند نيز دارد، اما همه در راستای سود و رفاه زورمندان حاکم است. شايد ويژگی اساسی قانون ديکتاتور، خمش پذير بودن آن باشد. قوانين حکومتهای ديکتاتوری، همه تفسير پذيراست تا هرجا که قانونی بسود حکومت و يا سران آن نباشد، داوران با تفسيری تازه به پيچش آن بپردازند و آن را سربراه کنند. اين چگونگی يکی از اساسی ترين نقش های قانون در جامعه را که همانا آفريدن امنيت ذهنی برای شهروندان است خنثی می کند. اگر شهروندان کشوری نتوانند در پناه قوانينی دادگستر و همگانی و آشکار، با هم به مراوده و بازرگانی و گرفت و داد و حتی ستيز بپردازند، هرگز برنامه ريزى در آن کشور ممكن نخواهد شد. جامعه بى برنامه، جامعه بى آينده است و بى آيندگى، بذرنااميدى و افسردگى و پوچ انگارى ست.

همه اين ها را گفتم تا بگويم كه شايد پوچ انگارى جهان كه - درواكنش به رويدادهاى تاريخى - در فرهنگ ما ريشه بسيار ستبرى دوانيده است، زمينه ساز بسيارى از گرفتاريهاى ايستارى، رفتارى و كردارى همگانى ماست. البته پوچى جهان و بيهودگى هستى پذيره اى كهن در تاريخ فرهنگ هاى انسانى ست، اما شايد اين گفتمان در كمتر فرهنگى آنچنان كه شاعران و اديبان ما آن را خوش داشته اند، در خاطره همگانى جا بازكرده باشد. حافظ مى گويد : "جهان وكار جهان جمله هيچ در هيچ است" و خيام كه البته شهرتش را از پردداختن به پوچى دنيا گرفته است، می گويد:

اى بى خبران شكل مجسم، هيچ ست
وين طارم نه سپهر ِ ارقم هيچ ست
خوش باش كه در نشيمن كون و فساد
وابسته يكدميم و آنهم هيچ ست

***

دنيا ديدى و هرچه ديدى هيچ ست
وان نيز كه گفتى و شنيدى هيچ ست
سرتاسر آفاق دويدى هيچ ست
وان نيز كه درخانه خريدى هيچ ست

***

برلوح، نشان بودنيها بوده ست
پيوسته قلم زنيك و بد فرسوده ست
در روز ازل هر آنچه بايست بداد
غم خوردن و كوشيدن ما بيهوده ست

اين چشم انداز، ذهنيتى را شكل مى دهد كه با نيازهاى فرهنگى دنياى امروز همخوان نيست. بنياد جهان مدرن بر پژوهش و پالايش ذات پديدارهاى جهان استوار است تا آنها را آرام و رام، دست آويز انسان گرداند. اين ايستار با ديدگاه صوفيانه وعارفانه اى كه جهان و كار آن را جمله هيچ در هيچ مى داند، رويارو و در ستيز قرار مى گيرد. به گمان من، پوچ انگارى جهان و كارِ آن يكى از پذيره هاى ناخودآگاه فرهنگى ماست. بيش از هزار سال است كه به ما گفته اند كه دنياى فانى هيچ ارزشى ندارد و پا بر هر خار و خاك و خاشاكى كه مى نهى، روزگارى گونه يارى و يا زلف نگارى بوده ست. پس بيهوده دل به اين جهان نبنديد و درگير آن نشويد. بيش از هزار سال است كه ما پذيرفته ايم كه اين جهان مزرعه آخرت است و زندگى آمادگاه مرگ. پس جاى شگفتى نيست اگر ذهن ما درگير ذات پديدارهاى جهان نمى شود و دلمان را پهنا و ژرفای هستی نمی برد و فرهنگ انديشيدن و پژو هش و پالايش در ميان ما شكل نمى گيرد.

***

2. آرزو

سگ ِ رامی شده ايم
گرگ ِ هاری بايد

چند روز است که اين شعر کوتاه و زيبای زنده ياد سياوش کسرايی در ذهنم خاموش و روشن می شود. در اينجا می آورم تا شايد شما را هم درگير ِ خود کند. شايد بگويی که نه، تاريخ مصرف اين شعر گذشته است و آرزوی شاعر در اين شعر، سالهاست که برآورده شده است. شايد.

***

3. افسون زدايی

اگرچه انسان در درازنای تاريخ، خود را جدا از جانوران پنداشته است، اما، براستی وی تافته جدا بافته اى نيست و طبيعتى جدا از جانوارن ديگر ندارد. آنچه كه درباره نيك سرشتى و پاك نهادى انسان گفته اند، افسانه هاى انسانمدارانه اى بيش نمى تواند باشد. برآيش شناسى1، چون بخشى از زيست شناسى مدرن، انسان را خودكامه اى درنده مىداند كه تنها در پرتو آموزش و پرورش و سايش و فرسايش و ورزش مى تواند به پديدارى فرهنگى- انسانى بدل شود.

دانش مدرن بويژه برآيش شناسى نشان داده است كه انسان‌ - زينده اى كه در ساختارِ افسانه‌اي‌ جهان‌- نگين‌ِ انگشتري‌هستي‌ بشمار مى رفت، جانوري‌ از بيشمار زيندگان‌ِ گيتي‌ ست؛ برگي‌ ازدرخت‌ِ بارورِ هستي‌ كه چونان زيندگان ديگر تا ژرفاى جان خودكامه و خويشتنخواه است و مفاهيمى چون مهربانى، نيكخواهى، از خود گذشتگى و انسانيت، همه سازه هايى فرهنگى ست كه از انسان زينده اى آزادی خواه و آبادی جو و شادی پرست مى سازد.

