DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> گــُـــــوبـاره <$BlogRSDUrl$>

گــُـــــوبـاره
 

Saturday, July 02, 2005


حافــظ و حافـظه 



صبحدم از عرش مى آمد خروشى عقل گفت
قدسـيان گويى كه شعر حافـظ ازبر مى كنند


پيدايش پديده چاپ را بايد يکی از بزرگترين رويدادهای تاريخ بشر دانست. اهميت اين پديده، تنها در مکانيزه کردن نگارش و گشودن دروازه های دانش بروی همگان نيست، بلکه با پيدايش چاپ، زمينه تازه ای برای پايداری پديده های فرهنگی و نِيز گونه تازه ای از دريافت و درک داده ها فراهم آمده است.

اگر چه نماد نگاری انديشه ريشه اى ديرين در تاريخ فرهنگ انسان دارد و تمدن هاى پيشين براى اداره جوامع و ثبت و ضبط رويدادها نيازمند به استفاده از نگارش بوده اند، با اينهمه مى توان فرهنگ هاى پيش از پيدايش ِ صنعت چاپ را فرهنگ هاى شفاهى ناميد. فرهنگ شفاهى، فرهنگ ِ گفت و شنود و ترابرى سينه به سينه گفته ها و شنيده هاست. هر پديده شفاهى، تنها در هنگام گفت و شنود، وجود واقعى دارد و بازگفت آن هر بار با سليقه بازگوينده صيقل مى خورد و انگ و رنگ تازه اى بخود مى گيرد. از اينرو چنين فرهنگى هماره دستخوش دگرگونى ست.

شايد يكى از اساسى ترين تفاوت هاى فرهنگ هاى مكتوبِ گذشته با فرهنگ هاى مكتوب ِ كنونى اين است كه خواندن و نوشتن پيش از پيدايشِ صنعت چاپ، پيرو مكانيزم ِ گفتن و شنيدن بود. بدينگونه كه چيرگى ذهن و زبان ِ شفاهى بر نگارش، در نهايت هر نوشتارى را به گفتارى مكتوب بدل مى كرد. از سوى ديگر چون تكثير و پخش ِ هر نوشته يا كتابى نيازمند به رونويسان گوناگون با علايق و سلايق متفاوت بود، فرهنگ مكتوب پيش از پيدايش چاپ نيز چون فرهنگ شفاهى، تغييرپذير و ناپايدار بود.

برابرى يك نسخه از ديوان حافظ كه در سده نهم باز نويسى شده است، با نسخه اى چاپ امروز، نشان مى دهد كه شمار ِ غزل هاى حافظ از چهارصد و چهل در قرن نهم به هشتصد و اندى در روزگار ما افزايش يافته است و دو برابر شده است1. از اينرو مى توان پيدايش صنعت چاپ را بزرگترين سازه اساسى فرهنگ هاى نوشتارى دانست.

فرهنگ شفاهي، ذهن و زبان و حافظه ويژه خود را دارد و چون اين هرسه اهميت بارزى در ادبيات هر جامعه دارد، اديبان ِ هر جامعه شفاهى براى پايايىِ آثارِ مكتوب خود ناچار از دست يازيدن به فنون و ترفندهايى هستند كه مردم ِ آن جامعه براى دريافت و حفظ ديده ها و شنيده هاى خود بكار مى برند. اگر چه در فرهنگ فارسى همه شاعران و تاريخ نگاران، اين شگردها را به گونه ناخودآگاه بكار گرفته اند، اما شايد گذشته از فردوسى و مولوى وسعدى، هيچ يك مانند حافظ در كاربردِ آن ها كامكار نبوده است. شعر ِ حافظ، شعرِ ذهن و حافظه شفاهى ست. بى ترديد يكى از رازهاى اين پيروزى، آشنايى جافظ با قرآن است. قرآن يكى از ارزشمندترين آثارِ فرهنگى جهان از اين ديدگاه است كه در آن همه شگردها و ترفندهاى روانشناسيك براى افسون ذهن و حافظه شفاهى بكار رفته است.

