DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> گــُـــــوبـاره <$BlogRSDUrl$>

گــُـــــوبـاره
 

Thursday, November 17, 2005


پيــرامون ِ زبان ِ فارسی 



6. ريشه های زبان فارسی

زبان يکی از ابزارهای داد و ستد ِ معناست که درهر فرهنگ با چشمداشت به چگونگی ساخت و پرداخت ِ معنا شکل می گيرد. پس هر زبان، ويژه فرهنگ و سرزمين خويش است و هيچ زبانی را برزبانی ديگربرتری ذاتی نيست. تا پيش از چيره شدن غرب بردل و جان و جهان ِ جهانيان، اگرچه هر تمدنی، سودای جهانگشايی داشت و دين و آئين خود را برای هماره و همگان می پنداشت، اما کسی چيزی را جهانی نمی دانست و آئين و مرامی که ديگرجهانيان، آئين ومرام ِ خود را با آن بسنجند، نبود. از اينرو، نه کسی از پسرفت می ناليد و نه از پيشرفت سخن می گفت. اين همه، پديدارهايی تازه در گستره گيتی ست که با پيروزی فرهنگ غربی و تور اندازی آن بردل و جان مردم جهان پيدا شده است. چنين است که ما نيز امروز زبان خود را چون ديگر دارايی هايمان، در پرتو ارزش های غربی می سنجيم.

هنگامی که کسی از ناتوانی زبان فارسی می گويد، مراد، ناتوانی اين زبان برای درک و پذيرش داده های غربی ست. يعنی می گويد که ما با اين زبان نمی توانيم به فلسفه و فن آوری کشورهای غربی دست يابيم. از اين ديدگاه، چنين سخنی بسياردرست و بجاست. در اينجا ديگر سخن از ارزشداوری نيست، چرا که اين ارزشداروی پيش تر رخ داده است و ما پذيرفته ايم که مدرنيزم و صنعتی شدن چيز خوبی ست.

از اين چشم انداز، زبان فارسی بخودی خود کمبودی ندارد، اما هنگامی که از آن چون ابزاری برای ترابری انديشه ها و گفتمان های مدرن ياد می شود، بايد گفت که اين زبان نياز به دگرگونی و ورزيدگی و هنجارمندی دراين ميدان دارد. شايد اين زبان برای گزارش آفرينه های ادبی کارا باشد، اما واژگان فارسی ظرف های مناسبی برای ترابری انديشه های فلسفی و دانشی نيست. بسياری از واژه های اين زبان معنی های سرراست و ويژه ای ندارد زيرا که کاربرد آنها نيازی به تعريف دقيق نداشته است. برای نمونه، از واژه، "با سواد"، چندين معنا می توان مراد کرد؛ از توانايی خواندن و نوشتن، گرفته تا دانشگاه رفته و کتابخوان و روشنفکر و دانشمند ويژه کار ِ و کاردان و کارآگاه در هر رشته. اين گفتمان همچنين به معنای؛ زيرک و تيز هوش و آينده نگر نيز بکار می رود. می گويند؛ .. فلانی با سواد است و بهتر می داند چه خواهد شد. البته مراد ِ من در اينجا واژگان چند معنايی نيست. هر معنای هر يک از چنان واژهایي را می توان در جمله ای که بکار می رود، دريافت. من از واژه هايی می گويم که بار معنايی روشنی را با خود ندارد و معنا در آن ها درچاچوب ويژه ای جايگزين نشده است و آسان به واژه های ديگر سرريز می شود. چنين است که در رويارويی با فلسفه و دانش و فن آوری، زبان فارسی نيازمند به نرمش و ورزش و واژه سازی و هنجارمندی ست. اين نيازها با توجه به ريشه های اين زبان برآوردنی ست.

فارسی يکی از زبان های هند-و-اروپايی ست، که 1500 ريشه واژگانی دارد. اين زبان همچنين دارای 250 پيشوند و 600 پسوند است که از ترکيب آنها می توان بيش از بيست و شش مليون واژه ساخت. البته اين شمار ِ واژگانی ست که از ترکيب ريشه ها با پيش و پسوندهای واژگانی بدست می آيد. دراين زبان واژه های بسياری نيزمی توان از ترکيب اسم با اسم (شريعت مدار)، فعل با فعل (جستجو)، اسم با فعل (ساده زی)، و اسم با صفت (سرخوش)، ساخت. اين چگونگی، زبان فارسی را زبانی نرم و روان و خمش پذير نموده است که در آن می توان به گنجينه بی پايان نمايی از واژه و گويه و ترکيب دست يافت.

