DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd">
گــُـــــوبـاره | |||
Saturday, November 05, 20054. زبان با حجاب در بخش های گذشته گفتيم که زبان، نماد فرهنگ است و استواری و پايداری هر زبان همسنگ ِ فرهنگ آن زبان است. نيز گفتيم که چون فرهنگ ايرانی، توانايی پذيرش و پرهيز خود را در سده گذشته از دست داده است، اين چگونگی را در زبان فارسی که زبان رسمی فرهنگ ايرانی در اين دوران بوده است، نيز می توان ديد. گواه اين سخن، کاهش روزافزون فعل های ساده، دگرگونی پنداره واژگانی و در هم ريزی ساختار دستوری ست. پرداختن به هريک از اين سازها، نيازمند به سال ها کار پی گير و بی امان است و مثنوی هفتاد گيگابايتی می خواهد. هدف من در اين يادداشت های کوتاه، اشاره گذرا به نکته های نمايان اين بحث است. البته اگر هم می خواستم به ژرفا و پهنای آن بپردزام، نمی توانستم چرا که نه زبان شناسم و نه آگاه از اين گستره. آنچه در اين يادداشت ها می آيد، انديشه های پراکنده من در اين باره است. همين و بس. نکته گفتنی ديگری که در اين راستا بايد گفت اين است که در اينجا سخن از نيک و بد چيزی نيست و هدف من نيز نه ارزشداوری درباره روندهای زبانی ست و نه پی گيری پروژه ای در زمينه زبان. دوستی برمن خرده گرفته است که چرا نوشته ای، " واژه ها ی کليدی"، و اين اصطلاح را خطای نوشتاری خوانده است. پيش پندار اين سخن اين است که، تو اين گونه ترکيب ها را خطا می دانی و خودت بکار می بری. من هرگز اين کار را نادرست نخوانده ام. اگر سخن در اينجا درباره ناتوانی زبان فارسی از داد و ستد با زبان های ديگراست، چگونه می توان از برابر نهادهای هنجارمند و خوش پرداخت زبانی گذشت. بسياری از واژگانی که در سده گذشته در برابر واژه های بيگانه گذاشته شده است، بر زيبايی زبان فارسی افزوده است. اين هم چند نمونه: فرمان، خودرو، سگدست، دنده، شيلات، نيمکت، ميل لنگ، کنکور، کليدی، آتش نشانی، بهداشت، نيروی دريايی، جيبی، دفتر، اداره، بايگانی، جراحی، پس انداز، ناخودآگاه، فرافکنی، منحنی زنگوله، انتشارات، اديتور، چاپ، عينک، فکل، گل گير، ناخن گير، پيشداوری، فرودگاه، هواپيما، دکل،بستنی، کلانشهر، گرته برداری، پول شويی و.... برخی از اين واژه ها چنان در زبان فارسی جا افتاده است که پنداره اين که روزی اين واژه ها در زبان ما نبوده است، دشوار می نمايد، مانند؛ بهداشت، اديتور، دفتر و بايگانی. برخی نيز چنان زيبا ساخته شده است که پنداره های ذهنی آنها ايرانی ست، مانند؛ سگدست، فرمان، آتش نشانی، هواپيما و فرودگاه. برخی نيز از واژه اصلی زيبا تر است، مانند واژه "جيبی" در کتاب جيبی. اين واژه را در برابر کتابهای G.B. آورده اند که مخفف General Books است. اين کتابها در اندازه A5، قطع کوچکی که در جيب کت جا می گيرد، چاپ می شود. اما درزبان فارسی مفهوم ديگری از اين واژه مراد می شود که همانا کتابی ست که در جيب جا می گيرد. برخی واژه ها نيز در شکل اصلی خود به زبان فارسی راه يافته است و امروزه نيازی نيز به برابر يابی برای آن ها نيست. نمونه؟ چمدان، اتومبيل، تلفن، تلويزيون، مبل، سرويس، ژندارمری، اتو، سماور، غدغن، ياتاقان، قاپوق، بورس، سيگار، قانقاريا، آکادمی، شانس، پارک. اين همه بخشی از گرفت و دادهای زبانی در همه زبان های زنده دنياست. اما آنچه زبانهای کاهنده و ناکاره را از زبانهای کوهنده وکارا جدا می کند، افزايش هماره گفتمانهای دوواژه ای و فعل های مرکب است. نمونه اين گفتمان ها در زبان فارسی اين هاست: خود کفا، آتش گشودن، انسانيت، به اندازه کافی، غير قابل احتراز، اتوبوس گرفتن، انديشيدن به، بستگی دارد، برای هميشه، فراموشش کن، قابل ملاحظه، قهوه سياه، هم گرايی، نقدی بر، اين ترکيب ها از راه ترجمه های سست و نادرست به فارسی راه يافته است و اگر چه با گذر زمان در اين زبان جا خواهد افتاد، اما دو گرفتاری گريز ناپذير دارند. نخست اين که واتابهای دستوری آن ها، هنجارهای دستوری زبان فارسی را در هم می ريزد و ديگر اين که واژگان ديگری از آنها نمی توان برگرفت. هر واژه تازه وارد، نه تنها پنداره ذهنی تازه ای با خود به زبان ميزبان می آورد، بل، که هنجار دستوری تازه ای نيز در آن زبان می جويد. چنين است که دانش آموز زبان فارسی، بدرستی نمی داند که تلفن، "کردنی، است يا "زدنی". استعفا "دادنی" ست، يا، "کردنی". اکنون که سخن بدينجا رسيد بايد گفت که زبان فارسی نوشتاری، مانند فرهنگ ِ دينی ما، با حجاب است. دراين زبان، نام اندام جنسی انسان نانوشته مانده است و فارسی خوان، از روی تجربه درمی يابد که مراد از اين سه نقطه (...)، در نوشتارهای فارسی اگر الله نباشد، يکی از آن سه اندام بی تربيتی انسان است و يعنی بخوان، کـ..نه مجلس محترم است، بهتر است بگذارم و بگذرم. می گذارم و فرهنگ معين را بر می دارم. ندارد. فرهنگ عميد چی؟ آن هم بدتر. دنبال واژه ديگر می گردم. طبل بزرگ، دهل، آسيب، صدمه، کوس رسوايی. بقول امروزی ها، جواب نمی دهد. واژه سومی. اِه. اين يکی را دارد اما معنی های ديگرش را نوشته است؛ بودن، هستی و عالم موجود، در کون و مکان. عجب. صد رحمت به توضيح المسائل!! بازهم بگذريم. اما نه، تنها در فرهنگ نامه ها نيست که حجاب زبانی ديده می شود. در شعر و ادبيات فارسی نيز در بيشتر جاهايی که نويسنده و يا شاعر، ناگزير از آوردن فعل زيبا و رسای، "کردن"، بوده است، اگر توانسته است، "نمودن"، و يا، "گرداندن" را بجايش آورده است. و، " دادن"، را "بخشيدن"، و يا "عطاکردن". نمونه؟ " امير به خط خود جواب نبشت و هر چه خواسته بود و التماس نموده از اين شرايط قبول نمود." (تاريخ بيهقی) " وزير چون پادشاه را برجنگ تحريص نمايد" (کليله و دمنه) احسان نمايد و ننهد منت منت نمود هر که کند احسان (سيستانی) پس سليمان آن زمان دانست زود که اجل آمد سفر خواهد نمود (مولوی) روی نگار در نظرم جلوه می نمود (حافظ) البته اين نمونه ها "برهان قاطع نمی تواند بود، اما نوشته زنده ياد پرويز ناتل خانلری می تواند. وی اين باره می نويسد که: "..... استعمال {نمودن}به جای و به معنای "کردن" در آثار ِ دورره اول فارسی دری ( يعنی از آغاز تا نخستين سال های قرن هفتم) کمتر است و سپس چون فعل های مرکب با کردن فراوان می شود.....بيشتر همکرد نمودن را بجای کردن می آورند.." پس هدف از اين چگونگی زيبا سازی زبان نبوده است بل، که می خواسته اند از تکرار واژه کردن که واتابی، " بی ادبانه" داشته است و هنوز نيز دارد، بگريزند. چنين است که امروز نيز نويسندگان فارسی زبان، ناخودآگاه، "نمودن" و "ساختن" را بجای کردن بکار می برند. نيز چنين است که ما امروزه اصطلاح، " ويران ساختن"، بجای " ويران کردن"، داريم "ويرانی" با "ساختن" جور در نمی آيد، اما گناه اين کاربُرد از گناه ِ "کردن"، کم تر است! سخن به درازا کشيد. پس بهتر است که اين بحث شيرين را در همين جا رها نکنيم و در آينده باز آن را پی بگيريم. هان؟ (دنبـاله دارد) ............................................................... 1. خانلری، پرويز ناتل. تاريخ زبان فارسی، جلد دوم: ساختمان فعل.انتشارات بنياد ايران، 1349 |
seedbox vpn norway |