نشر و پخشِ ِ ادبيات شفاهى تنها از راه گفت و شنود صورت مى گيرد و آثار موفق و ماندنى در اين گونه فرهنگ، آن هايى ست كه زبانزد مردم مى شود. از اينرو در فرهنگ شفاهى، زبان و گوش، اهميت ويژه اى مى يابند. در اينجا مراد از زبان و گوش، نحوه ساخت و پرداخت سخن و شيوه شناخت و دريافت ِ آن است وگرنه زبان و گوش با پيدايش ِ نگارش مكانيزه، اهميت خود را از دست نداه اند. چون حافظه شنيدارى انسان (Auditory Memory)گنجايشِ حفظِ همه شنوده ها را ندارد، ذهن انسان ناگزيز از فشردنِ پذيره هاى وارده و سپردن ِ آنى آن ها به حافظه مفاهيم (Semantic Memory) است. پس از پايان يافتن ِ اين پروسه، پذيره هاى ذهنى با شتاب از حافظه شنيدارى زدوده مى شود2. حافظه شنيدارى، مغز را از سخن برمى دارد و پوست را كه جام هاى تهى ِ واژگان اند، بدست فراموشى مى سپارد. از اينرو بازگفت ِ هر مطلب شفاهى، نيازمند به كاربُرد واژه  هاى تازه براى انتقال مفهوم آن مطلب است.

با توجه به چگونگى كاركرد اين حافظه مى توان دريافت كه گرفتارى اساسى ادبيات شفاهى، حفظ هر اثر در شكل نخستين آن است. از اينرو، ازبر كردن بزرگترين تكنيك ِ دانش اندوزى در هر فرهنگ شفاهى ست. چنين است كه ياد گيرىِ سرودها ى مذهبى نه تنها موجب ِ پاداش آنجهانى مى شده است بلكه از ويژگي هاى "اهل علم و ادب" نيز بشمار مى رفته است. حافظ نيز خواندن قران با چارده روايت را مايه افتخار خود مى دانسته است و شايد از همين رو نيز، حافظ تخلص مى كرده است.

در بخش آغازين گفتيم که شعر حافظ، شعر ذهن و حافظه شفاهی ست. اين ذهن و حافظه تفاوت های بسياری با ذهن و حافظه نوشتاری دارد که پس از پيدايش صنعت چاپ پديد آمده است. در فرهنگ شفاهی نه تنها نگهداری متن هيچ اثری به گونه نخستين آن ممکن نيست، بلکه گويش ها و پسزمينه های ارزشی هر قوم نيز سبب دگرگونی متن و پيدايش روايتها ی گوناگونی از آن می گردد. از اينرو ساختار و بافت زبان درادبيات شفاهی، نيازمند به شگردهايی برای کاهش زيان ِ گويش ها نيز می باشد.

اگر چه حافظه شنيداری انسان، گنجايش انباردن همه داده ها را ندارد، اما گاه می توان با کاربرد ترفندهای ويژه ای در ساخت و پرداخت زبان، مطلبی را واژه واژه بخاطر سپرد. شايد کاربرد اين شگردها که در پرتو آموزه های تاريخی شکل گرفته است، باعث بکار افتادنِ مکانيزم های پيچيده ديگری در شبکه حافظه انسان می شود.

شعر حافظ، شرشار از اين ترفندهای ادبی ست. وی بی ترديد شيفته شيوايی زبان قرآن بوده است و از صنايع و بدايع آن در شعر خود بهره برده است3. بيشتر صنايع بديع قرآن را که نزديک به يکصد گونه دانسته اند، در ديوان حافظ می توان يافت. نمايان ترين ِ اين صنايع اين هاست: استعاره، انسجام، ائتلاف لفظ،، ايجاز، ايهام، ارسال المثل، اشتقاق، ترصيع، تسجيع، تلميح، تمثيل، تشبيه، تسميط، تقابل، تکرار، توزيع، تناسب، جناس، تضاد، تقسيم، تنقيص، کنايه، ردالعجزعلی الصدر، مقارنه و مراعات النظير.