اين نرمش پذيری و خمندگی واژگانی يکی ازويژگی های نيکوی زبان های هندواروپايی ست که اين زبان ها را روان و پيوند پذيرنموده است. زبانهای سامی از اين چگونگی بی بهره است. چنين است که عربها در برابر هر واژه وارداتی ناگزيراز آوردن اصطلاحی مرکب و گاه نيز يک جمله تمام هستند.1 اما چون بيشتر واژه های وارداتی در روزگار ما از زبان های فرنگی به زبان های پيرامونی مانند عربی و فارسی صادر می شود و بيشتر زبانهای صادر کننده، شاخه هايی از زبان های هندواروپايی ست، ساختن واژه های بومی دربرابر اين واژگان در زبان فارسی می تواند آسان باشد. می گويم می تواند زيرا تنها همريشه بودن دو زبان نيست که ما را در برابر آوری واژگانی کامياب می کند بل، که دست اندرکار اين گستره، به دانش زبان شناسی و ساختار شناسی درهر دو زبان نيزنيازمند است. پرت نشويم.

بله، چون زبان فارسی، از خانواده زبان های پيوندی ست، برابر نهی و واژه سازی در اين زبان، بسيار آسان است و گاه، آنسان که پيشتر گفته شد، باژگانی که در برابر واژه های وارداتی نهاده می شود، بسی خوش آهنگ تر و به پرداخت تر از واژه وارده است. گاه نيز واژگان ساده ِ زيبايی بنا به نيازهای روزمره ساخته می شود که بر ژرفا و پهنای زبان فارسی می افزايد. نمونه اين واژگاه اين هاست؛ فرودگاه، آتش نشانی، نوشابه، ماهواره، پرتو نگاری، آفت زدايی، پاسگاه شاهراه، شهروندی و توربين،

برگرديم به ريشه های زبان فارسی. واژه ِ "گو" يکی از اين ريشه هاست که فعل ساده "گفتن" از آن برآمده است. از اين ريشه می توان با کمک پيش و پسوندهای زبانی، خوشه ای با چندين واژه پاکيزه فارسی برگرفت. واژگانی چون؛ بگو، نگو، خوشگو، ساده گو، بدگو، گوباره، گويا، گويان، گويش، گويه، گويی، گوينده، گفتار، گفته، گفتن،گفتنی، گفتمان، گفتگو، واگو، بازگو، بذله گو، سخنگو، هرزه گو، ياوه گو، دعاگو، بلندگو……

اين ريشه ها در همه زبانهای هندواروپايی معنايی کم و بيش همگون دارد. برای نمونه، واژه "رو" که ريشه فعل رفتن در زبان فارسی ست، در زبان انگليسی نيز واژه های Road, route, roam,roll, rota, rotary, row, run، همه درباره رفتن است. اين چگونگی را در زبان فرانسه هم در واژه هايی چون؛ la route, rouleau, le rang, le rongeur، می توان ديد. اين پيوند سبب شده است که زبان فارسی مانند زبان های يوناني و لاتين و آلماني و فرانسه و انگليسي، زبانی گسترنده و کشش پذير باشد. چنين است که به گمان من گرفتاری های زبانی ما در زمينه پذيرش و پردازش واردات ِ زبانی و واژه سازی و برابر نهی، ريشه در نداشتن زبان شناسان آگاه و ويژه کار دارد. بيشتر کسانی که در سده گذشته واژگان و گفتمان های فرنگی را به زبان فارسی برگردانده اند، يا زبان فارسی را بدرستی نمی دانسته اند، يا زبانی را که به فارسی برگرده اند و يا هيچ يک را. از اينرو، بسياری از واژه های کليدی و گفتمان های اساسی مدرن، به گونه ای ناراست و ناسازگار به زبان فارسی برگردانده شده است.


نهادن ِ واژه "تكامل"، در برابر ِ " Evolution"،نمونه ای از اين کژی هاست. تکامل، گفتمانی در حوزه واژگان دينی ست که با ما سخن از رفتن و رسيدن ِ بسوی کمال، که همان ذات پروردگار است، می گويد. اما Evolution ، که من "برآيش"، را در برابر آن نهاده ام، گفتمانی دين گريز، در باره کنُد روند ِ رويدادهای زيستی از آغاز پيدايش هستی برروی زمين تا کنون است. همه هياهو و جنجالی که بر سر تئوری داروين در سده گذشته در جهان بپا شده است، برای اين است که اين تئوری از جمله با مفهومی بنام، "تکامل"، بيگانه است و پديدارهای هستی را ناهدفمند و نافريده می داند. آنگاه چنين گفتمان ژرفی که در چند دهه گذشته، زيست شناسی و هستی شناسی و روانشناسی و دانش پزشکی را دگرگون کرده است، در فرهنگ ما معنايی وارونه می يابد و ناخوانده و ناشنيده و نادانسته می ماند.

