DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> گــُـــــوبـاره <$BlogRSDUrl$>

گــُـــــوبـاره
 

Saturday, October 29, 2005


پيرامون ِ زبان فارسی 


زبان، نبض ِ تپنده فرهنگ است. با بررسی زبان ِ هر فرهنگ می توان به دانش بسياری درباره آن فرهنگ دست و يافت و بخش هايی
از باورها و برآيندهای آن را بررسيد. گمان نمی کنم که در گستره روانشناسی مدرن، پديده ای شگفت تر و ژرفتر از زبان باشد. زبان، خانه ذهن انسان و کارگاه انديشه و خيال اوست. اين پديده با آن که چشمه ِ زاينده همه افسانه های جهان است، اما خود ريشه در ابر و ابهام افسانه ها دارد و در بينش افسانه ای هستی، پيش تر از آن که جهان پديد آيد، بوده است؛ " ... و خدا گفت: روشنايی، و جهان روشن شد."هدف من در اين يادداشت، نوشتن درباره زبان نيست بل، که می خواهم با اشاره به چند نکته درباره آن به نکته ديگری برسم و سپس اندی درباره زبان فارسی بنويسم. نخست اين که ريشه هر زبان، از تاريخ ِ فرهنگ آن زبان بسی فراتر می رود و در جايی که ريشه همه زبانها يکی می شود، به برآيه ای ژنتيک می رسد که تاريخی 50 مليون ساله دارد. پس اگرچه بسياری از زبان ها با هم همانند نيست، اما توان زبان آموزی در همگان ريشه ای ژنتيک دارد و آموختن دستورِ هر زبان را اين توانايی آسان می کند. 1نکته ديگر اين که منطق دستوری هر زبان از ساختار معنايی آن جداست. يعنی که می توان در هر زبان جمله هايی بی معنا ساخت که کاستی دستوری نداشته باشد. اين هم چند نمونه فارسی:آب های سبز بی رنگ چه خشک و ترند.خواب های بی خواب، کابوس خوابان ِ بیدار است.مثلت ِ چارگوشه، مربع سه گوشه ای در شعاع می نشاند.آب ِ آتش، آتش آب را خشک تر از هميشه خيس می کند.هيچ يک از اين جمله ها گرفتاری دستوری ندارد، اما معنای درستی از آنها نمی توان دريافت. هم چنين است اين بيت از خاقانی که البته معنی دارد اما امروزه برای بسياری از فارسی زبانان، بی معنی ترين شعر فارسی ست.از برای رفع معجون ِ هوا از آب ِ خشکخاکيان سـدی بروی آتش تر بســــــته اندو نکته ديگر اين که زبان هم کاربرد درون ذهنی دارد و هم کاربرد بيرونی. ما هم با خودمان – در ذهن خود - با زبان حرف می زنيم و هم با ديگران. چنين است که گرفتاری های فرهنگی از راه زبان به ذهن فرد نیز راه می يابد و او را گرفتار می کند. نيز بازتاب های زبانی ذهن های ناکاره، فرهنگ زبان را می آلايد و از روشنی مفاهيم واژگان ِ آن می کاهد. اين گونه، بحران زبان پديد می آيد.اين بحران در زبان فارسی سال هاست که پديد آمده است. هر زبان، نماد گفتارى و نوشتارى فرهنگ خويش است. پس بحران در زبان، گوياى بيمارى در فرهنگ آن زبان است. درباره زبان فارسی می توان گفت که بزرگترين گرفتارى زبان فارسى اين است كه اين زبان اندك اندك روبه نابود می رود.همه شواهد نشان مى دهد كه زبان ما دارد اندك اندك از درون تهى مى شود. يكى از اين شواهد، شمار كاهنده فعل هاى ساده در زبان فارسی ست. آبشخور هر زبان، فرهنگ آن است. هنگامى كه فرهنگى از رويش و پويش باز مى ماند، زبان آن فرهنگ نيز كه نماينده نمادين آن است، راكد مى شود. يكى از اساسىترين ويژگي هاى زبان ِناپويا، كاهش فعل هاى ساده و افزايش فعل هاى مركب در آن است. بيشتر فعل هاى ساده ِ هرزبان، چشمه هاى زايندهِ واژگان آن زبان است، زيرا از هر فعل ساده چندين واژه مى توان برگرفت. ببينيد از فعلِ "ساختن"، چند واژه مى توان ساخت؛ ساز، ساززن، سازنده، سازندگى، سازش، سازشكار، سازكار، سازگار، سازمند، سازمان، سازمانده،سازور، سازوار، سازوبرگ، سازه، سازيدن، ساخت، ساختار، ساختگى، ساختمان و آهنگساز. شمار فعل هاى ساده در زبان فارسى بسيار اندك است و بسيارى از اين فعل ها امروزه كاربرد ندارد. نمونه اين فعل ها اين هاست؛ سپوختن، آجيدن، فساييدن و لوغيدن.فعل مركب، نازاست و واژه ديگرى از آن نمىتوان گرفت؛ حمام گرفتن، تجربه كردن، وابستگى داشتن، دل بريدن، طلاق دادن و تهمت زدن نمونه هايى از اين گونه فعل است كه بيشتر با واردات فرهنگى به زبان ما راه يافته است. بيشتر فعل هاى ساده با ورود به زبان هاى ديگر، به فعل هاى مركب رو مى گرداند. براى نمونه، از فعل ( To televise)، در زبان انگليسى كه از مصدرِ (Televisation) گرفته شده است، خوشه اى واژه پاكيزه گرفته اند، اما اين فعلِ ساده در زبان ما به، "نشان دادن در تلويزيون"، و يا به "روى آنتن بردن" ترجمه شده است. فعل هايى چون؛ پروازكردن، تبليغ كردن و تجربه نمودن نيز پيشه اى اين چنين داشته است.