اين صنايع نه برای آذين بندی سخن که در پی برآوردن نيازهای ذهن و زبان حافظه شفاهی پديد آمده است. برای نمونه؛ چون حافظه شنيداری انسان گنجايش نگهداری بيش از سه تا چار شماره را ندارد، انسان پس از شنيدن سطری ده واژه اي، ويا شماره تلفنی ۹ رقمي، تنها می تواند دو و يا سه واژه ويا شمارهِ نخستين را به ياد بياورد. اما اگر با توجه به اين ويژگی حافظه، همان شماره ۹ رقمی را به سه گروه شماره سه رقمی بخشبندی کند، يادگيری آن بسيار آسانتر می شود. برای نمونه؛ يادگيری اين شماره ۹ رقمي، ۲۵۳۴۲۹۷۱۸ را مى توان با نوشتن آن بدين گونه، ذهن پذيرتر ساخت. ۲۹ –۷۱۸  (253). چنين است که شماره تلفن های شهرهای بزرگ را اين گونه گروه بندی می کنند. وزن، دارای چنين نقشی در شعراست. بخاطر سپردن جمله زير، نه تنها سخت که شايد بيهوده نيز بنمايد؛

"ای پناه و تکيه گاه ِ لحظه های زيبای پرشکوه و پرعصمتِ خلوت و تنهايی من."

کاربرد وزن و ترفندهای شعری نه تنها آن را زيبا و معنا دارتر می کند بلکه آن را حافظه پذير نيز می نمايد؛

ای تکيه گاه و پناه
زيباترين لحظه هاي
پرعصمت و پرشکوه
تنهايی و خلوت من

(مهدی اخوان ثالث)

نقش اين صنايع، بالا بردن کيفيت موسيقيايی شعر و آسان پذير نمودن آن برای حافظه شنيداری است. حافظ با تکيه بر صنايعی که آهنگ و ايجاز در شعر می دمد، شعر خود را گوشنواز، دلپذير و بياد ماندنی نموده است. آهنگ و ايجاز از نيازهای نخستين شعر شفاهی می باشد. شايد از اينروست که بسياری از بزرگان اين گستره، شعر را سخنی موزون خوانده اند و حتی منطقيان نيز که بر عنصر خيال در شعر تاکيد فراوان دارند، وجود وزن را ضروری دانسته اند. حتی خواجه نصيرالدين طوسي، وزن را بدليل خيال انگيز بودن، از ويژگي های ذاتی شعر شمرده است5. نگاهی کوتاه به اين دو ويژگي، سخن را روشنتر خواهد کرد.

آهنگ

ذهن انسانِ سالم آوای آهنگين را دوست دارد. ترنم آوای آهنگين و موزون، گشاد و بست ِ ذهن را سبب می شود و انسان را تراوت و تازگی می بخشد. برخی از زيست شناسان براين گمان اند که شادی ناشی از شنيدن آهنگ در ذهن انسان، ريشه زيست شناسيک دارد زيرا کُنش های فيزيولوژيک بدن زيندگان مانند؛ خيزش و زيزش خون در رگ ها، فرودم و بازدم، حرکتِ قرينه ها و انحناهای بدن، همگی پيرو آهنگ های ويژه خويش اند. هماوايی سخن آهنگين با آهنگ های دروني، نه تنها دل انگيز است بلکه بسياری از کُنش های بدن را نيز کِند و تند می کند. از اينرو خوشه چينان، بنايان، آهنگران و کارگران بسياری از کارهای ديگر، در هنگام کار، دم می گيرند و آهنگ آن را با کوششهای خود هماهنگ می كنند. يادگيری و ازبرکردن ِ سخن آهنگين، موزون و منظوم، بسيار آسانتر از سخن غير موزون است.