دانش مدرن كه همواره‌ در پي‌ واگشايي‌ِ چيستان‌ پديدارهای ‌جهان‌ با آشكار كردن‌ ذات‌ِ آنهاست، ارزش انسان را كه روزگارى در ذهنيت افسانه اى، "اشرف مخلوقات"، پنداشته مى شد، تا حد ميمونى دوپا پايين آورده است.
اين نگرش، زمين‌ را كه‌ مركزِ جهان‌ بود، به‌ سنگ‌ ريزه‌اي‌ خُرد درگوشه‌اي‌ از اَبَر سنگستان‌ِ كيهان‌ بي‌ كران‌ فرو كاسته‌ است‌ و آسمان را ازپريان‌ تهي‌ كرده‌ است‌.
ستارگان‌، ديگر گُل‌ ميخ‌هاي‌ نقره‌اي‌ آسمان ‌نيست‌ تا آن‌ "سقف‌ِ بلندِ آبي‌ بسيار نقش"، را افراشته‌ دارد بل، كه‌ هريك ‌دوزخي‌ از آتش‌ و كوشش‌ و كششهاي‌ فيزيكي‌ و توده‌ِ شناوري‌ از شيمايه ِِ در هم‌ فشرده‌ و سنگيني‌ ست‌ كه‌ مي‌ تواند با برخورد با زمين‌، اين‌ سياره‌ را چون‌ گرد در هوا بپراكند و تومارِ هستي‌ را براي‌هميشه‌ در هم‌ بپيچد.
پس‌، ستارگان‌ ديگر پولك‌هاي‌ خوش‌ نشان ِ ‌ِآسمان‌ نيستند بل، كه‌ هر يك‌ پاره‌ سنگي‌ تيپا خورده را می‌ ماند كه ‌می ‌تواند بر سرِ ما فرود آيد.

***

4. شب شعر

برگزاری شب ِ شعر سنتی غربی است که در جای خودش بسيار پسنديده است، اما به فرهنگ ما که وارد می شود شکل ديگری به خود می گيرد. در کشورهای غربی شعر يکی از هنرهاست که اگر دست کمی از هنرهای ديگر نداشته باشد، دست بالايی ندارد. شايد بتوان گفت که نمايش و موسيقی جايگاه برتری از شعر در فرهنگ های غربی دارد. در اين فرهنگ ها، شب شعر، گردهمايی کوچکی از خواهندگان و خوانندگان شعراست. اين گردهم آيي ها ويژه شعر است و در اتاق کوچکی و يا سالن کوچک کتابخانه ای برگزار می شود و در آنها نه خبری از آجيل و ميوه است و نه موسيقی و تئاتر و گفتگوهای سياسي. يعنی فقط همان است که بايد باشد؛ نشستی و شعری و اندک گفتگويی - شايد - درباره چند و چون يکی دو شعر.
غربی ها از اين که ايرانيان برونمرزی در مراسم نوزوزی خود شعر خوانی می کنند و يا شب شعری بمناسبت فرارسيدن نوروز برپا می کنند، شگفت زده می شوند. سال نو را چه به شعر! آنچه آنان نمی دانند اين است که شعر برای ايرانيان در سراسر تاريخ سرآمد همه هنرها بوده است و همه فلسفه و حکمت و دين و دانش ما را درخود می داشته است. جهان بينی ايرانی در درازنای تاريخ از چشم انداز شعر و پنداره ها و انگاره های آن درباره هستی شکل می گرفته است. هم از اينرو، شاعری آبرو و ارجمند ی می آورده است و ايرانيان ديوان شاعران بزرگ را اسناد افتخارات تاريخی خود می دانسته اند. در چنان جامعه اي، شعر و شاعری به فضای بسته اتاقی آنسان که رسم غربيان است، محدود نمی شده است. از اينرو ما شب شعر نداشته ايم. البته انجمنهاى شعر و محافل انس و الفت شاعران هميشه در سرزمين ما داير بوده است و هم امروز نيز شاعران همچنان در دوره های هفتگی و يا ماهيانه، گرد هم مى آيند و شعرهايشان را براى همديگر مى خوانند، اما هرگز كسى نگفته است و يا در جايى نخوانده است كه سعدى و يا حافظ بدعوت فلان سازمان در بهمان شهر به شعر خوانى پرداخت.
اكنون آميزه اين دو؛ يعنى سنت شب شعر و اهميت شعر براى ايرانى، فضايى را پديد آورده است كه مردم را از شعر بيزار مى كند. اين چگونگى در امريكاى شمالى و كشورهاى اروپايى كه شاعران خود انگيخته فارسى سرا بسيار داريم، روند تند ترى دارد. در بسيارى از اين نشست ها كسانى كه نه بينشى شاعرانه دارند و نه دانشى دلربا، آبشارى از واژگان درهم و برهم بر دل و جان شركت كنندگان سرازير مى كنند و با اين كار ِ خود اى بسا بسيارانى را از شعر و ادبيات دلزده و گريزان مى كنند.
شعر، حوزه درگيرى با خيز و خوابهاى عاطفى فردى است و با ميتينگ هاى همگانى جور در نمى آيد و با شبچره و شعبده بازى همنشين نمى شود. شاعرى را ابزار خود نمايى و ميداندارى نبايد كرد. شاعران ِ "هميشه - در- صحنه"، انگل هاى ادبياتند. شاعرى را با بند بازى و باند بازى كارى نيست.

..........................................
1 برآيش را در برابر. (Evolution)، به معنای کُند روند دگرگونی های گياهان و جانوران از آغاز پيدايش هستی تاکنون، آورده ام.


blog counter
seedbox vpn norway