همزمانىِ افزايش فعل هاى مركب، با كاهشِ فعل هاى ساده در هر زبان، نشانه ناكناورى و ناپويايىِ فرهنگ آن زبان است. زبان فارسىِ امروز ما درگيرِ افزايش و كاهشى از اين دست است. اين چگونگى به نابودى زبان نمى انجامد اما بنيادهاى ساختارى آن را دگرگون مى كند.آنچه بحران زبان در فرهنگ فارسى زبانان را ژرفتر مى كند، بى توجهى وزارت آموزش و پرورش در صد سال گذشته به اهميت درست آموزى زبان فارسى ست. به گمان من اندك بودن شمار آنانى كه با چيره دستى مى توانند درست و روان به اين زبان، که زبان رسمی ايران است، بنويسند، يكى از ننگين ترين حقيقت هاى روزگار کنونی ِ فارسیزبانان است.کاهش فعل ها ی ساده در زبان فارسی را نمی توان بهای واردات زبانی دانست. همه زبان های زنده، هماره درگير ِ گرفت و داد واژه گانی و گفتمانی با ديگرند. زبان، نهادی رونده و پوياست و نمی شود و نبايد خواهان ماندگاری و هميشه همسانی آن بود. مراد من هم در اينجا پالايش زبان فارسی از واژگان و گفتمان های بيگانه نيست، بل که می خواهم بگويم که چون زبان فارسی توانايی پذيرش و پرهيز خود را از دست داده است، توانايی ساختن و پرداختن فعل ساده از واژه های بيگانه ندارد. برای نمونه، واژه "Domain"، به معنای "قلمرو"، در زبان انگليسی، همان واژه فارسی " دامنه" است که از راه زبان فرانسوی کهن (demeine)، به زبان انگليسی راه يافته است. اين واژه در زبان انگليسی، فعل ساده ای از مصدر "Domination" پديد آورده است و زمينه ساز پيدايش ده واژه تازه ِ هم نهاد در اين زبان گرديده است. همين واژه در کاربرد تازه اش در پيوند با اينترنتVirtual Domain))، از راه ترجمه به زبان فارسی بنام "دومن"، بازگردانده شده است. مترجم ناآگاهی که از ريشه تاريخی اين واژه بی خبر بوده است، با اندک درنگی در واژگان فارسی و يا پرس و جويی می توانست به واژه "دامنه" برسد و آن را برگزيند.2 کاربرد اين واژه ِ بسيار زيبا و رسا در اين راستا، نه تنها نيازی به جا افتادن ندارد بل،که امکان به کارگيِری ِ واژه های هم خانواده خود يعنی؛ دامن زدن، دامنگير؛ دامن کشان، دامنه دار، دامن افشان و .... را هم پديد می آورد. در زبان انگليسی نام بسياری از پديدارهای مدرن کاربرد فعلی می يابد مانند؛To Fax, To phone, to dial, to drive, to log, to type……….اما نمی دانم چرا همين فعل های ساده هنگامی که به زبان فارسی راه می يابند، همه "کردنی" و "زدنی"، می شوند؛ تلفن کردن، فکس زدن و يا کردن، تايپ کردن و کوششی برای پرداختن برابر نهادهای بهتری در زبان فارسی نمی شود؟ اين چگونگی ميدان را برای واژه سازی و مشتق گيری می بندد. انگليسی ها، برای نمونه از واژه dial، واژه های تازه؛ dialing, dailer,dial up, dial-on, teledial را ساخته اند و راه را برای هر واژه ديگری هم که در آينده مورد نياز باز گذاشته اند. آنها همچنين از واژه های وارداتی به زبان انگليسی، فعل های ساده ساخته اند. نمونه فارسی اين گونه واژه ها که به زبان انگليسی راه يافته است اين هاست: Check, Fairy, Reach, Magicبا اين حساب، کاهش فعل های ساده را بايد نمادی از ناتوانی پذيرش و پرهيزِ زبان ناکناور دانست.يکی ديگراز نشانه های زبان ميرا، سست شدن ِ بنياد ساختار ِ دستوری آن و جايگزينی آن با ساختار دستوری ربان و يا زبان هايی ست که برآن تاخته است. اين زبان در روزگار ما زبان انگليسی ست که زبان زر و زور در جهان کنونی ست. اين زبان با هيچ زبانی در جهان، داد و ستد برابر ندارد و جهانی بودن آن سبب شده است تا هيچ زبانی را واتابهای مستقيم و غير مستقيم آن گريزی نباشد. در پيوند با زبان فارسی، حضور بيش از دو مليون ايرانی برونمرزی سناريوی ديگری نيز پديد آورده است که بر هرج و مرج زبانی ما افزوده است.(دنباله دارد)
..................................................
اين نکته ساده، زيربنای تئوری نوام چامسکی، زبانشناس نام آور جهان است.1
2. " ماس" واژه ای فارسی ست که امروزه بسياری از فارسی زبانان معنی آن را نمی دانند. اين واژه با ورود به زبان عربی شد "الماس". سپس با بازگشت به فرهنگ واژگان فارسی با پيشوند "ال"، ماندگار شد. اکنون برخی از ايرانيانی که به کشورهای عربی سفر می کنند، بجای ارز خارجی، "اللماس الاِيرانی"، به آن کشورها می برند.


blog counter
seedbox vpn norway