وزن، قافيه، رديف، تکرار، تسجيع، ترصيع، تناسب، تقابل و مطابقه، همگی از ترفندهای آهنگ آرا و ابزار ِ نقطه گذاری شعر شفاهی ست. وزن، نظم در توليد آواست. در شعر منظوم فارسی اين نظم بر مبنای کميت هجاها، يعنی نطم ميان هجاهای کوتاه و بلند است. قافيه و رديف نه تنها دوپاره بيت را موزون می کند، بلکه نقش ِ نقطه آخر جمله را نيز بازی می کند.

يکی ديگر از عناصر آهنگ تکرار است. دوباره گويی حرف، کلمه و يا عبارت در شعر، نه تنها ازبر کردن آن را آسان می کند، بلکه با افزودن موسيقی به شعر، به روانی آن نيز می افزايد. آميزش ذهنی تجربه های آشنا با بيگانه شادی آورد است. اگر چه ذهن انسان از نکنواختی هماره آزرده می شود، اما ورود به دنيای ناآشنايي ها نيز بدون همپای آشنا هراس انگيز است. از اينرو جستن به دنيای بيگانگي ها، ملال تداوم را می زدايد و گريختن ازآن به جهان ِ آشنا, هراس از بيگانگی را چاره می کند. تکرار حرف در شعر، اين آميزش ذهنی را ميسر می سازد. شعرِ حافظ سرشار از اين گونه جست و گريزهاست:

رشته تسبيج اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر ساعد ساقی سيمين ساق بود

در اين بيت، حافظ با ۸ بار تکرارِ حرف "س" گونه ای موسيقی ايجاد کرده است که سبب می شود اين شعر به آسانی در حافظه شنونده و يا خواننده جای گيرد. از اين نمونه ها در شعر حافظ بسيار است؛

تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزندن مباد

در اين بيت، حرف "ن" ۷ بار و حرف "ز" ۵ بار تکرار شده است.

چو در دستست رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان غزل خوانيم و پاکوبان سراندازيم

حرف "د"، ۶ بار، " و"، ۶ بار و "س"، ۵ بار تکرار شده است.

بيا و کشتی ما در شط ِ شراب انداز
خروش و ولوله در جان شيخ و شاب انداز

در اين بيت حرف "الف"، ۹ بار، " ش"، ۶ بار و "و"، ۵ بار تکرار شده است.

حافظ گاه در غزلی چند حرف را در همه ابيات آورده است، مانند غزلی که با اين مطلع آغاز می شود؛

تا سر ِ زلف تو در دست نسيم افتادست
دل ِ سودا زده از غصه دونيم افتادست

در اين غزل، حرف "د"، ۴۳ بار و " س"، ۳۶ بار تکرار شده است.

حافظ همچنين از تکرار واژه نيز برای پديد آوردن آميزشی که از آن سخن رفت مدد جسته است؛

عشقبازی کار بازی نيست ای دل سربباز
زانکه گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس

.............

چه دوزخی چه بهشتی چه آدمی چه پري
به مذهب همه کفر طريقتست امساک

..............

دل و دينم دل و دينم ببردست
بر و دوشش بر و دوشش برو دوش
دوای تو دوای توست حافظ
لب نوشش لب نوشش لب نوش

گونه ديگرى از تكرار آوردن واژه اى در آغاز هر بيت و بازآوردن ِ آن در پايان آن بيت است. اين صنعت را به عربى" ردالعُجزعلى الصدر"مى خوانند.

سبب مپرس چرا چرخ سفله پرور شد
كه كام بخشى او را بهانه بى سببى ست

...........

بس غريب افتاده است آن مور خط گردِ درخت
گرچه نبود در نگارستان خط مشكين غريب

واژه ها "سبب"و "غريب"، هر يك دو بار در آغاز و پايان هر بيت آمده است.