البته آشکار است که در اين چگونگی، گرفتاری تنها در ترجمه نادرست واژه ها و گفتمانهای وارداتی نيست. اين همه نمادی از بحران انديشه و زبان در فرهنگ ماست که نه تنها ترابری اين مفاهيم را ناسان می کند بل، که پيش از آن، ما را از انديشيدن درباره زبان فرهنگ و زبان باز می دارد. شايد ما هنوز ناتوان از جدا کردن ِجهان خود و رويارويی با آن و بررسی روشمند آن هستيم و چون پيوندی عاطفی با فرهنگ و زبان ِ خود داريم، گفته ها و نوشته های انتقادی درباره آنها را، برنمی تابيم.

پيشينيان ما دربرابر واژه های فرنگیِ ِ؛Freedom & Liberty Emancipation, واژه " آزادی" را گذاشته اند که شايد برای " Freedom " مناسب باشد اما معنای آن دو واژه ِ ديگر را ندارد. اگر چه هرسه واژه با آزادی سروکار دارد، اما هريک معنای ويژه خودش را دارد که برابری برای آنها در زبان فارسی نمی توان يافت. اين گرفتاری ويژه اين سه واژه نيست و دامنه درازی در فرهنگ ما دارد. ترجمه گفتمانهای فرهنگی، زبان و فرهنگ های پيرامونی را با بحران معنا رويارو کرده است. در فرهنگ ما اين بحران سبب شده است که ما با " مدرنيت" از راه مفاهيم سنتی فرهنگ خود آشنا شوِيم و دريافتی نادرست از آن داشته باشيم آنگونه که برخی، اين رويکرد تازه به انسان و جهان را از پيشداشتهای فرهنگی خود ما بدانند و برآن شوند تا ريشه های تاريخی آن را از دين و آئين و تاريخ ما بيرو ن کشند.

همه فرهنگهای جهان تٌرهاتی درباره کيستی انسان و چيستی جهان و چگونگی آمد و رفت او دارند. هر جا که انسان می زيد، ادبيات سياسی و فرهنگی و اقتصادی نيزشکل می گيرد. پس آشکار است که درهمه زبانها همه واژه هايی که بکار انسان و زيستبتوم ويژه اومی آيد، هست اما نکته اين است که آيا معنای اين واژه ها را می توان با يافتن برابرهای آنها در زبانی ديگراز صافی ترجمه گذر داد؟ برای نمونه می پرسم که آيا مراد از " Economics "، همان " اقتصاد است که يک پيشوند واکنشی " علم " هم به آن افزوده اند تا شر ِ کار را کنده باشند؟ بار معنايی مفهومی که در فرهنگ ما اقتصاد خوانده می شود، چيزی ست و آنچه درغرب بدان Economics می گويند چيزی ديگر. آن يک درباره حق خورد و برد از نعمتهای الهی و انفال است و اين يک رشته ای که سررشته داران آن می کوشند تا شيوه توليد وتوزيع و کاربرد فراورده های کشاورزی و صنعتی و خدماتی را شناسايی و رده بندی کنند و نيز رفتارها و کردارهای بازرگانی مردم را بررسند.

در نمونه بالا، هنگامی که ما از آزادی سخن می گوييم، روشن نيست که آيا مراد ما معنای سنتی آزادی ، يعنی آزادی در تقليد و برخی از احکام و آداب دينی است و يا آنگونه که در جهان مدرن از آن مراد می شود؟ آن يک با آن شعار انقلابی، استقلال، آزادی،.... بسِيار همخوان تراست تا اين يک، اما شوربختانه بسيارانی که اين شعار را سردادند، از خود نپرسيدند کدام آزادی ؟

(دنبــاله دارد)

....................................................
1. برای آگاهی بيشتر در اين باره نگاه کنيد به، "توانايی زبان فارسی در معادل سازی." نوشته زنده ياد پروفسورمحمود حسابی در ماهنامه "طلايه"، شماره مهر ماه 1374، تهران.



blog counter
seedbox vpn norway