"سجع و ترصيع" از ديگر صنايع آهنگ آرا مى باشد كه در شعر حافظ كاربُرد فراوان داشته است. سجع، كاربرد واژه هاى هم وزن و هم آواست، مانند؛ آسمان و ريسمان، يار و ديار، حال و بال. ترصيع، همرديفى چند سجع در شعر است كه ضمن آهنگين نمودن بيتها، آنها را به بخش هاى هم وزن بخشبندى مى كند.

تاب ِ بنفشه مى دهد، طره مشك ساى تو
پرده غنچه مى درد، خنده دلگشاى تو

شايد غزلى كه با اين مطلع آغاز مى شود، بارزترين نمونه شعرِ مرصّع در شعر حافظ باشد:

سمن بويان غبار غم چو بنشينند بنشانند
پرى رويان قرار از دل چو بستيزند بستانند

"تناسب، تقابل و مطابقه"

تناسب، آوردن واژه هاى هم صنف و ربط دادن آنها به يكديگر است.

نگارِ من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

مكتب، خط، مدرسه، مساله آموز، نوشتن، همه با هم تناسب دارند. تقابل و مطابقه، از عناصر تناسب بشمار مى رود. مطابقه، هم رديفىِ دو مفهومِ متضاد – مانند؛ شب و روز، مست و هشيار، سرد و گرم و.... است.

يارِ بيگانه مشو تا نبرى از خويشم
غم اغيار مخور تا نكنى ناشادم
......
آشنايى نه غريب است كه دل سوز من است
چون من از خويش برفتم دل بيگانه بسوخت
....
اگر تو زخم زنى به كه ديگر مرهم
وگر تو زهر دهى به كه ديگرى ترياك

"ايجاز"

چون ذهن و حافطه، تنها ابزارِ ترابرىِ ِ شعر در هر فرهنگ شفاهى ست، شاعرِ شفاهى ناگزيراز جادادن ِ بيشترين معنا در كمترين واژه است. از اينرو فشردگى يكى از ويژگيهاى شعر شفاهى ست

بيا و حال اهل درد بشنو
به لفظ اندك و معناى بسيار

شگردهايى كه ايجاز را ميسّر مى كنند، عبارتند از: ايهام، استعاره، ارسال المثل، تمثيل، تلميح، كنايه، مجاز و مراعات النظير. در ميان اين ترفندها، ايهام، تمثيل و ارسال المثل، تلميح و مراعات النظير، بيش از ديگر ترفندهاى افسونگرى مورد توجه حافظ بوده است.

ايهام به معناى به گمان افكندن است و در اصطلاح آن است كه: " گوينده در سخن خود لفظى آورد كه داراى دو معنى باشد. يكى نزديك و ديگرى دور و ذهن شنونده ابتدا به طرف معنى نزديك و بعد به معنى دور كه مقصود گوينده است متوجه شود.۶

زگريه مردم چشمم نشسته در خون است
ببين كه در طببت حال مردمان چون است

مردم در مصرع نخست به معنى مردمك چشم است و مردمان هم مى تواند جمع آن باشد، به معنى مردمكها و هم جمع مردم باشد به معنى انسان.

مُدام به معنى هميشه، با مُدام به معناى شراب در بيت زير ايهام دارد:

ما در پياله عكس رُخ يار ديده ايم
اى بى خبر زلذت شُرب مدام ما

نيز چنين است "دور" و "تسلسل"، در بيت زير كه به معناى اصطلاحى آنها در فلسفه ايهام دارد:

ساقيا در گردشِ ساغر تعلل تا به چند
دور چون با عاشقان افتد تسلسل بايدش

اينها نمونه هاى ايهام در واژگان شعر حافظ است و اگر بخواهيم كه ايهام ِ برخاسته از واژگان كه باعث چند گونگى مفاهيم و تعابير در شعر حافظ مى شود، برشماريم، خود كتابِ جداگانه اى مى شود. از اينرو به همين اكتفا مى كنيم كه در كمتر غزلى از حافظ است كه به گونه اى با ايهام سر و كار نداشته باشيم.

تمثيل و ارسال المثل، بيان ِ استعاره در قالبِ مثال است:

از آتش كوبنان كَوَر مى سوزد
آتش كه گرفت خشك و تر مى سوزد

در اين بيت، مثالى تجربى، براى اثبات اصلى كُلى بكار رفته است. در مصرع اول، تمثيل و در پاره دوم ارسال المثل، كه آوردن مثل رايج و معروفى است آمده است. به اين بيت ها توجه كنيد:

خلوت دل نيست جاى صحبت اضداد
ديو چو بيرون رود فرشته درآيد

......

آندم كه دل به عشق دهى خوش دمى بود
در كارِ خير حاجت هيچ استخاره نيست

......

حُسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
آرى به اتفاق جهان مى توان گرفت

........

هر چه هست از قامت ناساز بى اندام ماست
ورنه تشريف تو بربالاى كس كوتاه نيست

......

با خرابات نشينان زكرامات ملاف
هر سخن جايى و هر نكته مقامى دارد

.......

مرا به كشتى باده درافكن اى ساقى
كه گفته اند نكويى كن و در آب انداز

تلميح
اين صنعت، شاخه اى از تمثيل است كه در آن به شخصيتها و رخدادهاى تاريخى و افسانه اى اشاره مى شود:

كمندِ صيد بهرامى بيفكن جام مى بردار
كه من پيمودم اين صحرا نه بهرامست و نه گورى

.......

طى اين مرحله بى همرهى خضر نكن
ظلمات است بترس از خطر گمراهى
........
سرود مجلس جمشيد گفته اند اين بود
كه جام باده بياور كه جم نخواهد ماند

مراعات النظير، صنعت رديف كردن واژه هاى هم خانواده و هم آواست. اين شگرد، تكاپوى ذهن را سبب مى شود و تداعى معانى را ميسّر مى سازد:

مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو
يادم از كشته خويش آمد و هنگام درو

در اين بيت، واژه هاى؛ مزرع، داس، كشته و درو، همه با هم نزديكى و تناسب دارند و ارتباط آن ها با يكديگر تداعى كننده مفاهيم ديگرى چون؛ دادگسترى، مسئوليت، جزا و سزاست. شنيدن همين بيت مى تواند يادآور همه دانستني هاى ما درباره معاد، پاداش، مجازات و گفتمانهاى همايند اين ها باشد.

گفتنى ست كه اگرچه فنون و ترفندهاى ادبى در ساخت و پرداخت شعر، نقش بسزايى دارد، اما تنها با دست ياختن بدان ها نمى توان به آفرينش شعر پرداخت. نيز اين كه ا ين ترفندها ويژه شعر كهن نيست و بسيارى از آنها هم امروز هم در شعر كاربرد دارد و راز پيروزى و ماندگارى بسيارى از شعر هاى برجسته و سرآمد است كه گاه دانسته و گاه ناخودآگاه در شعر امروز به كار مى رود. كاربرد اين ترفندها سبب مى شود كه شعر آسانتر و بيشتر و بهتر به حافظه مردم سپرده شود و در آن جا بيفتد.

يادداشت ها:
...........................................
۱محمد قزوينى. ديوان حافظ ، به اهتمام محمد قزوينى و قاسم غنى. چاپ چهارم. سال ۱۳۶۳ كتابفروشى زوار.
۲ Baddely, A.D. The Psychology of Memory. London. ۱۹۸۶, pp ۱۰۰-۱۸۶
۳احمد آرام، بدايع قرآن، مجموعه فرخنده پيام. انتشارات دانشگاه فردوسى مشهد ۱۳۶۰
۴احمد آرام، همان كتاب.
۵خواجه نصيرالدين طوسى، اساس الاقتباس، انتشارات دانشگاه تهران ۱۳۲۶. ص ۵۸۷
۶ فرهنگ معين، ذيل واژه ايهام




blog counter
seedbox vpn norway